نيز خبر جابر جعفي و اوضاع عمومي آخرالزمان
و نيز نعماني در کتاب غيبت و کليني و کافي از جابر جعفي روايت کرده اند [1] .
[ صفحه 1018]
که گفت: امام محمد باقر عليه السلام فرمود: اي جابر دست و پاي خود را جمع کن و در جاي خود بنشين تا آنگاه که اين علامات را که هم اکنون براي تو نقل ميکنم به بيني: نخستين علامت کشمکش بني عباس بر سر ملک است که گمان نمي کنم آنرا به بيني، ولي بعد از من اينها را نقل کن. علامت ديگر صدائي است که از آسمان شنيده ميشود، و صدائي است که از جانب مشرق بشما ميرسد و نويد فتح ميدهد [2] و قريه اي از شام بنام جابيه فرو ميرود و قسمت سمت راست مسجد دمشق فرو مي ريزد و گروهي از ترکستان خروج ميکنند، و بعد از آن اوضاع روم آشفته خواهد شد. برادران ترک شما در جزيره پياده شده، و جمعي از روم خروج نموده در رمله فرود ميايند. اي جابر در آن سال در هر نقطه اي از مغرب زمين کشمکش زياد روي ميدهد نخستين سرزمين غرب که خراب مي شود، شام است. در شام سه پرچم مختلف با هم کشمکش خواهند داشت، يک پرچم رنگش سرخ و سفيد، و پرچم دوم سياه و سفيد است، و سومي پرچم سفياني مي باشد. سفياني به پرچم سياه و سفيد ميرسد و با هم جنگ مي کنند، و او و تمام همراهانش را بقتل ميرساند. و بعد از آن پرچم سرخ و سفيد را تار و مار مي کند، آنگاه هدفي ندارد جز اينکه بجلو عراقي برود. سپس لشکر او از شام گذشته بقرقيسا ميرسد و در آنجا جنگ در ميگيرد و صد هزار نفر از ستمگران کشته ميشود. بعد از آن سفياني هفتاد هزار لشکر بکوفه مي فرستد. آنها مردم کوفه را يا مي کشند يا دار ميزنند و يا اسير ميگيرند. در آنميان چند لشکر از خراسان حرکت کرده و با سرعت برق، منازل ميان راه را طي مي کنند. چند نفر از ياران قائم در ميان آنهاست. سپس مردي از غلامان اهل کوفه با گروهي ضعفي قيام مي کند ولي سر لشکر سفياني او را در بين حيره و کوفه بقتل ميرساند.
[ صفحه 1019]
آنگاه سفياني لشکري بمدينه ميفرستد. مهدي از مدينه بمکه ميرود چون خبر بسر لشکر سفياني ميرسد که مهدي بمکه رفته است، لشکري را بدنبال او ميفرستد ولي او را نمي بيند. مهدي مانند موسي بن عمران، با ترس و هراس وارد مکه ميشود، لشکر سفياني در بيابان بيداء فرود مي آيد. در آنوقت گوينده اي از آسمان صدا ميزند: اي بيداء اين قوم را نابود گردان، و با اين صدا زمين آنها را در کام خود فرو ميبرد. تنها سه نفر از آنها باقي ميماند که خداند صورتهاي آنها را بعقب بر ميگرداند. آن سه نفر از قبيله کلب ميباشند، درباره اينان اين آيه آمده است: يا ايها الذين اوتوا الکتاب آمنوا بما انزلنا مصدقا لما معکم من قبل ان نطمس وجوها فنردها علي ادبارها [3] يعني: اي کسانيکه کتاب آسماني بشما داده شده ايمان بياوريد به آنچه ما نازل کرده