بازگشت

گفتگوي حضرت صادق با ابوحنفيه


و نيز در علل الشرايع است که چون ابوحنفيه بخدمت حضرت صادق عليه السلام



[ صفحه 1107]



رسيد، حضرت از وي پرسيد: معني آيه شريفه: قل سيروا فيها ليالي و اياما آمنين يعني: بگو شبها و روزهائي در کمال امن در زمين راه رويد، چيست؟ و اين زمين کجاست؟ ابوحنفيه گفت: گمان ميکنم مقصود ما بين مکه و مدينه باشد حضرت صادق رو کرد باصحاب خود و فرمود: اطلاع داريد که در راه مکه و مدينه جلو مردم را ميگيرند و اموال آنها را بغارت برده و آنها هم از جان خود ايمن نيستند و کشته ميشوند؟ عرضکردند: آري و با اين گفتگو ابوحنفيه ساکت شد. آنگاه فرمود: اي ابوحنفيه بگو بدانم معني اين آيه چيست: من دخله کان آمنا يعني هر کس داخل آن شود آسوده است اين محل کدام قسمت از زمين است؟ گفت: خانه خداست فرمود: البته ميداني که حجاج بن يوسف جرثقيل بخانه خدا بست و عبد الله بن زبير را که پناه بانجا برده بود بقتل رسانيد. آيا او در آنجا آسوده بود؟ ابوحنفيه در اينجا نيز سکوت کرد. وقتي ابوحنفيه از خدمت حضرت خارج شد، ابوبکر حضرمي بحضرت عرضکرد: قربانت گردم جواب اين دو سوال که از ابو حنفيه فرمودي چيست؟ فرمود: مقصود از آيه اول که ميفرمايد: شبها و روزهائي در کمال امن در روي زمين راه برويد، يعني با قائم ما اهلبيت در روي زمين با کمال امن راه برويد، و در آيه دوم که ميفرمايد: هر کس داخل آن شود آسوده است، يعني هر کس با قائم بيعت کند و در سلک پيروان وي داخل شود و دست او را بفشارد در کمال امن خواهد بود.. همچنين در کتاب مزبور از عبد الرحيم قصير روايت مي کند که گفت: حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمود: وقتي قائم ما قيام نمود، خداوند حميراء عايشه را از قبر درآورد تا او را با تازيانه حد بزند، و هم انتقام فاطمه دختر پيغمبر صلي الله عليه و آله را از او بگيرد. من عرضکردم: قربانت گردم براي چه باو حد ميزنند؟ فرمود: براي افترائي که بمادر ابراهيم فرزند پيغمبر صلي الله عليه و آله بست. عرضکردم: چرا خداوند حد او را تا روزگار قائم بتاخير مياندازد؟ فرمود: خداوند محمد صلي الله عليه و آله را بعنوان رحمتي براي بندگانش فرستاد ولي قائم را براي کيفر آنها مي فرستد.



[ صفحه 1108]



مولف: داستان افتراء بستن عايشه بزن پيغمبر و مادر ابراهيم پسر آن حضرت در احوال پيغمبر و کتاب فتن گذشت [1] علي بن ابراهيم قمي در تفسير خود از ابو خالد کابلي روايت ميکند که حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمود: بخدا قسم گويا قائم را مينگرم که تکيه داده است به حجر الاسود، و مردم را بحق خودش سوگند ميدهد و ميفرمايد: اي مردم هر کس درباره خدا گفتگوئي دارد از من بپرسد که من از هر کس بخدا نزديکترم... آنگاه بطرف مقام ابراهيم ميرود و دو رکعت نماز ميگزارد، سپس مجددا مردم را بحق خودش بامور ياد شده سوگند ميدهد آنگاه حضرت باقر فرمود: بخدا قسم مضطر و گرفتاري که خداوند در آيه: امن يجيب المضطر اذا دعاه و يکشف السوء و يجعلکم خلفاء الارض [2] اوست. نخستين کسيکه با او بيعت مي کند جبرئيل است، آنگاه سيصد و سيزده نفر با وي بيعت مينمايند هر کس براه افتاد بزودي باو ميرسد و هر کس براه نيافتاد در رختخوابش ناپديد ميشود، يعني از همانجا که خوابيده ناگهان حرکت ميکند. اينست معني گفته حضرت امير که فرمود.



