بازگشت

خبر اصبغ بن نباته و پاره اي از علائم قبل از ظهور


و هم در آن کتاب از اصبغ بن نباته روايت کرده که گفت: شنيدم حضرت



[ صفحه 1057]



اميرالمومنين عليه السلام بمردم مي فرمود: سلوني قبل او تفقدوني لاني بطرق السماء اعلم من العلماء و بطرق الارض اعلم من العالم [1] يعني: پيش از آنکه مرا از دست بدهيد هر چه ميخواهيد از من بپرسيد. زيرا که من از همه دانشمندان براه هاي آسمان داناتر. و از تمام مردم روي زمين براه هاي زمين آشناترم. منم سرور دين و آقاي مومنين و پيشواي پرهيزکاران، منم پاداش دهنده مردم در روز رستخيز و تقسيم کننده آتش دوزخ و کليددار بهشت و صاحب حوض کوثر و ترازوي قيامت و صاحب اعراف. هر امامي از ما آشناي باوضاع تمام اهل ولايتش ميباشد چنانکه خداوند در اين آيه ميفرمايد: انما انت منذر و لکل قوم هاد. اي مردم پيش از آنکه مرا از دست بدهيد آنچه ميخواهيد از من بپرسيد قبل از آنکه از جانب مشرق آشوبي برپا شود که هنگام اشتعال نائره آن بالا گيرد.



[ صفحه 1058]



و بعد که خاموش شد مردي را در کام خود فرو برده نابود گرداند و شعله آتشي از مغرب زمين دامن خود را بالا زده و ميگويد: اي واي بر آنها که طعمه من شوند [2] پس هنگاميکه گردش آسمان طولاني شد خواهيد گفت: آن مهدي موعود مرده يا هلاک شده و بکدام بيابان رفته است. آنروز تاويل اين آيه مصداق پيدا ميکند ثم رددنا لکم الکره... و براي آن نشانه ها و علائمي است. اول آنها محاصره کوفه است بوسيله نگهبانان و خندق، و رخنه کردن آب در کوچه هاي کوفه، و تعطيل مساجد در مدت چهل شب، و پيدا شدن هيکل [3] و برافراشته شدن پرچمها در اطراف مسجد بزرگ کوفه، و قاتل و مقتولي که هر دو در آتش دست و پا ميزنند، و قتل و مرگ شايع، و کشته شدن مردي پاکدل نفس زکيه با هفتاد نفر در بيرون کوفه، و شخصي که در بين رکن و مقام سر او را از تن جدا ميسازند و کخشته شدن اشقع در موقع بيعت گرفتن بتها بطور صبر، و خروج سفياني با پرچم سرخي که سر کرده آنها مردي از قبيله کلب است. و رفتن دوازده نفر از لشکر سفياني بطرف مکه و مدينه که سر لشکر آنها مردي از بني اميه بنام خزيمه است. چشم چپش نابينا گشته، و در چشم راستش لکه غليظي است، و خود را بمردان شبيه نموده. هر جا ميرود فتح ميکند تا آنکه وارد مدينه ميشود، در خانه اي که آنرا خانه اوبالحسن اموي ميگويند فرود ميايد. آنگاه لشکري براي گرفتن مردي از خاندان پيغمبر صلي الله عليه و آله که شيعيان گرد وي اجتماع نموده اند و در آنموقع از مدينه بمکه باز ميگردد، ميفرستد. سر لشکر سفياني مردي از قبيله غطفان است. موقعيکه آن لشکر بوسط قاع



[ صفحه 1059]



