بازگشت

از بردن نام مخصوص امام زمان نهي شده است


در غيبت نعماني از ابوخالد کابلي [1] نقل ميکند که گفت: بعد از رحلت حضرت امام زين العابدين عليه السلام خدمت امام محمد باقر عليه السلام رسيدم و عرضکردم فدايت گردم از اخلاص و انس من نسبت بپدر بزرگوارتان و ترسي که از دشمنان داشتم اطلاع داريد؟ فرمود: بلي، مقصود چيست؟ عرضکردم: پدر بزرگوارتان طوري صاحب الامر را براي من توصف فرمودند که اگر او را در راهي ببينم دستش را ميگيرم؟ امام فرمود: ابو خالد مقصود چيست؟ گفتم ميخواهم نام او را بفرمائيد تا او را بنام بشناسم فرمود: ابو خالد بخدا قسم از امر عظيمي پرسش نمودي اگر براي ديگري گفته بودم بتو نيز ميگفتم مطلبي پرسيدي که اگر برخي از اولاد فاطمه عليه السلام بدانند او را قطعه قطعه ميکنند. نيز در آن کتاب از ابوهاشم جعفري روايت ميکند که گفت: شنيده ام امام علي النقي عليهما السلام ميفرمود: جانشين من فرزندم حسن است ولي چگونه خواهد بود براي شما وضع جانشين او؟. گفتم: مگر چه ميشود فدايت گردم؟ فرمود: شما او را نمي بينيد و روا نيست که نام او را ببريد. گفتم پس چگونه او را نام ببريم؟ فرمود: بگوئيد حجت آل محمد



[ صفحه 234]



محمد صلوات الله عليه و سلام عليه. در کمال الدين و غيبت شيخ و در کفايه الاثر باسناد ديگر اين روايت از سعد بن عبد الله اشعري نيز مذکور است. مولف: در رواياتي که قبلا ذکر کرديم تصريح باسم حضرت شده است. شيخ صدوق ميفرمايد: با اين وصف نظر بروايات ديگر جايز نيست، آن حضرت بنام ذکر شود. و هم صدوق در کتاب توحيد از حضرت عبد العظيم حسني از امام علي النقي عليه السلام نقل ميکند که فرمود: جايز نيست نام امام زمان برده شود تا گاهيکه ظهور کند و جهان را پر از عدل و داد نمايد بعد از آنکه پر از ظلم و ستم شده باشد در کمال الدين او صفوان بن مهران [2] از امام جعفر صادق عليه السلام روايت نموده که فرمود: مهدي از فرزندان من و فرزند پنجم امام هفتم است. او از نظرها غائب شود و جايز نيست که او را بنام ياد کنيد. در آن کتاب از عبد الله بن ابي يعفور نيز اين حديث از امام ششم منقول است. هم در آن کتاب است که چون در محضر امام موسي بن جعفر عليهما السلام از امام زمان سخن بميان آمد فرمود: ولادت او بر مردم پوشيده ميماند و جايز نيست او را بنام ياد کنند. تا موقعيکه خداوند او را ظاهر گرداند و بوسيله او زمين را از عدل و داد پر کند از آن پس که پر از ظلم و ستم شده باشد. مولف: اخبار ياد شده مخالف صريح قول کساني است که ميگويند: در غيبت



[ صفحه 235]



صغري بردن نام امام زمان جايز نبوده و باعتمال عللي که خود استنباط کرده اند از روي توهم آنرا در غيبت کبري مستبعد ميدانند. و نيز در کمال الدين از حضرت عبد العظيم حسني از امام محمد تقي روايت شده که فرمود: قائم کسي است که ميلادش بر مردم پوشيده ميماند و خودش غائب ميشود و بردن نامش حرام ميباشد و خود همنام و هم کنيه رسول خداست. در کفايه الاثر از ابو عبد الله خزاعي از اسدي نيز اين روايت نقل شده است. شيخ صدوق در کمال الدين از پدرش علي بن بابويه و استادش ابن وليد قمي از حميري [3] روايت نموده که گفت: با احمد بن اسحاق نزد عثمان بن سعيد عمري نائب خاص امام زمان عليه السلام بوديم. من به عثمان بن سعيد گفتم: همانطور که خداوند بحضرت ابراهيم که از خدا خواست چگونگي زنده شدن مردگان را باو بنماياند ميفرمايد: مگر بقدرت من و روز رستاخيز ايمان نداري و ابراهيم گفت: ايمان دارم ولي ميخواهم اطمينان قلبي پيدا کنم [4] من نيز از شما ميپرسم، آيا امام زمان را ديده اي؟ گفت: آري ديده ام و گردن او نيز مانند اينست - و با دستهاي خود اشاره بگردن خود نمود - گفتم نام مبارکش چيست؟ گفت از پرسش اين مطلب بپرهيز زيرا در نزد دشمنان ما مسلم شده که نسل عترت طاهره قطع گرديده است. در کافي از علي بن محمد از ابو عبد الله صالحي روايت نموده که بعد از رحلت امام حسن عسگري عليه السلام شيعيان از من خواستند که بتوسط نواب امام زمان از نام و محل حضرت جويا شوم. من نيز سوال کردم و اين جواب بافتخار من صادر گشت: اگر بگويم نامم چيست، شهرت ميدهند، و اگر جايم را نشان دهم مردم را بدانجا راهنمائي ميکنند. در کمال الدين از علي بن عاصم کوفي نقل ميکند که در چند توقيعي که از ناحيه مقدسه امام زمان ارواحنا فداه صادر گشته نوشته بود: هر کس در محفلي مرا بنام ياد



