بازگشت

حديث ضعيف ابولبيد مخزومي


عياشي در تفسير خود از ابو لبيد مخزومي روايت ميکند که امام پنجم فرمود: اي ابو لبيد دوازده تن از اولاد عباس بسلطنت ميرسند چهار نفر آنها بعد از هشتمين آنان بقتل ميرسند، يکي از آنها با گلو درد جان ميدهد. عمر آنها کوتاه، مدت دولتشان قليل، و سيرتشان پليد ميباشد. يکي از آنها فاسق کوچکي ملقب به هادي و ناطق و غاوي است. اي ابو لبيد در حروف مقطعه قرآن، علم سرشاري است، وقتي خداوند الم ذلک الکتاب را نازل فرمود: محمد: (ص) قيام کرد تا آنجا که نور وجود اقدسش آشکار گشت و سخناني در دلهاي مردم جاي گرفت. هنگام ولادت او هفت هزار و صد و سه سال از آغاز خلفت آدم ابوالبشر ميگذشت. سپس فرمود بيان اين در حروف مقطعه قرآن وقتي بدون تکرار آنرا



[ صفحه 866]



بشماري هست. هيچيک از اين حروف نميگذرد جز اينکه يکي از بني هاشم در موقع گذشتن آن قيام ميکند. آنگاه فرمود: الف يک ل سي م چهل و ص در المص نود است که جمعا صد و شصت و يک ميباشد، بعد از آن ابتداء قيام امام حسين عليه السلام الم الله لا اله بود. وقتي مدت او بسر رسيد، قائم بني عباس قيام ميکند و چون آن بگذرد قائم ما در الر قيام ميکند. پس آنرا بفهم و در خاطر بسپار و از دشمنان پوشيده دار. مولف: آنچه در حل اين روايت که از اخبار مشکل و اسرار پنهان است بنظر من ميرسد اينست که امام محمد باقر عليه السلام فرموده حروف مقطعه اوائل سوره هاي قرآن اشاره بظهور دولت گروهي از اهل حق و دولت جماعتي از پيروان باطل است. آن حضرت ولادت پيغمبر (ص) را از عدد اسماء حروف مقطعه باز بر و بينه آنها [1] .



[ صفحه 867]



همانطور که موقع قرآن قرآن تلفظ ميشود، با حذف مکررات آنها، استخراج فرموده است. باين معني که بايد الف و لام و ميم و انه حرف شمرد و همين حروف را که در اول پنج سوره ديگر نيز ذکر شده، بشمار نياورد. وقتي که حروف مقعطه اوائل سوره هاي قرآن را بدينگونه بشماريم، صد و سه حرف ميشود و اين موافق با تاريخ ولادت پيغمبر اکرم (ص) است. زيرا هنگام تولد پيغمبر بعد از گذشتن هفت هزار و صد و سه سال از ابتداي خلقت حضرت آدم، گذشته بود. و اينکه فرمود: و بيان اين در حروف مقطعه قرآن وقتي بدون تکرار آنرا بشماري هست همين معني بود که ما بيان داشتيم. و اينکه حضرت فرمود: هر يک از اين حروف مقطعه اوائل قرآن مثلا مجموع الم اشاره است بظهور دولتي از بني هاشم، که چون آن حروف بگذرد، آن دولت هم پديد ميايد. مثلا الم که در اول سوره بقره است اشاره بظهور دولت پيغمبر صلي الله عليه و آله است. زيرا نخستين دولتي که در بني هاشم پديد آمد. دولت عبد المطلب بود. پس دولت او مبدء تاريخ است. و از موقع ظهور دولت او تا ظهور دولت پيغمبر و بعثت آن سرور نزديک بهفتاد و يک سال بود که مطابق با عدد الم است. با حساب ابجد پس الم اشاره باين معني است.