ابيض ميرسند بزمين فرو ميروند کسي از آنها باقي نماند جز يک نفر که خداوند رويش را به پشت بر ميگرداند. تا برگردد و مردم را از بيديني بر حذر دارد و براي بقيه اتباع سفياني عبرتي باشد. آنروز موقع تاويل اين آيه شريفه است و لو تري اذ فزعوا فلا فوت و اخذوا من مکان قريب. همچنين سفياني صد و سي هزار نفر لشکري را بکوفه اعزام ميدارد و در روحاء و فاروق [4] فرو ميايند، در آنجا سي هزار نفر آنها حرکت نموده، و در کوفه در محل قبر حضرت هود واقع در نخيله [5] فرود ميايند، و در روز عيد قربان بر مردم حمله مياورند. حاکم کوفه در آنروز ستمگر معاندي است و موسوم به کاهن ساحر ميباشد. آنگاه حاکم زوراء يعني بغداد با پنجهزار نفر از کاهنان بقصد جنگ با آنها بيرون ميايند، و هفتاد هزار نفر را بر سر پل کوفه بقتل ميرسانند بطوريکه تا سه روز بواسطه خونهاي مقتولين و تعفن اجساد از رفت و آمد سر پل خودداري ميکنند. هفناد هزار دختر باکره که کسي دست و سر و روي آنها را نديده باسارت ميرود. آنها را در محملها جاي ميدهند و به ثويه يعني غري [6] ميبرند. سپس صد هزار نفر مشرک و منافق از شهر کوفه خارج شده بدمشق که محل بهشت شداد است ميايند، بدون اينکه کسي از آنها ممانعت کند، و پرچمهائي بدون علامت که نه از پنبه و نه کتان و نه حرير است از مشرق زمين ميايند در سر نيزه هاي آنها مهر سيد اکبر پيغمبر زده شده قائد آنها مردي از خاندان پيغمبر است آن پرچمها در شرق پديد ميايد و بوي آن مانند مشک معطر بغرب ميرسد. ترس و رعب آنها يکماه پيش از آمدنشان همه جا در دل مردم قرار ميگيرد، آنگاه در کوفه



[ صفحه 1060]



فرود ميايند و اولاد ابوطالب بخوانخواهي پدران خود قيام ميکنند در آن گير و دار ناگهان لشکر يمني و خراساني مانند دو اسبي که مسابقه ميدهند از راه ميرسند. آن دو لشکر پراکنده و غبار آلوده و سواره، هر يک چنان براي ورود بکوفه مسابقه ميدهند، که شعله برق همچون تير از سم اسبهاي آنها ميجهد وقتي يکي از آنها نگاه بسم اسبش ميکند، ميگويد: ماندن ما در اينجا از فردا ديگر سودي ندارد و هم ميگويند: خدايا ما توبه کرديم، آنها مردم بي نظير هستند که خداوند آنها را در قرآن وصف کرده بقوله تعالي: ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين يعني خداوند توبه کنندگان و کساني که خود را پاکيزه کرده اند، دوست ميدارد. آنگاه مردي از اهل نجران [7] دعوت امام را مي پذيرد و او نخستين نصراني است که بوي ميگرزد او کنيسه اي را که در آن برسم نصاري عبادت ميکرد خراب و صليب خود را خورد ميکند سپس مهدي با غلمان و مردمي که ناتوان بنظر مي آيند قيام ميکند و با پرچمهاي هدايت به نخيله ميرود. محل اجتماع تمام مردم روي زمين فاروق خواهد بود. در آن روز سه هزار هزار نفر در بين شرق و غرب کشته ميشود تا آنجا که همديگر را بقتل ميرسانند. و آنروز موقع تاويل اين آيه شريفه است: فما زالت تلک دعواهم حتي جعلناهم حصيدا خامدين [8] و در ماه رمضان بهنگام طلوع صبح گوينده اي از سمت شرق ميگويد: اي راه يافتگان جمع شويد، بعد از آن گوينده اي در موقع غروب ميگويد: اي پيروان باطل اجتماع کنيد، فرداي آنروز در وقت ظهر آفتاب رنگارنگ و زرد ميگردد. سپس تيره و تار ميشود، و در روز سوم خداوند حق و باطل را از هم جدا ميسازد، و



[ صفحه 1061]



دابه الارض و لشکر روم بساحل دريا نزديک غار اصحاب کهف ميرسند، خداوند هم جوانان اصحاب کهف را با سگشان از ميان غارشان برانگيخته ميگرداند، يکي از آنها موسوم به مليخا و ديگري بنام حملاها دو گواهي هستند که دعوت قائم را ميپذيرند. رضي الدين حلي در کتاب العدد القويه [9] مينويسد: سلمان فارسي رضي الله عنه گفت: بخدمت حضرت اميرالمومنين عليه السلام رسيدم در حاليکه حضرت تنها در خانه بودند پريدم: يا اميرالمومنين قائم که از نسل شماست کي ظهور ميکند؟ حضرت آه عميقي کشيد و سپس فرمود: قائم ظهور نميکند مگر هنگاميکه بچه ها بسلطنت رسند و حقوق الهي را زير پا گذارند، و قرآن را با غنا آهنگ موسيقي بخوانند هنگامي که پادشاهان بني عباس که مردمي کور دل و نيرنگ باز ميباشند و با تيرهائي که از کمانها ميگذرد و بصورتهاي چون سپر آنها ميرسد، بقتل رسيدند و شهر بصره خراب شد در آنموقع قائم که از اولاد حسين است قيام ميکند. نيز در آن کتاب مينويسد: بسياري از علامات که راجع بظهور مهدي است تاکنون واقع شده مانند: خراب شدن ديوار مسجد کوفه، کشته شدن حاکم مصر بدست مردم آنجا، و انقراض دولت بني عباس بدست هلاکوخان مغول مردي که از همانجا که ابتداي دولت بني عباس از آنجا بود يعني خراسان عليه آنها قيام کرد، و کشته شدن عبد الله آخرين خليفه عباسي و ويراني شام و حوالي آن، و کشيدن پل بر روي دجله نزديک محله کرخ بغداد. تمام اينها در اندک مدتي روي داد، هم اکنون نهر فرات شکاف برداشته و انشاء الله بهمين زودي آب بکوچه هاي کوفه



