بازگشت

هنگامي که امام زمان در نجف قيام ميکند


همچنين در کتاب مزبور از ابان بن تغلب روايت مينمايد که حضرت صادق فرمود: گويا من. قائم را در بيرون نجف مي بينم که بر اسبي تيره رنگ و ابلق که ميان پيشاني تا گلويش سفيد است سوار شده است. سپس اسبش او را بحرکت درآورد بطوريکه مردم هر شهري خيال ميکنند که قائم در ميان شهرهاي آنهاست.



[ صفحه 1114]



وقتي پرچم پيغمبر برا برافراشت، سيزده هزار و سيزده فرشته از آسمان فرود ميايند و همه منتظر قائم ميباشند، اين فرشتگان آنها بودند که با نوح در کشتي بودند و هنگاميکه ابراهيم خليل را در آتش افکندند با او بودند، و موقعيکه عيسي را باسمان بالا بردند با او بودند و چهار هزار فرشته صف کشيده و علامت مخصوصي دارند، و سيصد و سيزده فرشته جنگ بدر هستند. و چهار هزار فرشته که آمدند حسين (ع) را در کربلا ياري کنند ولي اجازه نيافتند، آنها بالا رفتند که اجازه بگيرند و چون مجددا از آسمان فرود آمدند حسين (ع) شهيد شده بود. از اينرو آنها تا روز قيامت هميشه پژمرده و غبار آلود در کنار قبر امام حسين (ع) بسر ميبرند، و ما بين قبر حسين (ع) تا آسمان محل آمد و رفت فرشتگان است. نيز در کمال الدين از مفضل بن عمر روايت ميکند که حضرت صادق عليه السلام فرمود: گويا قائم را مي بينم که روي منبر کوفه نشسته و يارانش که بتعداد سربازان جنگ بدر سيصد و سيزده مردند دور او را گرفته اند و آنها پرچمداران او و حکمرانهاي الهي در زمين بر بندگان او ميباشند. سپس حضرت نامه اي که مهر طلائي دارد و همان عهد نامه پيغمبر براي اوست از قباي خود بيرون مي آورد. چون مردم عهد نامه پيغمبر را مي بينند مانند گوسفند وحشت ده از دور او متفرق مي شوند مگر وزير او و يازده نقيب و سرکرده آنها، کسي از آنها نمي ماند، بهمان تعداد که در ميان اصحاب موسي بن عمران نزد وي ماندند. پس آنها همه جا را ميگردند و جز او چاره سازي پيدا نميکنند، بهمين جهت بسوي او باز ميگردند. بخدا قسم من ميدانم قائم چه بمردم ميگويد که آنها آنرا انکار نموده و کافر ميشوند. و هم در کمال الدين است که مفضل بن عمر گفت: از حضرت صادق عليه السلام شنيدم ميفرمود: ميداني پيراهن يوسف چه بود؟ من گفتم: نه فرمود: وقتي



[ صفحه 1115]



آتش براي سوزاندن ابراهيم افروختند: جبرئيل آمد و آن پيراهن را آورد و بر او پوشانيد و تا آخر پوشيده بود گرما و سرما در وي اثر نميکرد. چون وفات او سر رسيد آنرا در جلد نظر بندي پيچيده باسحق آويخت و اسحق هم به يعقوب آويخت چون يوسف متولد شد يعقوب آنرا بيوسف آويخت. وقتي آن بلاها بيوسف رسيد آن نظر بند در بازوي او بود موقعيکه يوسف در مصر آن پيراهن را از ميان جلد نظر بند بيرون آورد، يعقوب در کنعان بوي آنرا استشمام کرد. و گفت: اني لاجد ريح يوسف لو لا ان تفندون [1] يعني من بوي يوسف را استشمام ميکنم، اگر مرا بخطا نسبت ندهيد اين همان پيراهني بود که جبرئيل آنرا از بهشت آورد. مفضل بن عمر ميگويد: عرضکردم: قربانت گردم بعد اين پيراهن بکي رسيد؟ فرمود: باهلش رسيد و هنگامي که قائم ما ظهور ميکند با او خواهد بود. آنگاه فرمود: هر پيغمبري که علم يا چيزي را بارث برده، بالاخره بمحمد صلي الله عليه و آله رسيده است. اين حديث در خرايج راوندي بسند ديگر هم آمده است. نيز در کتاب مزبور از عبد الله بن ابي يعفور از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت ميکند که فرمود: هنگاميکه قائم ظهور ميکند دست خود را روي سر مردم ميگذارد و بدانوسيله عقول آنها جمع و افکارشان کامل ميگردد [2] و اين روايت



