بازگشت

روايت عبايه ربعي


روايت ميکند که گفت: ما پنجنفر بوديم که بخدمت حضرت امير المومنين عليه السلام رسيديم. من کوچکترين آن پنج نفر بودم شنيدم که براي من حديث ميکرد و ميفرمود: برادرم رسولخدا ميفرمود من آخرين هزار پيغمبرم و تو آخرين هزار جانشين پيغمبري و باموري مکلف شده اي که آنها مکلف نبودند. من عرضکردم: پس مردي درباره شما بي انصافي کردند. فرمود: برادرزاده [1] اينطور نيست که تو پنداشته اي بخدا قسم من هزار کلمه ميدانم که جز من و محمد (ص) کسي نميداند و مردم تنها يک آيه آنرا در قرآن ميخوانند و آن اين آيه است و اذا وقع القول عليهم اخرجنا لهم دابه من الارض تکلمهم ان الناس کانوا باياتنا لا يوقنون. يعني. هنگاميکه آن گفته بر آنها رسيد، دابه الارض را از زمين براي آنها بيرون مي آوريم، با آنها سخن بگويد که مردم به آيات ما ايمان نمي آورند. آري مردم در آيات الهي آنطور که بايد تدبر نمي کنند آيا از اوضاع آخر سلطنت بني فلان بتو خبر ندهم؟ عرضکردم: بفرمائيد فرمود: انقراض آنها هنگامي است که قريش شخص محترمي را در روز و ماه محرم بقتل ميرسانند [2] سوگند بخدائي که دانه را شکافت و انسان را آفريد که بعد از آن بني فلان جز پانزده شب ديگر سلطنتي ندارند. عرضکرديم: آيا پيش از آن يا بعد از آن اتفاقي روي ميدهد؟ فرمود: آري صدائي است که در ماه رمضان شنيده ميشود بطوري که مردم بيدار را بوحشت مي اندازد و آنها که در خوابند بيدار ميشوند، و دوشيزگان از پرده بيرون ميدوند.



[ صفحه 1015]



و نيز در غيبت نعماني است که حضرمي از امام پنجم شنيد که ميفرمود: از بني عباس بسلطنت ميرسند. وقتي سلطنت کردند و با هم اختلاف نمودند و کارشان به پريشاني گرائيد، خراساني و سفياني يکي از شرق و ديگري از غرب مانند دو اسبي که مسابقه ميدهند، هر يک سعي ميکند زودتر خود را بکوفه برساند. نابودي بني عباس بدست آنهاست. آگاه باشيد که آنها يکنفر از بني عباس را باقي نمي گذارند [3] همچنين در آن کتاب از محمد بن صامت روايت ميکند که بحضرت صادق عليه السلام عرضکردند. آيا پيش از ظهور قائم علامتي هست؟ فرمود: آري گفتم: آن چيست؟ فرمود: نابودي عباسي و آمدن سفياني و قتل نفس زکيه مرد پاکدل و فرو رفتن بيابان بيداء و صداي آسماني. عرضکردم: قربانت گردم مي ترسم اين امور بطول بيانجامد. فرمود: نه اين امور مانند مهره ها يکي پس از ديگري به ترتيب ميايد. و هم در کتاب نامبرده از ابوبصير از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت نموده که فرمود: روز قيامت در سال طاق مانند نهم، يکم، سوم و پنجم بوقوع مي پيوندد. و هم فرمود: وقتي بني اميه با يکديگر بر سر سلطنت اختلاف پيدا کردند و دولتشان منقرض گشت، و پس از آنها بني عباس بسلطنت رسيدند، پيوسته غرق در شادي ملک و سلطنت خواهند بود. تا آنگاه که با هم اختلاف نمايند، در آنوقت دولت آنها نيز از ميان ميرود. سپس اهل مشرق و غرب و اهل قبله مسلمانان کشمکش خواهند داشت، و مردم بواسطه



[ صفحه 1016]