[ صفحه 236]



کند ملعون است ملعون. نيز در کمال الدين از محمد بن همام نقل ميکند که گفت از محمد بن عثمان قدس الله روحه شنيدم که ميگفت: توقيعي بخط امام زمان صادر شد که: هر کس در محفلي مرا بنام ياد کند لعنت خدا بر او باد. هم در آن کتاب از حضرت صادق عليه السلام روايت شده که فرمود: صاحب الامر مردي است که جز شخص کافر او را بنام ياد نميکند. باز در آن کتاب از ريان بن صلت روايت ميکند که گفت: راجع بولي عصر از حضرت امام رضا عليه السلام سوال کردم. فرمود: شخصا ديده نميشود و نامش را نمي برند. و هم در آن کتاب است که: امام محمد باقر (ع) فرمود: عمر بن الخطاب از حضرت اميرالمومنين عليه السلام پرسيد: نام مهدي چيست؟ فرمود: نامش را نميگويم. چه که حبيبم رسولخدا با من پيمان بسته که نام او را بکسي نگويم تا زماني که خداوند او را بر انگيزد. و اين از اسراري است که خداوند نزد پيغمبر وديعه گذارده بود. در غيبت شيخ نيز اين روايت را آورده است [5] .



[ صفحه 237]




پاورقي

[1] نام اصيلش وردان و لقبش کنکر بوده، از مخلصين امام زين العابدين عليه السلام است. چون بدرخانه امام رسيد حضرت از درون صدا زد اي کنکر وارد شو! در صورتيکه جز خود وي کسي از نام او اطلاع نداشت!!.

[2] صفوان بن مهران اسدي از شاگردان مشهور حضرت صادق و حضرت موسي کاظم عليمها السلام است که او را صفوان جمال هم مي خوانند. زيرا وي شتر دار بود و شتران خود را کرايه مي داد و گاهي خود هم همراه قافله حرکت مي نمود. صفوان از راويان موثق است و همان کسي است که زيارت وارث، و زيارت اربعين امام حسين (ع) و دعاي علقمه را از حضرت صادق (ع) روايت نموده، و مکرر آن حضرت را از مدينه بکوفه آورده و همراه آن سرور بزيارت سالار شهيدان امام حسين (ع) رفته است.

[3] مقصود ابوالعباس عبدالله بن جعفر حميري مؤلف کتاب قرب الاسناد است.

[4] آيه 262 سوره ي بقره.

[5] قسمتي ديگر از اين گونه اخبار که در آن از بردن نام امام زمان (ع) منع شده در ابواب آينده ي کتاب و از جمله باب بيست و يکم بمناسبت احوال نواب خاص آن حضرت نيز خواهد آمد. از مجموع آنها استفاده مي شود که نهي از ذکر نام آن حضرت و تأکيدي که در اين مورد حتي از ائمه پيش از آن حضرت شده است، مربوط به همان زمان غيبت صغري و ايام بعد از ولادت امام تا آغلز غيبت کبري بوده که هم امام حسن عسکري (ع) و هم خود آن حضرت سعي بليغ داشتند، که حتي شيعيان نيز از ولادت و محل و چگونگي زندگي حضرت مطلع نگردند. زيرا مي دانستند خليفه وقت کاملا مراقب است که امام دوازدهم شيعيان و قائم آل محمد بوجود نيايد. مبادا حکومتهاي جابر را سرنگون گرداند و بساط عدل و داد را در سراسر جهان بگستراند. و گرنه در دوران بعدي مثلا عصر ما هيچ گونه حکمتي در منع از ذکر نام آن حضرت بنظر نمي رسد.