[ صفحه 1062]



ميرسد. [10] شيخ الطائفه از هشام بن سالم روايت کرده که: حضرت صادق عليه السلام از سفياني سخن بميان آورد و فرمود: مردان سرشناس از سفياني فرار کرده متواري ميگردند، ولي زنها طوري نخواهند شد. و بهمين سند از معلي بن خنيس از آن حضرت روايت کرده که فرمود: وقتي طالب حق قيام کرد، پرسيدند آيا شما اميدواريد که طالب حق شخص يمني باشد؟ فرمود: نه يمني علي عليه السلام را دوست ميدارد ولي اين شخص از آن حضرت بيزاري ميجويد. و بهمين سند از هشام بن سالم نقل ميکند که آن حضرت فرمود: يمني و سفياني براي دوست يافتن بکوفه مثل دو اسب مسابقه ميدهند. مولف: شيخ احمد بن فهد حلي در کتاب المهذب و غير آن بسندهاي خود از معلي بن خنيس از حضرت صادق عليه السلام روايت کرده که فرمود: نوروز روزي است که قائم ما اهلبيت و صاحبان امر ولايت، در آنروز ظهور ميکند و خداوند او را بر دجال پيروز ميگرداند، و او را در مزبله کوفه بدار مياويزد. حسن بن سليمان در کتاب المختصر از کتاب معراج شيخ صالح: ابو محمد حسن بسند خود از شيخ صدوق روايت ميکند که ابن عباس گفت: پيغمبر فرمود: وقتي خداوند مرا بمعراج برد، صدائي شنيدم که ميگفت: اي محمد گفتم: اي خداي با عظمت لبيک لبيک آنگاه بمن وحي شد که: اي محمد فرشتگان عالم در خصوص چه موضوعي نزاع کردند؟ گفتم: پروردگارا اطلاع ندارم.



[ صفحه 1063]



فرمود: اي محمد آيا کسي را از ميان مردم بعنوان وزير و برادر و جانشين خود تاکنون برگزيده اي؟ عرضکردم: خداوندا چه کسي را انتخاب کنم؟ تو خود چنين کسي را براي من انتخاب کن. وحي آمد که اي محمد من از ميان تمام مردم علي بن ابيطالب را براي تو برگزيدم عرضکردم: خدايا پسر عمويم را؟ وحي آمد که اي محمد علي وارث تو و بعد از تو نيز وارث علم تو است. و در روز رستخيز لواي حمد بدست اسوت، و هم او صاحب حوض کوثر است که هر کدام از مومنين امت تو وارد بهشت شود از دست او آب کوثر بنوشد. آنگاه خداوند وحي فرستاد که من بذات مقدس خودم قسم خورده ام که دشمن تو و اهلبيت تو و دودمان پاک سرش تو از آن حوض آب نخواهند نوشيد. اي محمد تمام امت تو را ببهشت درآورم مگر آنها که نخواهند. عرضکردم: خدايا آيا کسي هست که نخواهد وارد بهشت شود؟. خدا وحي فرستاد که آري. عرضکردم: چگونه نميخواهد؟ وحي آمد که اي محمد تو را از ميان بندگانم برگزيدم و براي تو جانشيني انتخاب کردم و او را نسبت بتو بمنزله هارون نسبت بموسي قرار دادم، با اين فرق که بعد از تو ديگر پيغمبري نخواهد بود. محبت او را بدل تو انداختم و او را پدر فرزندان تو قرار دادم، حقي که او بعد از تو بامت تو دارد، مثل حقي است که تو در زمان حيات بر آنها داري. هر کس منکر حق او شد، حق تو را انکار نموده، و هر کس از دوستي او سرباز زند نميخواهد داخل بهشت شود، من في الفور افتادم و خدا را بر اين نعمتها که بمن داده است سجده شکر کردم. در آنوقت صدائي شنيدم که مي گفت: اي محمد سربردار و هر چه ميخواهي از من بخواه تا بتو عطا کنم. عرضکردم: الهي بعد از من تمام امت مرا از دوستان علي بن ابيطالب قرار بده تا فرداي قيامت همه کنار حوض نزد من بيايند. وحي شد: اي محمد پيش از آنکه من بندگانم را بيافرينم قضاي من در ميان