ترسي که بر آنها ميگذرد، کوشش سخني ميکنند. پيوسته بدين حال خواهند بود تا آنگاه که گوينده اي از آسمان صدا زند. وقتي او صدا زد، دسته دسته بطرف او امام زمان برويد بخدا قسم گويا او را مي بينم که در بين رکن و مقام با مردم براي امر جديد و کتاب جديد و سلطنت جديد که از آسمان آمده بيعت مي گيرد، آگاه باشيد او تا زنده است لشکرش ابدا شکست نميخورد [4] نيز در غيبت نعماني از ابراهيم بن عبد الله بن علا از پدرش از حضرت امام جعفر صادق و او از پدر بزرگوارش و آن حضرت از جدش اميرالمومنين عليهم السلام روايت ميکند که آن حضرت پاره اي از چيزهائي که بعد از وي تا قيام قائم خواهد بود اطلاع بود. در آن ميان امام حسين عليه السلام عرضکرد: يا اميرالمومنين چه وقت خداوند زمين را از لوث وجود بيدادگران پاک نمي گرداند. مگر بعد از اينکه خون محترمي ريخته شود. آنگاه از بني اميه و بني عباس بتفصيل سخن گفت، سپس فرمود: قيام قائم هنگامي است که يکنفر در خراسان قيام کند و بر کوفه و ملتان [5] غالب گردد. و از جزيره بني کاوان بگذرد، و شخصي که از دودمان ما در گيلان قيام نمايد، و مردم ابر [6] و گيلان بوي بگروند، و پرچمهاي ترک براي فرزندم آشکار شود، در حاليکه در اطراف پراکنده اند. و پيش از آن در ميان زشتيها قرار داشتند هنگاميکه بصره خراب شود، و پيشواي امراء قيام نمايد.... سپس داستان مفصلي را حضرت حکايت نمود. آنگاه فرمود: هنگاميکه



[ صفحه 1017]



هزاران نفر براي جنگ آماده شود، وصفها بسته گردد و قوچ، بچه خود را بکشد و بعد ديگري قيام کند و انتقام خون او را بگيرد و کافر بهلاکت رسد، آن قائمي که همه آرزوي آمدن او را دارند و امام ناپيدا که داراي شرافت و بزرگواري است قيام ميکند. اي حسين او از نسل تو است، پسري مثل او نيست. در بين دور کن مسجد الحرام با جمعيت اندک و با دو آلت جنگ ظاهر ميشود و بر جن و انس غلبه مي يابد و يکنفر از افراد فرو مايه را در روي زمين باقي نميگذارد، خوش بحال کسيکه زمان او را درک کند و بان روزگار برسد و در آن روزها حاضر باشد. مولف: شخصي که از خراسان قيام ميکند هلاکوخان يا چنگيزخان مغول است، و جزيره کاوان در درياي بصره است چنانکه فيروز آبادي در قاموس گفته است [7] و شخصي که در گيلان قيام ميکند شاه اسماعيل صفوي است: و ابر قريه اي نزديک گرگان است. شايد منظور از قوچ بچه خود را بکشد شاه عباس اول باشد که پسر خود صفي ميرزا را بقتل رسانيد و قيام ديگران براي انتقال گرفتن از خون وي شاه صفي پسر صفي ميرزا است که اولاد شاه عباس را برخي کشت و برخي را نابينا کرد، و آمدن قائم آل محمد لزومي ندارد که بلافاصله بعد از اين علائم باشد و امکان هم دارد که نزديک باشد بعلاوه اين روايت مختصري از کلام طولاني آن حضرت است و از اينرو ممکن است که وقايعي از روايت حذف شده باشد.


پاورقي

[1] براي احترام است نه اين که حقيقتا او برادر زاده حضرت بوده است.

[2] گويا مقصود همان مرد پاکدل نفس زکيه باشد و قبلا گذشت که در روز جمعه و شهر مکه بقتل مي رسد.

[3] بايد اين گونه روايات را با دقت مورد مطالعه قرار داد و ديد که آيا موضوع هلاک ونابودي و انقراض دولت بني فلان همان بني عباس است يا قوم ديگري مي باشند و آيا منظور سلطنت گذشته بني عباس است که توسط هلاکوخان مغول منقرض شد، يا در آخر الزمان نيز، دولت ديگري مانند بني اميه که سفياني دولت آنها را تشکيل مي دهد، مجددا سلطنت اسلامي را تصاحب مي کنند؟.

[4] در زيرنويس آينده توضيح مي دهيم.

[5] ملتان از شهرهاي هند نزديک غزنه بوده و امروز جزو کشور پاکستان است.

[6] ابر شهر - گفته شده که همان نيشابور است و ابريشتويم نام کوهي در آذربايجان است مراصد.

[7] شايد در اصل کارون بوده و اشتباها کاوان نوشته شده و جزيره متصل بشط کارون هم آبادان يا جزيره ي صلبوخ يا جزائر مجاور آن در شط العرب باشد.