[ صفحه 868]



آنگاه به ترتيب سوره هاي قرآن الم دوم که در اول سوره آل عمران است اشاره بقيام امام حسين عليه السلام ميباشد. زيرا قيام آن حضرت در اواخر سال شصت هجري و بعثت پيغمبر که در اينجا مبدا تاريخ فرض ميشود سيزده سال بود که جمعا هفتاد و سه سال ميباشد و ميدانيم که شيوع دعوت پيغمبر و بالا گرفتن کار آن حضرت از سال دوم بعثت بوده و بنابراين، از آنموقع تا قيام امام حسين با هفتاد و يک سالي که عدد الم است وفق ميدهد. سپس به ترتيب سوره هاي قرآن نوبت به المص ميرسد که در اول سوره اعراف است و با گذشتن آن که 161 سال ميشود دولت بني عباس پديد آمد، ولي اين تطبيق مشکل مي نمايد. زيرا ظهور دولت بني عباس و ابتداي بيعت گرفتن آنها در سال 132 هجري بوده و حال آنکه در آنموقع 145 سال از بعثت که مبدء اين تاريخ است مي گذشت و اين موافق با مضمون روايت نيست ولي ممکن است اين مشکل را بچند وجه حل کرد: اول اينکه مبدا اين تاريخ را غير مبدا الم بدانيم باين معني که مبدا ولادت پيغمبر صلي الله عليه و آله باشد زيرا ابتداي دعوت بني عباس در سنه صد هجري بود و آشکار شدن نهضت آنها در خراسان در سال صد و هفت يا صد و هشت هجري روي داده عليهذا از موقع ولادت پيغمبر تا آنموقع صد و شصت و يکسال ميباشد مطابق عدد المص. دوم اينکه منظور از قيام بني عباس، استقرار دولت و سلطنت آنها باشد که در اواخر زمان منصور دوانقي انجام گرفت. در اين صورت با اين تاريخ که مبدا آن بعثت پيغمبر باشد ميسازد. سوم اينکه اين حساب مبني بر اساس حساب ابجد قديم باشد که آنرا مغاربه مي نامند. و صعفص، قرشت، ثخذ و ضظغ در آنست، در حساب آنها صاد شصت است و بنابراين المص صد و سي و يک ميشود، چنانکه در کتاب القرآن خواهم گفت حساب المص در خبر رحمه بن صدقه مبني بر همين حساب است يعني ابجد قديم و بنابراين تاريخ المص با تاريخ الم موافق ميباشد. زيرا در سال 117



[ صفحه 869]



هجري دعوت بني عباس در خراسان آشکار گرديد و بعضي از آنها را گرفته بقتل رسانيدند و چون 13 سال از بعثت تا هجرت را نيز بر آن بيافزائيد، 130 سال ميشود. احتمال هم ميرود که مبدا اين تاريخ زمان نزول آيه المص باشد. باين معني که اگر در مکه نازل شده چنانکه مشهور است، نزول آن را نزديک بزمان هجرت فرض کنيم و با اين فرض با بيعت ظاهري بني عباس 131 نزديک است، و چنانچه در مدينه نازل شده باشد، امکان دارد نزول آن در زماني باشد که بدون تهافت منطبق بر بيعت آنها گردد. اگر به تحقيقي که ما در کتاب القرآن در پيرامون خبر رحمه بن صدقه، نموده ايم مراجعه کنيد خواهيد ديد که وجه سوم از وجه ديگر روشنتر و مويد مضمون روايت مذکور است. اينگونه تعبيرات از نويسندگان نسخه ها زياد افتاق ميافتد. زيرا آنها غالبا آشناي بهدف اخبار و مضمون آنها نيستند و مثلا بنظرشان ميايد که شصت با حسابي که در نظر گرفته اند تطبيق نمي شود، و ناچار آنرا بر وفق مراد خود تغيير ميدهند. و اينکه حضرت فرمود: وقتي مدت او بسر رسيد مقصود تکميل مدت متعلق بقيام امام حسين عليه السلام است زيرا مدت فاصل بين شهادت آن حضرت و قيام بني عباس نيز جزو مدت قيام آن حضرت بشمار ميرود که خداوند در آن مدت از بني اميه انتقام گرفت تا آنکه آنها را مستاصل کرد. و اينکه فرمود: قائم مادر الر قيام ميکند چند صورت احتمال ميرود: اول اينکه اين قسمت از اخباري باشد که بداء در آن راه دارد و تحقق آن مشروط بشرطي است که چون آن شرط تحقق نپذيرفته، معني خبر هم که مشروط آن باشد متحقق نگرديده است. چنانکه اخبار اين باب دلالت بر اين دارد. دوم اينکه الر در اصل المر بوده و کاتب اشتباها الر نوشته باشد و مبدا تاريخ آن هم موقع آشکار شدن نوبت پيغمبر يعني نزديک بعثت آن حضرت باشد