[ صفحه 1064]



آنها جاري گشته و گذشته است تا هر کس را که راه انحراف بپيمايد هلاک گردانم و هر کس براه راست برود هدايت کنم علم تو را بعد از تو بعلي بن ابيطالب داده ام و او را وزير تو گردانيدم و او بعد از تو جانشين تو است بر کسان و امتت. اين کار واجبي بوده که از علم من گذشته است. و کسيکه از وي در خشم باشد و او را دشمن بدارد و خلافت بلا فصل او را انکار کند داخل بهشت نخواهد شد. هر کس از وي در خشم باشد تو را بخشم آورده و هر کس تو را بخشم آورد مرا بخشم آورده و هر کس او را دشمن بدارد تو را دشمن داشته و هر کس تو را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است. هر کس او را دوست بدارد تو را دوست داشته و هر کس تو را دوست بدارد مرا دوست داشته است. اين فضيلت را براي او قرار دادم و بتو عطا کردم که يازده مهدي را که همه از دودمان تو و از فاطمه پاکيزه دوشيزه ميباشند از صلب او بيرون آورم، آخرين آنها کسي است که عيسي ابن مريم پشت سر او نماز گزارد. او زمين را پر از عدل و داد کند چنانکه پر از ظلم و ستم شده باشد، بوسيله او مردم را از سراشيب سقوط نجات دهم و بشاهراه هدايت راهنمائي کنم. و کور و بيمار را شفا دهم. عرض کردم: الهي اينها در چه وقت روي ميدهد؟ خداوند وحي فرستاد که اين در وقتي است که علم از ميان برداشته شود و جهل و ناداني آشکار گردد، قاريان قرآن بسيار اندک باشند ولي علم و عمل کم و قتل ناگهاني افزون باشد. فقهاي هدايت پيشه اندک و فقيهان ضلالت کيش و خائن زياد باشند، و امت تو قبرستان هاي خود را مسجد کنند، و قرآنها را زينت دهند و مساجد را طلا کاري کنند و ظلم و فساد بسيار شود و کارهاي زشت آشکار گردد و امت تو را بارتکاب آن دستور دهند و از راهنمائي مردم بکردار نيک باز دارند. مردها بمردها و زنها بزنها اکتفا کنند و امرا کافر و سران آنها زناکار و



[ صفحه 1065]



دستياران آنها ستمگر و صاحبنظران آنها فاسق باشند. و بهنگاميکه سه فرو رفتگي در زمين روي دهد: يک فرو رفتگي در مشرق و يک فرو رفتگي در مغرب و يک فرو رفتگي در جزيره العرب و شهر بصره بدست شخصي از دودمان تو که اتباع او همچون ملخ ميباشند ويران شود و قيام مردي از اولاد حسن ابن علي و آمدن دجال که در مشرق از ناحيه سيستان خروج ميکند و آمدن سفياني. عرضکردم: خدايا چه فتنه ها که بعد از من پديد مي آيد؟ خدا وحي فرستاد و از بلاي بني اميه و فتنه فرزندان عمويم بني عباس و آنچه تا روز قيامت واقع ميشود خبر داد. من هم بعد از فرود آمدن بزمين آنها را در وصيت خود بپسر عمويم اميرالمومنين اطلاع دادم و رسالت خود را ايفا کردم فلله الحمد علي ذلک کما حمده النبيون و کما حمده کل شي ء قبل و ما هو خالقه الي يوم القيامه. و در نهج البلاغه است که اميرالمومنين عليه السلام فرمود: زماني بر مردم خواهد آمد که: مقرب نميشود مگر کسيکه نزد پادشاه و امراء از مردم با فضيلت سخن چيني کند، کسيکه در کار بي باک و لا ابالي باشد، زيرک خوانده ميشود، شخص منصف را، ناتوان مي دانند. در آنزمان صدقه و انفاق را غرامت و تاوان شمارند، و صله رحم و آمد و رفت با خويشان را با منت انجام دهند، عبادت را سبب فزوني بر مردم ميدانند وقتيکه چنين شد، پادشاه با مشورت زنان بي بند و بار و حکمراني کودکان و تدبير خواجه سرايان، سلطنت خواهد کرد. [11] .