ايم که آنچه را نزد خود داريد، تصديق ميکند، پيش از آنکه بعضي از صورتها را تغيير دهيم و آنرا بپشت برگردانيم. در آنروز قائم در مکه است. او در آنجا تکيه بخانه خدا ميدهد و در حاليکه پناه بان برده است، ميگويد: ايمردم ما از خداوند و هر کس که دعوت ما را بپذيرد استمداد مي کنيم. من از خانواده محمد پيغمبرتان هستم. ما از هر کس بخداوند و محمد نزديکتريم. هر کس ميخواهد درباره آدم با من گفتگو کند، بداند که من از هر کس به آدم نزديکترم. و هر کس مي خواهد در خصوص نوح با من سخن بگويد، بداند که من از هر کس بنوح نزديکترم و هر کس ميخواهد با من درباره ابراهيم گفتگو نمايد، بداند که من نزديکترين مردم بابراهيم هستم و هر کس مي خواهد با من درباره محمد صلي الله عليه و آله گفتگو کند بداند که من از هر کس بمحمد نزديکترم. و هر کس مي خواهد با من درباره پيغمبران گفتگو کند بداند که من از هر کس بپيغمبران نزديکترم. مگر خداوند در کتاب محکم خود نفرموده: ان الله اصطفي آدم و
[ صفحه 1020]
نوحا و آل ابراهيم و آل عمران علي العالمين ذريه بعضها من بعض و الله سميع عليم [4] يعني: خداوند آدم و نوح و فرزندان ابراهيم و فرزندان عمران را بر جهانيان تفضيل داد. اينان ذريه اي هستند که بعضي از بعضي ديگر پديد آمده اند و خداوند شنوا و داناست بدانيد که من بازمانده آدم و ذخيره نوح و برگزيده ابراهيم و منتخب محمد (ص) هستم. آگاه باشيد هر کس بخواهد درباره کتاب خدا قرآن با من سخن بگويد بداند که من از هر کس بکتاب خدا آشناترم. آگاه باشيد هر کس بخواهد درباره سنت پيغمبر با من گفتگو کند من از هر کس بسنت پيغمبر آشناترم. شما را بخدا سوگند ميدهم که هر کس مرا شنيد حاضران بغائبان برسانند من شما را به حق خدا و رسول و خودم که از دودمان رسولخدا ميباشم قسم ميدهم که ما را ياري نمائيد و ستمگران را از ما دور کنيد، زيرا ما آل محمد را ترسانيده و بر ما ستم نموده و ما و فرزندانمان را از خانه هامان آواره کردند. بما تعدي نمودند و از رسيدن بحق خود باز داشتند. اهل باطل ما را بوحشت انداختند، پس خدا را بنظر بياوريد و بما آزار نرسانيد، بلکه ياري کنيد تا خدا هم شما را ياري نمايد. امام محمد باقر عليه السلام فرمود: آنگاه خداوند سيصد و سيزده نفر از ياران او را نزد وي گرد آورد. و در غير موسم حج، مانند پاره هاي ابر فصل پائيز، آنها را در مکه جمع کند. اي جابر اين است معني آيه اي که خداوند ميفرمايد: اينما تکونوا يات بکم الله جميعا يعني: هر جا باشيد خداوند همه شما را گرد آورد. سپس مردم با مهدي در بين رکن و مقام بيعت ميکنند عهد نامه پيغمبر که از پدران خود بارث برده است نيز با او است. قائم مردي از دودمان حسين عليه السلام است. خداوند کار او را در يک شب اصلاح ميکند.