[ صفحه 1109]



هم المفقودون عن فرشهم چنانکه خداوند ميفرمايد: فاستبقوا الخيرات اينما تکونوا يات بکم الله جميعا [3] اين خيرات که بايد بسوي آن شتافت: ولايت و دوستي اهلبيت و شخص امام زمان است. خداوند در جاي ديگر ميفرمايد: لئن اخرنا عنهم العذاب الي امه معدوده بخدا قسم اين جمعيت کم اصحاب قائم هستند که در يکساعت در پيرامنش اجتماع کنند، و چون قائم به بيابان بيداء ميايد. لشکر سفياني بسوي او ميرود، خدا هم بزمين امر ميکند که آنها را فرو گيرد، چنانکه خدا ميفرمايد: و لو تري اذ فزعوا فلا فوت و اخذوا من مکان قريب و قالوا آمنا چون ديدند بزمين فرو ميروند مي گويند ايمان آورديم بقائم آل محمد. و اني لهم التناوش من مکان بعيد و حيل بينهم و بين ما يشتهون يعني چگونه ممکن است از جاي دور ايمان بياورند از مرگ نجات يابند. چنانکه شخص نميتواند چيزيرا از دست کسي که از وي دور است بگيرد. شيخ صدوق در کتاب خصال از اصول اربعماه از اميرالمومنين عليه السلام روايت نموده که فرمود: خداوند دين را بوسيله ما گشود و هم بوسيله ما ختم ميکند [4] بوسيله ما خدا آنچه را بخواهد، محو ميکند، و هر چه خواهد باقي ميگذارد، بوسيله ما سختي زمانه را برطرف ميسازد و باران فرو ميفرستد. پس غره مشويد، و از خدا دور نگرديد. اگر قائم ما قيام کند، آسمان باران خود را فرو ميريزد و زمين نباتات خود را بيرون ميدهد، و کينه ها از دل بندگان خدا زايل ميشود، و درندگان و حيوانات با هم ساخته از يکديگر رم نمي کنند، تا جائيکه زني که ميخواهد راه عراق و شام را بپيمايد همه جا قدم بر روي سبزه و گياهان مي گذارد و زينتهاي خود را بر سر



[ صفحه 1110]



دارد - و کسي طمع بان نميکند - نه درنده اي باو حمله مياورد و نه او از درندگان وحشت دارد [5] و هم صدوق در خصال از ابو فاخته روايت ميکند که امام زين العابدين عليه السلام فرمود: اذا قام قائمنا اذهب الله عز و جل عن شيعتنا العاهه و جعل قلوبهم کزبر الحديد و جعل قوه الرجل منهم قوه اربعين رجلا و يکونون حکام الارض و سنامها. يعني هنگامي که قائم ما قيام کند، خداوند بيماري را از شيعيان ما برطرف ميسازد، و دلهاي آنان را همچون پاره هاي آهن ميکند، و بهر مردي از آنها نيروي چهل مرد ميدهد، و آنها حکام زمين و روساي اجتماع خواهند بود. صفار در بصائر الدرجات از محمد بن فيض روايت کرده که: امام محمد باقر عليه السلام فرمود: عصاي موسي عليه السلام نخست مال حضرت آدم بود، سپس بشعيب و از او بموسي بن عمران رسيد و فعلا آن عصا در نزد ماست، در همين نزديکي آنرا ديدم، آن عصا مثل روزي که آنرا از درخت بريدند سبز بود، و هر گاه با آن سخن بگويند صحبت ميکند. اين عصا براي قائم ما بامانت گذارده شده، تا همانطور که موسي از آن استفاده ميکرد، او نيز آنرا بکار برد، عصاي مزبور مردم بيدين را ميترساند و سحر ساحران را ميبلعد، و هر طور بان دستور داده شود عمل ميکند، چون دو لب او گشوده شود يکي در زمين و ديگري در سقف خواهد بود و فاصله ميان دو لب او چهل ذرع است و ساخته و پرداخته جادوگران را با زبانش فرو ميبرد. اين روايت در کمال الدين بسند ديگر هم آمده است.