[ صفحه 1116]



بسند ديگر در کافي هم آمده است. در غيبت شيخ از ابو خالد کابلي روايت کرده که امام محمد باقر عليه السلام فرمود: هنگامي که قائم وارد کوفه شد تمام مومنين، در کوفه هستند و يا بکوفه مي آيند چنانکه اميرالمومنين عليه السلام فرموده: قائم در کوفه بمومنين مي گويد: با ما بيائيد تا بجنگ اين متجاوز برويم. مولف: شايد منظور از متجاوز سفياني باشد. [3] نيز در آن کتاب از مفضل بن عمر از حضرت صادق روايت کرده که گفت: از حضرت صادق عليه السلام شنيدم مي فرمود: چون قائم قيام کند زمين با نور خداوند روشن گردد و مردم از نور خورشيد بي نياز گردند و هر مردي در ايام دولت او داراي هزار پسر خواهد شد و يک دختر در ميان آنها براي او متولد نمي شود. مسجدي در بيرون کوفه مي سازد که هزار درب داشته باشد، و خانه هاي کوفه بنهر کربلا و حيره متصل مي شود. بطوريکه مردي در روز جمعه سوار استر تندرو مي شود تا خود را بنماز برساند ولي بنماز نميرسد همچنين در غيبت شيخ نقل مي کند که حضرت باقر عليه السلام ضمن يک حديث طولاني فرمود: مهدي وارد کوفه ميشود در حاليکه سه گروه با سه پرچم با هم کشمکش دارند ولي در برابر او تسليم ميگردند. مهدي وارد مسجد ميشود و بمنبر ميرود و براي مردم خطبه مي خواند بقدري مردم از ديدن و استماع سخنان وي گريه



[ صفحه 1117]



ميکنند که نميدانند چه مي گويد اينست فرمايش پيغمبر که فرمود: گويا دو نفر حسني و حسيني را مي بينم که پرچم را برافراشته اند و حسني پرچم خود را بحسيني تسليم مي کند و مردم هم با وي بيعت مي کنند. چون جمعه بعد فرا ميرسد مردم بمهدي مي گويند: يابن رسول الله نماز گزاردن پشت سر شما مانند پيغمبر است. مسجد گنجايش جميعت ما را ندارد، مهدي مي گويد: فکري براي شما خواهم کرد. سپس بسرزمين نجف ميرود و نقشه مسجدي که داراي هزار درب و گنجايش همه مردم را داشته باشد، ميريزد و ساختمان محکمي روي آن ميکند. آنگاه دستور ميدهد از پشت قبر حسين عليه السلام نهري بکشند که آب آن باراضي نجف و کوفه رسيده و در نجف بريزد، و روي آن نهر در راهها، پلها و آسياها ميسازد. زني از اهل کوفه را مي بينم که زنبيل گندمي روي سر نهاده ميرود که آن را در کربلا آرد کند اين روايت در ارشاد مفيد بسند ديگر هم آمده است. نيز در غيبت شيخ از صالح بن ابي الاسود روايت مي کند که امام جعفر صادق (ع) از مسجد سهله سخن بميان آورد و فرمود: آگاه باش که آنجا هنگامي که صاحب ما با کسان خود مي آيد، جايگاه اوست. اين روايت در کافي هم بسند ديگر آمده است. هم در غيبت شيخ از ابوبصير از حضرت صادق عليه السلام نقل کرده که فرمود: خداوند اصحاب موسي را بوسيله نهر آبي امتحان کرد چنانکه خدا فرمود: ان الله مبتليکم بنهر [4] اصحاب قائم هم چنين امتحان خواهند داشت. اين روايت در غيبت نعماني بسند ديگر هم ذکر شده است. و هم در غيبت شيخ از ابوبصير از حضرت صادق عليه السلام نقل مي کند که فرمود: قائم مسجد الحرام و مسجد النبي را خراب کرده و بر اساس اول، ميسازد و خانه خدا را



[ صفحه 1118]