[ صفحه 1021]
اي جابر اگر شنيدن و ديدن آنچه گفتم بر مردم دشوار باشد، در اينکه او از نسل پيغمبر و امامان داناست، نميتواند ترديد کنند اگر اين هم براي آنها دشوار باشد، صدائي که از آسمان شنيده ميشود و نام او و پدر و مادرش را ميبرند براي آنها اشکالي وارد نميسازد. اين روايت در کتاب اختصاص شيخ مفيد بسند ديگر هم ذکر شده است. و در تفسير عياشي از جابر جعفي روايت کرده که گفت: امام محمد باقر عليه السلام در يک حديث طولاني بمن فرمود: اي جابر اول زميني که از مغرب خراب ميشود، سرزمين شام است. سه گروه با سه پرچم مختلف در آنجا کشمکش خواهند داشت... اين روايت هم مثل روايت مفصل گذشته است و بتلاوت آيه يا ايها الذين اوتوا الکتاب. منتهي ميشود. نعماني در کتاب غيبت از آن حضرت روايت نموده که فرمود: خروج سفياني و قيام قائم در يک سال خواهد بود. و نيز در آن کتاب از ابوبصير از امام جعفر صادق عليه السلام روايت کرده که فرمود: موقعي که مردم در عرفات وقوف دارند ناگاه شتر سواري بسرعت نزد آنها ميايد و خبر مرگ خليفه اي را بانها ميدهد، بهنگام مرگ او روز آزادي آل محمد و آزادي همه مردم فرا ميرسد. و هم فرمود: وقتي علامتي را در آسمان ديديد که چند شب آتش بزرگي از جانب مشرق طلوع نمود آزادي مردم فرا رسيده و اين علامت اندکي پيش از قيام قائم است. و نيز در کتاب مزبور از ابي طفيل روايت کرده که گفت: عبد الله کوا از حضرت امير المومنين عليه السلام پرسيد غضب الهي کي بوقوع مي پيوندد؟ فرمود: خيلي دور است پيش از وقوع آن بايد مرگها روي دهد و در آن مرگها، مرگهاي ديگر است پيش از آن ميبايد مردي که بر شتر چابک رو سوار است بيايد. آنشتر سوار در حاليکه از بس در راه شتاب کرده شترش لاغر و تنگ تاب داده در شکمش فرو رفته است، ميايد و بمردم خبري ميدهد و مردم او را ميکشند. سپس خداوند بر مرم غضب
[ صفحه 1022]
خواهد کرد. نيز در آن کتاب از ابوطفيل روايت ميکند که حذيفه يماني گفت: خليفه اي کشته ميشود که نه در آسمان پناهگاهي دارد و نه در زمين ياوري و خليفه ديگر از خلافت خلع ميشود و روي زمين راه ميرود در حاليکه چيزي از زمين را مالک نيست و در همان سال ديگري بجاي او مينشيند. ابو طفيل گفت: حذيفه براي من نقل کرد که بالاخره سلطنت باولاد پيغمبر بازگشت ميکند. همچنين در کتاب ياد شده از ابوبصير نقل کرده که گفت: تفسير آيه سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق [5] را از حضرت باقر عليه السلام پرسيدند، فرمود: علامتي که خداوند در وجود خود مردم بانها نشان ميدهد مسخ شون بعضي از آنها است، و آياتي که در عالم ارائه ميدهد، اينست که عالم را بر آنها تنگ ميگيرد، و آنوقت قدرت نمائي خداوند را در وجود خود و در اطراف عالم خواهند ديد، و اينکه بعد ميفرمايد حتي يتبين لهم انه الحق يعني تا بر آنها روشن شود که او حق است. مقصود آمدن قائم است، که حقي از جانب خداست، تا اين مردم که محتاج باويند، او را به بينند. و هم در کتاب نامبرده از ابوبصير روايت نموده که گفت: از حضرت صادق عليه السلام پرسيدم مقصود از عذاب خواري دنيا در آيه عذاب الخزي في الحياه الدنيا و في الاخره [6] چيست؟ فرمود: اي ابوبصير خواري از اين بدتر ميشود که مرد با زن و فرزند و برادرانش در خانه نشسته باشند ناگاه کسان او يقه خود را پاره کنند و ناله را سر دهند مردم بپرسند اين سر و صدا چيست؟ جواب دهند که فلاني الساعه مسخ شد و از صورت آدمي برگشت من عرضکردم: اين مطلب پيش از آمدن قائم است يا بعد از آن؟