[ صفحه 1111]



شيخ صدوق در کمال الدين از ابوبصير روايت ميکند که گفت: بحضرت صادق عليه السلام عرضکردم. قربانت گردم من ميخواهم دستي روي سينه شما بکشم. فرمود: مانعي ندارد. من دست بسينه و دوشهاي مبارک حضرت کشيدم. حضرت فرمود: اي ابو بصير چرا چنين ميکني؟ عرضکردم: قربانت گردم من از پدرت شنيدم که ميفرمود: قائم ما سينه اي گشاده و دوشهائي باز و عريض دارد. حضرت فرمود: اي ابو بصير پدرم زره پيغمبر صلي الله عليه و آله را پوشيد برايش بلند بود بطوريکه روي زمين کشيده ميشد، من هم وقتي آن زره را پوشيدم بزمين ميرسيد ولي چون قائم بپوشد، مثل اينست که پيغمبر صلي الله عليه و آله پوشيده است و دامن آن بزمين کشيده نميشود. گوئي اطراف آنرا گره زده اند. کسي که عمرش از چهل سال تجاوز کرده است، صاحب الامر نيست [6] .


پاورقي

[1] جلد 6 بحار الانوار.

[2] اين آيه شريفه در باب چهارم ضمن آيات تاويل شده درباره حضرت ولي عصر ارواحنا فداه در صفحه 252 نقل شد بيچاره ابوالفضل گلپايگاني اين آيه را هم مورد دستبرد قرار داده و در صفحه 241 مي گويد: ‌و حلف ابو جعفر انه المضطر في کتاب الله، و مقصودش اين است که چون ميرزا علي محمد باب را گرفته و بزندان افکندند و مضطر و درمانده شد پس مضطر در اين آيه اوست!

ولي جناب ايشان در همين روايت که اول و آخر آنرا نقل نکرده و فقط قسم خوردن حضرت باقر را ذکر نموده است؛‌مي خواند که مضطر در آيه قرآن بگفته حضرت باقر (ع) زنداني نشده و مفلوک و درمانده نگشته است فقط چون هنگام ظهور چند بار با مردم متعصب مخالف اهل بيت که قهرا سنيان متعصب مکه هستند، مناظره و گفتگو مي کند و ناراحت مي گردد،‌اين خود يک نحوه اضطراري است که فقط آن هنگام و در مکه دارد و گرنه بلافاصله با سيصد و سيزده نفر حرکت نموده و چون بکوفه مي رسد،‌قيام مي کند و جهان را مي گشايد اين چنين کسي مضطر و درمانده است؟ و آيا سيد باب اوست؟.

[3] در صفحه 262 گذشت.

[4] در اين باره توضيح خواهيم داد.

[5] ميرزا حسينعلي مازندراني در کتاب ايقان صفحه 29 مسئله گرگ و ميش را که در کمال آزادي با هم راه مي روند و از پرتو عدالت قائم آميزش مي کنند اين طور معني مي کند که: چون يهودي و مسلمان و ساير ملل بهائي مي شوند و با هم برادر مي گردند، خوي گرگ صفتي و ميشي خود را کنار گذاشته همه از يک سفره غذا مي خوردند و جناب بها را دعا مي کنند! در صورتي که تمام ملتهاي ديگر هم وقتي دين مورد نظر را بپذيرند؛ همين طور خواهند بود و گرگ و ميش هم نيستند!.

[6] اين ابو بصير يحيي بن قاسم نابينا بوده، وي احتمال ميداده که امام جعفر صادق مهدي موعود باشد؛ لذا با اجازه ي حضرت دست روي سينه و دوشهاي مبارکش کشيد تا علائم او را امتحان کند، حضرت هم با توضيحات خود او را متوجه نمود که من که اکنون بيش از چهل سال دارم قائم نيستم، قائم کسي است که در نظر بينندگان بيش از چهل سال نداشته باشد.

در زيرنويس صفحه 1067 راجع بسن قائم عليه السلام سخن گفتيم در روايات بعد هم در تاييد آنچه ما گفتيم؛‌رواياتي ذکر مي شود و همگي مي رساند که قائم (ع) عمر طولاني دارد؛ ولي هنگام ظهور بصورت جواني کمتر از چهل سال و بسيار قوي و نيرومند خواهد بود.