[ صفحه 870]



مانند الم و مقصود از قيام قائم هم، قيام امام زمان بامر امامت در پنهاني باشد، زيرا امامت آن حضرت در سال 260 هجري بوقوع پيوست. پس هنگاميکه يازده سال قبل از بعثت را نيز بر آن بيافزائيم با عدد المر موافق خواهد بود. سوم اينکه مقصود تمام اعداد الر باشد که در قرآن ذکر شده است. زيرا الر در ابتداي پنج سوره قرآن آمده است و جمع کل اعداد آن 1155 است. مويد اينمطلب اينست که وقتي امام الم را ذکر فرمود، چون مقصودش يکي از آنها بود لفظ الله را هم با آنها آورد تا برساند که فقط ابتداي يک سوره منظور بود و آنهم سوره آل عمران است که ابتداي آن الم الله لا الا الا هو الحي القيوم ميباشد ولي الر اينطور نيست، چه همه مکررات مقصود بوده است. چهارم اينکه مقصود حضرت از گذشتن المر يا گذشتن تمام حروف مقطعه قرآن باشد که از الر شروع ميشود: ولي منظور اصلي حذف اعداد المص يا الم باشد. و بنابر تقدير اول جمع تمام اعداد 1696 عدد ميشود و بنابر تقدير دوم 1525 ميباشد و بر حسب حساب مغاربه بنابر تقدير اول 2325 ميشود و بنابر تقدير دوم 2194 ميباشد و اينگونه حساب کردن با قاعده کلي که حضرت فرمود مناسب تر است، زيرا حضرت فرمود: با گذشت مدت هر حرفي از حروف مقطعه قرآن دولتي از بني هاشم پديد آيد اما دولت آل محمد آخرين همه دولتها است ولي اين حساب از نظر لفظ دور است و ما هم آنرا نمي پسنديم اين بود آنچه در حل اين روايت مشکل بنظر ما آمد پس آنرا از ما بگيرد و شکر نعمت را بجاي آور از خداوند ميخواهم که از لغزش ما در کردار و رفتار درگذرد [2] .



[ صفحه 871]



در تفسير عياشي از هشام بن سالم و او از يکي از اصحاب نقل ميکند که گفت



[ صفحه 873]



از حضرت صادق عليه السلام پرسيدم تفسير آيه اتي امر الله فلا تستعجلوه [3] چيست؟ فرمود: وقتي خداوند چيزي را به پيغمبر خبر داد که در فلان وقت واقع ميشود، همان امر خدا امر الله است فلا تستعجلوه پس درباره آن شتاب مکنيد و هم فرمود: چون خداوند خبر دهد که کاري شد نيست مثل اينست که شده است. نعماني در کتاب غيبت از ابوالجارود روايت ميکند که از امام محمد باقر عليه السلام شنيدم ميفرمود: شما چندان در انتظار دولت آل محمد بسر مي بريد که همچون بز وحشت زده اي از اينکه قصاب دست روي بدنش بگذارد و چاقي و لاغري آنرا براي ذبح کردن امتحان کند، وحشت ميکنيد. آنروز شما احترامي نداريد که بدان سربلند باشيد و تکيه گاهي نخواهد داشت که کارهاي خود را بوي مستند کنيد در قرب الاسناد است که احمد بن ابي نصر بزنطي گفت: از امام رضا عليه السلام درباره خواب سوالي نمودم حضرت از پاسخ دادن خودداري کردند. سپس فرمود:



[ صفحه 874]