[ صفحه 1023]
فرمود: قبل از آنست [7] و نيز در آن کتاب از يعقوب بن سراج روايت مي کند که گفت: بحضرت صادق عليه السلام گفتم: فرج شيعيان شما کي خواهد بود؟ فرمود. هنگاميکه بني عباس با هم کشمکش داشته باشند و پايه دولتشان سست گردد و کسي که هيچگاه در خود احساس طمع بدولت آنها نمي کرد، چشم بدولتشان بدوزد، و عرب هم از زير بار زور و مشقت آزاد گردند، و شوکت هر صاحب شوکتي برطرف شود، و سفياني و يمني ظاهر گردند و حسني هم حرکت کند، صاحب الامر با ميراث پيغمبر از مدينه بمکه ميرود. عرضکردم: ميراث پيغمبر چيست؟ فرمود: شمشير و زره و عمامه و پيراهن و عصا و اسب آن حضرت با لوازم و زينش. هم در آن کتاب از بزنطي روايت کرده که گفت: از حضرت رضا عليه السلام شنيدم ميفرمود: پيش از ظهور قائم بيوح [8] خواهد بود. بزنطي مي گويد: در آنموقع من نميدانستم بيوح چيست تا اينکه در سفر حج شنيدم که يکنفر عرب بياباني ميگفت: اين روز بيوح است. من از وي پرسيدم بيوح چيست؟ گفت يعني: گرماي سخت و هم در آن کتاب از ابوبصير از حضرت صادق عليه السلام روايت کرده که فرمود: علامت آمدن مهدي گرفتن آفتاب در ماه رمضان شب سيزدهم و چهاردهم آنماه است. و نيز در کتاب مزبور از صالح بن سهل نقل کرده که حضرت صادق عليه السلام درباره آيه سئل سائل بعذاب واقع، فرمود: تاويل آن اينست که عذابي در ثويه واقع ميشود. يعني آتشي که منتهي ميشود بمزبله بني اسد تا از قبيله ثقيف ميگذرد
[ صفحه 1024]
و هر جا يکي از ظالمين آل محمد باشد، او را مي سوزاند و اين پيش از آمدن قائم است. اين روايت از جابر جعفي از امام پنجم نيز در آن کتاب مذکور است. و نيز در غيبت نعماني از ابوخالد کابلي از امام محمد باقر عليه السلام روايت مينمايد که فرمود: گويا مردمي را مي بينم که در شرق براي طلب نمودن حق خلافت قيام کرده اند ولي اين حق را بانها نمي دهند. باز آنها قيام مي کنند ولي بان نمي رسند وقتي که چنين ديدند شمشيرهاي خود را حمايل مي کنند و آنگاه آنچه را که مي خواهند بانها مي دهند ولي آنها نمي پذيرند تا آنکه کارشان سامان پيدا کند، اما باز اين حق دولت جهاني آل محمد را بانها نميدهند جز بصاحب شما، مقتولين آنها از جمله شهيدانند، آگاه باشيد اگر من آنروز را درک ميکردم خود را براي صاحب الامر ذخيره ميکردم. مولف: دور نيست که مضمون اين روايت اشاره بدولت، صفويه شيدها الله باشد، و اتصال آن بقيام قائم باشد [9] نيز در کتاب مذکور از معروف بن خربوذ روايت مي کند که گفت: هر وقت ما بخدمت حضرت باقر عليه السلام ميرسيديم ميفرمود: خراسان خراسان سيستان سيستان مثل اينکه با اين کلام بما مژده مي داد و هم در آن کتاب از ابوالجارود نقل کرده که گفت: از حضرت صادق عليه السلام شنيدم ميفرمود: هر وقت بيعت آن بچه آشکار گشت، هر صاحب شوکتي بطمع خلافت با شوکت خود سر بلند ميکند.