را در جاي خود بنا مي کند و در جاي خود برپا ميدارد و دست دزدان بني شيبه را بريده بر خانه کعبه مي آويزد. همچنين در کتاب ياد شده از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت نموده که فرمود: دولت ما آخرين دولتهاست هر خانداني که لياقت سلطنت دارند پيش از ما بسلطنت ميرسند تا هنگاميکه ما بر سر کار آمديم و روش دولت ما را ديدند نگويند اگر ما بسلطنت ميرسيديم مانند اينان آل محمد عمل ميکرديم و اينست معني آيه شريفه و العاقبه للمتقين و هم در غيبت شيخ از اصبغ بن نباته روايت ميکند که اميرالمومنين بمسجد کوفه که در آنموقع با سفال و گل پخته بنا شده بود رسيد و ضمن بياناتي فرمود: واي بر کسي که تو را منهدم ميکند و انهدام آنرا آسان ميسازد واي بر آنکس که تو را با گل پخته ساخت و قبله نوح را تغيير داد خوش بحال کسي که موقع خراب کردنت توسط قائم از خاندان من حاضر است. آنها برگزيدگان امت پيغمبر ميباشند که همراه برگزيدگان عترت من هستند. قطب الدين راوندي در کتاب خرائج از ابوبکر حضرمي از امام محمد باقر عليه السلام روايت کرده است که فرمود: هر کس قائم ما اهلبيت را به بيند اگر بيماري داشته باشد بهبودي مييابد و چنانچه ضعيف باشد نيرومند ميگردد. نيز در خرائج از ابو خالد کابلي از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده که فرمود: هر گاه قائم قيام نمود، دست خود را روي سر مردم مي گذارد، و بدانوسيله عقلهاي آنان جمع و اخلاقشان کامل ميگردد. همچنين در کتاب مزبور از ابو ربيع شامي روايت کرده که از حضرت صادق عليه السلام شنيدم ميفرمود: ان قائمنا اذا قام مد الله لشيعتنا في اسماعهم و ابصارهم حتي يکون بينهم و بين القائم يريد يکلمهم فيسمعون و ينظرون اليه و هو في مکانه هنگامي که قائم ما قيام کرد، خداوند چندان نيرو بگوشها و ديدگان آنها مي دهد که ميان آنها و قائم يک بريد [5] خواهد بود، قائم با آنها صحبت ميکند و آنها هم



[ صفحه 1119]



صداي او را همانجا که هست، ميشنوند و بوي نگاه مي کنند [6] اين روايت در کافي نيز از عباس ابن عامر روايت شده است. در خرائج راوندي از ابان بن تغلب از حضرت صادق عليه السلام نقل کرده که فرمود: علم بيست و هفت حرف است. آنچه پيغمبران آورده اند دو حرف است و مردم هم تاکنون بيش از آن دو حرف ندانسته اند، پس موقعي که قائم ما قيام ميکند بيست و پنج حرف ديگر را بيرون مياورد و آنرا در ميان مردم منتشر ميسازد و آن دو حرف را هم بانها ضميمه نموده تا آنکه بيست و هفت حرف خواهد بود. [7] شيخ مفيد در کتاب ارشاد از ابوبکر حضرمي روايت نموده که امام پنجم فرمود: گويا قائم را در بلندي کوفه شهر نجف مي بينم که با پنجهزار فرشته در حالي که جبرئيل از سمت راست و ميکائيل از جانب چپ و مومنين پيش روي او قرار دارند بانجا آمده است و لشکرهاي خود را در شهر پراکنده ميسازد. و نيز در کتاب مزبور از عبد الکريم خثعمي روايت نموده که گفت بحضرت صادق عليه السلام عرضکردم قائم چند سال سلطنت ميکند؟ فرمود روزها و شبها آنقدر طولاني ميشود که هر سال زمان او بقدر ده سال شماست لذا مدت سلطنت او بحساب سال شما هفتاد سال خواهد بود، موقعيکه آمدن او نزديک شد، در ماه جمادي الاخري و ده روز از ماه رجب چنان باران ميبارد که مردم مثل آنرا نديده باشند، و با آن باران خداوند گوشت و بدن مردگان مومنين را در قبرهاشان ميروياند. گويا من آنها را مي بينم که از سمت جهينه مي آيند و خاک موهاي سر خود را ميتکانند.