[ صفحه 1066]




پاورقي

[1] مي گويند جمله سلوني قبل ان تفقدوني را کسي جز امير مومنان علي (ع) که باب مدينه ي علم پيغمبر خاتم (ص) بود، بزبان نياورده است.

کساني هم که آن را بتقليد از حضرت و براي اظهار دانش خود گفته اند: در پاسخ سؤالات مردم في المجلس درمانده و رسوا شده اند!.

اينکه مولاي متقيان مي فرمايد از راه آسمان و زمين هر چه مي خواهيد از من سئوال کنيد که من از دانشمندان و همه مردم روي زمين آشناتر هستم؛ موضوع بسيار جالبي است که بايد مورد مطالعه ي دقيق و بررسي کامل واقع شود.

آيا راه هاي آسمانها چيزي جز شناخت کرات آسماني؛ ماه و مريخ و عطارد و زهره و غيره هست؟. امروز بعد از هزار و سيصد سال بشر در سايه هزاران سال فکر و مطالعه توانسته از فاصله نزديک عکسهاي مختلفي از قسمت هاي گوناگون نزديکترين کرات بزمين يعني ماه بگيرد؛ بدون اينکه هزاران مسائل مربوط بماه و شرائط پياده شدن انسان و طرز زندگي در آنجا را حل کرده باشد ولي آنروز علي (ع) مردم غافل را متوجه اين حقيقت نموده و از آنها مي خواهد که موضوع آسمانها و زمين و مزايا و راه هاي تسخير کردن آنرا از وي سؤال کنند تا براي آنها بيان کند ولي سطح فکر مردم پائين بود!

درباره ي معراج پيغمبر نيز ما عقيده داريم که معراج مطالعه دقيقي در کرات آسماني بوده است.

[2] آتشي که از شرق و غرب مي آيد، در بعضي از روايات سابق هم بود و شايد در آينده نيز بيايد، ممکن است کنايه از جنگ اتمي شرق و غرب باشد که امروز تمام جهان را بوحشت انداخته است. امروز همه مي دانند که جنگ آينده، ميان بلوک کمونيست بسر کردگي شوروي، و دنياي غرب بجلوداري امريکا است.

[3] هيکل در لغت بمعني درخت بزرگ و دراز؛ ساختمان مرتفع، حيوان قطور صورت، شخص و عکس آمده است.

[4] نام دو محل است مراصد.

[5] نخيله محلي واقع در بيرون کوفه بوده است مراصد.

[6] غري نام سرزمين اطراف کوفه است، و ثويه محل فعلي قبر کميل بن زياد در بيرون نجف اشرف است.

[7] نجران - در قديم از شهرهاي يمن بوده، و در زمان ظهور اسلام مرکز نصاراي عربستان بوده است؛ امروز هم جزء کشور يمن واقع در مرز سعودي است.

[8] در صفحه 250 گذشت. اگر بيست سال پيش مي گفتند، يک مليون نفر در يک روز در ميدان جنگ کشته مي شود؛ کسي باور نمي کرد، ولي اسلحه کنوني خاصه بمب اتمي و هيدروژني، و وحشتي که از جنگ داريم ديگر اين پيشبيني و خبر غيبي ائمه (ع) را حل کرده است.

[9] کتاب العدد القويه لدفع المخاوف اليوميه تاليف شيخ فقيه رضي الدين علي بن يوسف بن مطهر؛ برادر علامه ي حلي است مولف در فصل دوم مقدمه ي بحار مي نويسد: کتاب مزبور کتابي لطيف است که در خصوص ايام ماه ها و سعد و نحس آنها تاليف شده و نيمي از آن بدست ما رسيده است. مولف آن بفضل معروف و در اجازات علماء مذکور است.

[10] رضي الدين حلي از علماي قرن هشتم هجري است يعني ششصد سال پيش در جهان مي زيسته است چنانکه مکرر گفته ايم لزومي ندارد که اين گونه علائم حتما نزديک بظهور مهدي موعود (ع) باشد، بلکه از همان زمان پيغمبر و ائمه عليهم السلام، علائم فرج و گذشتن ايام و نزديکي نسبي موقع ظهور آن حضرت را خبر داده اند، تا مردم هر عصري براي ظهور دولت عالمگير خاندان پيغمبر (ص) اميد وار و دلگرم باشند.

[11] کلمه ي 98 از کلمات قصار امير المومنين (ع).