[ صفحه 1025]
و هم در آن کتاب از هشام بن سالم از حضرت صادق عليه السلام روايت کرده که فرمود: ما يکون هذا الامر حتي لا يبقي صنف من الناس الاولوا علي الناس، حتي لا يقولوا انالو و لينا لعدلنا ثم يقوم القائم بالحق و العدل ظهور صاحب الامر تحقق نمي پذيرد، تا اينکه هر صنفي از مردم بحکومت بر مردم برسند، تا نگويند اگر ما بحکومت ميرسيديم با عدالت رفتار ميکرديم سپس قائم قيام ميکند و با حق و عدالت حکومت مي نمايد. [10] نيز در کتاب مزبور بسند مذکور از زراره روايت کرده که گفت: از حضرت صادق عليه السلام پرسيدم آن صداي آسماني راست است؟ فرمود: آري بخدا قسم حتي هر طايفه اي آنرا بزبان خودشان ميشنوند و هم آن حضرت فرمود: اين امر واقع نميشود مگر اينکه نه دهم مردم از بين بروند و نيز در کتاب مزبور از آن حضرت نقل کرده که فرمود: قائم نميايد مگر بعد از آنکه دوازده مرد قيام کنند که همه مدعيند او را ديده اند و مردم هم آنها را تکذيب کنند. نيز در آنکتاب از آن حضرت روايت کرده که فرمود: پيش از قيام قائم بجنگ مردم قيس بوقوع پيوندد پيشتر گفتيم که قيس محلي واقع در مصر است. همچنين در کتاب مزبور از عبيد بن زراره روايت نموده که گفت: در خدمت آن حضرت از سفياني گفتگو بميان آمد. حضرت فرمود: از کجا باين زودي او خروج ميکند و حال آنکه هنوز شکافنده چشم وي از صنعا خروج نکرده است؟ و نيز در کتاب ياد شده از اصبغ بن نباته روايت ميکند که اميرالمومنين عليه السلام فرمود: پيش از قيام قائم چند سال، قحطي و خشکسالي خواهد بود که در آن راستگو
[ صفحه 1026]
را دروغگو و دروغگو را راستگو بدانند. در آنوقت افراد حيله گر مقرب ما حل گردند و رويبضه بان دل بندند. عرضکردم: رويبضه چيست ما حل و حيله گر کدام است؟ فرمود: آيا قرآن نميخوانيد که خداوند ميفرمايد: و هو شديد المحال عرضکردم: محال و ما حل چيست؟ فرمود: مقصود نيرنگ است. مولف: گويا چيزي از روايت افتاده است. ابن اثير در نهايه در حديث علائم قيامت ميگويد: پيغمبر فرمود: يکي از علائم قيامت اينست که: رويبضه در کارهاي عمومي مردم صحبت ميکنند. عرض شد يا رسول الله رويبضه کيست؟ فرمود: مرد پست و فرومايه است که در امور عمومي مردم سخن گويد. رويبض مصغر رابضه است. و مقصود شخص درمانده اي است که از رسيدن بمقامات عالي عاجز و از طلب آن فرو ماند. هم در آن کتاب از حذيفه بن منصور روايت ميکند که حضرت صادق عليه السلام فرمود: خداوند را در قرقيساء سفره پر غذائي است، و در غير اين روايت فرمود: غذائي براي پذيرائي مهمانان ان لله مائده او مادبه بقرقيسا کسي از آسمان طلوع ميکند و صدا ميزند اي پرندگان آسمان و اي درندگان زمين بشتابيد و خود را از گوشت ستمگران سير کنيد [11] نيز در آن کتاب از ابو بصير نقل کرده که امام ششم فرمود: گوينده آسماني قائم را بنام صدا ميزند. همچنين در کتاب مزبور از محمد بن بشير روايت ميکند که گفت: از محمد بن حنفيه شنيدم که ميگفت: پيش از آمدن لشکر ما لشکري از اولاد جعفر است، و لشکر ديگري هم از اولاد مرداس ميباشد. لشکر اولاد جعفر چندان مهم نيست و بجائي نميرسند، من با اينکه از هر کس باو نزديک تر بودم، مع الوصف از اين حرف خشمگين شدم. سپس گفتم: قربانت شوم آنچه گفتي پيش از آمدن لشکر شماست؟ گفت: آري و الله بني مرداس دولت
[ صفحه 1027]