[ صفحه 1120]



و نيز در ارشاد از حضرت صادق عليه السلام روايت ميکند که فرمود: هر گاه قائم آل محمد ظهور کرد پانصد نفر از قريش را مياورد و گردن ميزند، آنگاه پانصد نفر ديگر را، تا شش بار اين کار را تکرار ميکند. من عرضکردم: آيا دسته هاي بعدي هم پانصد نفرند؟ فرمود: آري و همه آنها از قريش و دوستان آنها ميباشند. همچنين در ارشاد شيخ مفيد است که ابوالجارود از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت نموده که در ضمن يک حديث طولاني فرمود: چون قائم قيام کند بکوفه ميرود، در آنجا دو هزار نفر مسلح و مخالف نزد وي آمده ميگويند: از هر جا آمده اي برگرد ما احتياجي باولاد فاطمه نداريم. او هم شمشير ميان آنها ميگذارد و تا آخرين نفر را ميکشد. سپس وارد کوفه ميشود و در آنجا تمام منافقين را که يقين باو ندارند بقتل ميرساند. قصرهاي کوفه را ويران ميسازد و با جنگجويان آنها نبرد ميکند و آنقدر از آنها ميکشد که خداوند خشنود گردد. نيز در ارشاد است که ابوخديجه از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده که فرمود: هنگاميکه قائم قيام ميکند، با امر جديدي [8] ميايد چنانکه رسولخدا در آغاز اسلام مردم را بامر جديدي دعوت کرد.


پاورقي

[1] سوره يوسف آيه 94.

[2] اين روايت در متن کمال الدين باب 62 نوادر الکتاب همين طور که ترجمه نموديم ذکر شده ولي در کافي لفظ الله اضافه دارد. بدين گونه:‌عن ابي جعفر (ع) اذا قام قائمنا وضع الله يده علي رؤس العباد فجمع بها عقولهم و کملت به احلامهم علامه مجلسي در مرآت العقول شرح اصول کافي که از آثار مهم و ذيقيمت اوست؛ در شرح اين حديث مي نويسد: ضمير يده يا بخداوند و يا بامام زمان بازگشت مي کند.

در صورت اول خداوند دست خود را روي سر مردم مي گذارد کنايه از رحمت شفقت و قدرت و استيلاء بر بندگان است و در صورت دوم بمعني حقيقي لفظ مي باشد

بعبارت روشنتر اگر منظور از ضمير يده خداوند باشد، معني روايت اين است که: هنگام ظهور قائم ما؛ خداوند سايه عنايت و رحمت و مهر و قدرت واسعه ي خود را براي بندگانش آنچنان گسترش مي دهد؛ که عقول و افکارشان کامل شود. و اگر ضمير بامام زمان (ع) باز گشت نمايد؛ باين معني است که: خداوند دست معجز نماي او را بر سر مردم مي گذارد و بدانوسيله عقول آنها از پريشاني و بيماري و هر گونه نقص و عيبي جمع و افکارشان کامل مي گردد.

[3] يا دجال است.

[4] اين آيه ضمن آيات سوره ي بقره از آيه 245 تا 250 راجع بلشکر طالوت و اشموئيل پيغمبر است که بجنگ جالوت مي رفتند و حضرت داود جالوت را کشت. شايد از اين نظر که بني اسرائيل بوده اند؛ اصحاب موسي خوانده شده اند.

[5] بريد بمعني قاصد و پست است. مسافتي که بريد مي پيمايد تقريبا 12 ميل است.

[6] اين موضوع امروز، تقريبا حل شده است؛ زيرا با تقويت امواج تلويزيوني و تلفنهاي تلويزيوني که در آينده نزديک عمومي خواهد شد، و همه جا بکار مي افتد؛ مردم مي توانند از مشرق مخاطب خود را در مغرب ببينند و سخنان او را بشنوند و با او حرف بزنند. از اين روايت مي توان استفاده کرد که در زمان امام زمان کشفيات و اختراعات کنوني باقي است.

[7] اين روايت هم دستاويز حزب بابي و بهائي شده، و مهملات سيد باب را که در حقيقت کسي آنرا نمي فهمد و سر از آن در نمي آورد، جزو آن بيست و پنج حرف مي دانند! در صورتي که آن بيست و پنج حرف قائم آل محمد را که شايد کنايه از ترقي علم و فرهنگ باشد همه مي فهمند.

[8] توضيح خواهيم داد.