بازگشت

اصحاب قائم


هم در آنکتاب از فضيل بن يسار از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت کرده که بوي فرمود: گنجي در طالقان هست که از طلا و نقره نيست، و پرچمي است که از روزي که آنرا پيچيده اند برافراشته نشده است و مرداني هستند که دلهاي آنها مانند پاره هاي آهن است شکي در ايمان بخدا در آن راه نيافته و در طريق ايمان از سنگ. محکم تر است اگر آنها را وادارند که کوه ها را از جاي بکنند، از جاي



[ صفحه 1100]



کنده و از ميان بر ميدارند. لشکر آنها قصد هيچ شهري نميکنند جز اينکه آن را خراب مينمايند. اسب هاي آنها زينهاي زرين دارند، و خود آنها براي تبرک بدن خود را بزين اسب امام ميسايند، آنها در جنگها امام را در ميان گرفته و با جان خود از وي دفاع ميکنند، و هر کاري داشته باشد برايش انجام ميدهند. مرداني در ميان آنهاست که شبها نمي خوابند زمزمه آنها در حال عبادت همچون زمزمه زنبور عسل است. تمام شب را بعبادت مشغولند، و روزها سواره بدشمن حمله ميکنند. آنها در وقت شب راهب و هنگام روز شيرند. آنها در فرمانبرداري امام بيش از کنيز نسبت باقايش پافشاري دارند آنها مانند چراغهاي درخشنده اند، و دلهاشان همچون قنديلهاست، و از خوف خدا خشنود ميباشند. آنها ادعاي شهادت دارند و تمنا ميکنند که در راه خداوند کشته گردند. شعار آنان اينست: اي خون خواهان حسين از هر جا ميگذرد، رعب آنها پيشاپيش آنان باندازه يکماه راه در دلهاي جاي ميگيرد، و بدينگونه رو به پيش ميروند، خداوند هم پيشرو بسوي حق و حقيقت را پيروز ميگرداند. و نيز در آن کتاب از ابو خالد کابلي از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت کرده که فرمود: قائم ما در مکه از مردم بر اساس کتاب خدا قرآن و سنت پيغمبرش بيعت مي گيرد، و حاکمي بر آنها تعيين مي کند. سپس به مدينه ميرود. در ميان راه بوي خبر مي دهند که حاکم او را کشته اند او هم بر ميگردد و با آنها دعوا مي کند و بيش از اين کاري نمي کند، آنگاه حرکت نموده و در بين دو مسجد مکه و مدينه مردم را دعوت بعمل به کتاب خدا و سنت پيغمبرش و دوستي امير المومنين عليه السلام و بيزاري از دشمنش ميکند، تا آنکه به بيابان بيداء ميرسد، در آنجا لشکر سفياني براي جنگ با وي بجانب او حرکت مي کند و خدا آنها را در زمين فرو ميبرد. و در روايت ديگر فرمود: وقتي در شفره فرود مي آيد نامه سفياني باهل



[ صفحه 1101]



مدينه ميرسد که نوشته است: اگر او يعني قائم را نکشيد مردان شما را بقتل ميرسانم، و زنانتان را اسير ميکنم. مردم مدينه هم حاکم او را مي کشند. چون اين خبر بقائم ميرسد، بمدينه بر مي گردد و با آنها جنگ ميکند و طوري قريش را نابود ميگرداند که جز خورنده قوچ باقي نمي ماند. سپس از آنجا بکوفه ميرود و مردي از ياران خود را بحکومت آنجا منصوب ميدارد. آنگاه وارد نجف ميشود. مولف: شيخ احمد بن فهد حلي [1] در کتاب مهذب و ديگران در تاليفات خود از معلي بن خنيس و او از حضرت صادق عليه السلام روايت کرده که فرمود: نوروز، روزي است که قائم ما اهلبيت و صاحب امر خلافت در آن روز قيام مي کند و خداوند او را بر دجال پيروي مي گرداند. اما دجال او را در مزبله کوفه بدار مي آويزد، هيچ روز نوروزي نمي گذرد مگر اينکه ما در آن روز انتظار فرج داريم، زيرا نوروز از روزهاي ماست. ايرانيان آن روز را حفظ کردند، ولي شما عربها آنرا ضايع کرديد



[ صفحه 1102]




پاورقي

[1] شيخ بزرگوار احمد بن فهد حلي متولد سال 757 و متوفاي در کربلا سال 841 از فقهاي مشهور شيعه در قرن نهم هجري است. ابن فهد شاگرد فاضل مقداد و علي بن خازن و بهاء الدين نيلي است که از شاگردان شهيد اول و فخر المحققين پسر علامه حلي هستند. ابن فهد در علم و فضل و زهد و تقوي زبانزد خاص وعام بوده؛ کتاب الهذب البارع شرح مختصر نافع محقق حلي و تحربر‌و موجز و المتعة الحلية و تحصين و عدة الداعي از تصنيفات ارجدار اوست.