نيرومند خواهند داشت. ولي در طول سلطنت خود کار نيکي انجام نميدهند. حکومت آنها براي مردم طاقت فرسا است و آسايشي در آن ديده نميشود، افراد دور را بخود نزديک و نزديکانرا از خود دور ميکند. هنگاميکه از انتقام الهي و کيفر او غافل ماندند، ناگهان با يک صيحه چنان دمار از روزگار آنها برآورند که يکنفر نماند آنها را صدا زند، و جمعيتي باقي نخواهد ماند که بدور آنها جمع شوند، چنانکه خداوند در قرآن بانها مثل زده و فرموده است: حتي اذا اخذت الارض زخرفها و ازينت... آنگاه محمد حنفيه سوگند ياد کرد که اين آيه درباره آنها بني مرداس نازل شده است، من عرضکردم: قربانت شوم با اين فرمايش خودتان امر عظيمي را درباره آنها بمن اطلاع داديد، آنها کي نابود ميشوند؟ فرمود: واي بر تو اي محمد آنچه خداوند ميداند، پيش بيني کساني را که وقت اينگونه واقع را تعيين مي کنند بر هم مي زند. موسي بن عمران بقوم خود وعده داد که بعد از سي شب نزد آنها برگردد ولي در علم خداوند گذشته بود که ده شب بايد بر آن افزوده شود و آنرا بموسي اطلاع نداد، چون قوم ديدند سي شب گذشت و موسي برنگشت، وعده او را دروغ پنداشتند و کافر شدند و در غياب او گوساله پرست گشتند. يونس هم بقومش اعلان کرد که عذاب بر آنها فرود ميايد ولي در علم خداوند چنين گذشته بود که گناهکاران را مورد عفو قرار دهد و ميداني که بالاخره چه شد [12] .
[ صفحه 1028]
ولي وقتي ديدي که فقر و احتياج آشکار شد، بطوريکه شخصي بگويد ديشب را بدون شام بسر آوردم، و هنگاميکه مردي ديگر با روي ديگري تو را ملاقات کند، موقع نابودي آنها فرا رسيده است، گفتم معني احتياج را دانستم ولي مقصود از روي ديگري چيست؟ محمد بن حنفيه گفت: مقصود اينست که شخصي تو را با روي گشاده ملاقات ميکند، ولي وقتي رفتي که از وي چيزي قرض کني با قيافه ديگري تو را ميپذيرد يعني روي خود را درهم ميکشد در آنموقع صيحه اي از نزديک ميرسد و آنها را نابود ميگرداند. مولف: بني مرداس کنايه از بني عباس است. زيرا مردي در ميان صحابه بود که او را عباس بن مرداس ميگفتند. و هم در غيبت نعماني روايت ميکند که: مردي بخدمت اميرالمومنين (ع) رسيد که مرد ديگري بنام اين سوداء هم با او بود. آنمرد عرضکرد: يا اميرالمومنين اين مرد ابن سوداء به خدا و پيغمبر دروغ مي بندد و از شما گواه مياورد فرمود: اينمرد سخن طول و درازي دارد ولي تو او را دروغگو ميداني چه ميگويد؟ گفت: از لشکر غضب سخن ميگويد. فرمود: با او کار نداشته باش آنها لشکر غضب مردمي هستند که در آخر الزمان ميايند، از هر قبيله يکنفر و دو نفر و سه نفر تا نه نفر مرد جمع شده و مانند قطعه هاي ابر فصل پائيز دسته دسته جمع مي شوند آگاه باشيد بخدا قسم من سرکرده آنها و نام او و خوابگاه حيوانات آنها را ميشناسم. سپس حضرت در حاليکه مي فرمود: شکافنده است شکافنده است از جا برخاست و فرمود: او مردي از دودمان من است که حديث را ببهترين وجه مي شکافد. و هم در غيبت نعماني از احنف بن قيس روايت مي کند که گفت: براي درخواست حاجتي بخدمت امير المومنين عليه السلام رسيدم. عبد الله کوا و شبث بن ربعي [13] هم اجازه
[ صفحه 1029]
خواستند که داخل شوند. حضرت بمن فرمود: اگر مي خواهي که باينها هم اجازه دهم بيايند؟ زيرا تو ابتدا نمودي ببيان حاجت خود. عرض کردم: يا اميرالمومنين اجازه بفرمائيد داخل شوند، آنها هم داخل شدند، حضرت از آنها پرسيد: چرا در اين گرما بسراغ من آمديد؟ گفتند: دوست داشتيم که از اصحاب غضب محسوب شويم حضرت فرمود: اي واي آيا در مدت ولايت و خلافت من غضبي هست؟ يا پيش از وقوع فلان بلا و فلان سانحه ممکن است لشکر غضب باشد؟.
پاورقي
[1] اين روايت با کمي اختصار قبلا هم از تفسير عياشي نقل شد.
[2] در اين باره نيز سخن خواهيم گفت.
[3] سوره نساء آيه 50.
[4] سوره آل عمران آيه 33-34.
[5] سوره فصلت آيه 54.
[6] سوره يونس آيه 98.
[7] اين معني در احاديث گذشته هم بود. آيا مقصود تغيير جنسيت نيست؟ چنانکه خوانندگان اطلاع دارند در سنوات اخير در سراسر جهان و از جمله در کشور ما ايران عده اي از زنان و مردان با يک عمل جراحي تغيير جنسيت داده اند، يعني مرد زن و زن مرد شده و بعد از مدتها زن و شوهري؛ با رسوائي از هم جدا شده اند.
[8] در صفحات پيش نيز از بيوح سخن بميان آمد.
[9] اين همان قيامهائي است که نزديک بظهور امام زمان؛ جمعي از خراسان و عراق بکوفه مي آيند و کشته مي شوند تا اينکه امام زمان بدنبال آن آشکار شده؛ و سرانجام بر بيدادگران غلبه يافته پرچم حکومت جهاني و دولت عالمگير محمدي (ص) را در سراسر گيتي باهتزاز در مي آورد.
[10] اين موضوع در دنياي ما بسيار جالب است، زيرا اسران احزاب و زعماي هر قوم پيوسته برنامه مي دهند و مي گويند چنانچه ما زمامدار شديم در رفاه حال مردم و اجراي قانون و بسط عدالت چنين و چنان خواهيم کرد ولي هنگاميکه بحکومت مردم بر مردم ميرسند، اگر از سلف خود بدتر نباشند بهتر نخواهند بود.
[11] اين همان مضموني است که در روايت شعراني راجع بمرج عکاء هم آمده است و عباس افندي و گلپايگاني آنرا بمعني خوان نعمت الهي يعني دستگاه بهائيگري در آن نواحي معني کرده اند. در صورتيکه در آنجا و اينجا بمعني انبوه لاشه هاي دشمنان خداست که سفره غذاي خوبي براي لاشخواران مي باشد. ببين تفاوت راه از کجاست تا بکجا!!.
[12] يونس پيغمبر قوم را نفرين کرد و خود از ميان قوم بيرون رفت. قوم گناهکار چون آثار عذاب را ديدند، توبه کردند و خداوند توبه آنها را پذيرفت و عذاب را از آنها برطرف ساخت و يونس را بآنها باز گردانيد.
اين معني نيز، موضوع بداء را از نظر شيعه بخوبي بيان مي کند زيرا چنانکه در زيرنويس صفحه 889 گفتيم، ممکن است کاري بنظر ما مخلوق بدو صورت تحقق پذيرد؛ در حاليکه در علم خداوند چنين نبوده است. مثلا موضوع ميعاد موسي با خدا يا نزول عذاب بر قوم يونس که يکي اول سي شب از طرف موسي اعلام شد بعد چهل شب شد، و ديگري عذابي که يونس وعده داده بود برطرف گرديد، هر کدام مصلحتي داشته و امتحاني بوده است.
[13] عبد الله بن کواوشبث بن ربعي از مردم بد گوهر و ماجراجوئي بودند که هرگز از وجود اقدس امير مومنان استفاده نکردند - هر دو بعد از جنگ صفين از حضرت برگشتند و بصف خوارج پيوستند. ابن کوا از روساي خوارج شد و شبث همانست که در واقعه کربلا از سران لشکر عمر سعد بود و بجنگ امام حسين (ع) رفت!.