اگر آنچه شما از ما ميخواستيد بشما بدهيم يا بگوئيم براي شما بد بود. آنگاه درباره صاحب الامر بسخن گفتن پرداخت و فرمود: شما در عراق اعمال اين فرعون ها و مهلتي که خدا بدانها داده است از نزديک مي بينيد، پس روي بجانب خداوند بياوريد و دنيا شما را فريب ندهد، و هم از وضع کسانيکه خداوند بانها مهلت داده تا حجت را بر آنها تمام کند و آنها نيز توجه خود را از خدا بکلي قطع کرده اند فريب نخوريد چنان مي بينيم که حقيقت بشما رسيده است. نيز در قرب الاسناد است که بسند مزبور بزنطي گفت: بحضرت رضا (ع) عرض کردم: فدايت شوم، راويان ها از شهاب بن فرقد روايت کرده اند که وي از جدت امام جعفر صادق روايت نموده که فرمود: خداوند آنچه را پيغمبر در مدت بيست و سه سال پيدا کرد نفوذ سريع و روج دين مقدس اسلام بديگري نخواهد داد. فرمود: اگر اين را جدم گفته باشد همينطور خواهد بود عرضکردم قربانت گردم شما چه ميفرمائيد؟ قال: ما احسن الصبر و انتظار الفرج فرمود: چقدر صبر پيشه گرفتن و انتظار فرج کشيدن نيکو است آيا نشنيده ايد که پدرم امام موسي کاظم عليه السلام فرمود چشم براه باشيد که من نيز چشم براهم و منتظر باشيد که من هم با شما منتظر ميباشم؟ پس صبر پيشه گيريد که فرج آل محمد و ظهور دولت حق هنگام ياس و نوميدي خواهد رسيد و اين را بدانيد آنها که پيش از شما بودند بيش از شما صبر کرده اند. امام محمد باقر (ع) فرمود: بخدا قسم آنچه در اين امت است، درست در امتهاي پيشين هم بوده است، از اينرو مي بايد در ميان شما آن باشد که در ميان پيشينيان وجود داشته است بطوريکه اگر بطرز خاصي زندگي ميکرديد بر خلاف روش مردم پيشين بوديد. اگر علماء [4] افرادي را مي يافتند که حقايق دين خدا را و رازهاي جهان هستي



[ صفحه 875]



را بانها بگويند و ميدانستند که اين راز هم سربسته ميماند و بدشمن نميگويند بسياري از حقايق و اسرار را ميگفتند و حکمت ها را منتشر ميساختند، ولي خداوند شما را طوري آفريده که اسرار را فاش ميسازيد، شما مردمي هستيد که با دل ما را دوست داريد ولي عمل شما مخالف آنست، بخدا قسم اختلاف شيعيان آرام نميگيرد و بهمت جهت صاحب شما پنهان ميگردد، چرا نمي توانيد جلو خود را بگيريد و صبر کنيد تا خداوند متعال آنکس را که ميخواهد بياورد؟ اين کار ظهور دولت آل محمد و قيام امام زمان بدلخواه مردم انجام نمي پذيرد، بلکه اين امر خداوند و بسته بمشيت اوست. و بر شماست که صبر کنيد تا آنوقت که خدا خواهد او بيايد همه وقت کساني که از فوت شدن کاري وحشت دارند، در آن شتاب مي کنند آنگاه فرمود: روزي اميرالمومنين عليه السلام بعيادت صعصعه بن صوحان [5] تشريف برد، و بوي فرمود: يا صعصعه لا تفتخر علي اخوانک بعيادتي اياک و انظر لنفسک و کان الامر قد وصل اليک و لا يلهينک الامل يعني اي صعصعه از اينکه من بعيادت تو آمده ام، بر برادرانت فخر مکن و خود را نگاه کن گويا آن امر وعده ظهور دولت آل محمد و قائم منتظر بتو رسيده است، آرزوي آنروز، تو را بخود مشغول نسازد.



[ صفحه 876]



آنگاه فرمود: اي بزنطي مگر نديدي مولاي آل يقطين آنچه در نزد فراعنه ديد؟ چه بر سر شما آمد، اگر خداوند شر دشمنان را از ساحت صاحب شما برطرف نگرداند، و حسن تقديرش درباره او و شما نباشد کار دشوار مي گردد. بخدا قسم حفظ جان شما از جانب خداست که هر گونه خطري را از دوستانش برطرف مي سازد. آيا از ماجراي پدرم موسي کاظم عليه السلام و آنچه از هشام ديد، پند نگرفتيد که چه کاري بر سر آن حضرت آورد؟ هر چه حضرت بوي فرمود. او بدشمنان گفت و بانها اطلاع داد، آيا چنان مي بيني که خداوند او را از آنچه بر سر ما آورد مي بخشد؟ آنگاه فرمود: اگر آنچه از ما بخواهيد شما بدهيم براي شما زيان بخش خواهد بود اين را بدانيد که شخص دانا بانچه ميداند، عمل ميکند. صدوق در علل الشرايع بسند خود از علي بن يقطين روايت کرده که گفت: بحضرت امام موسي بن جعفر عليه السلام عرضکردم: چرا آنچه درباره شما پيش بيني شده آنطور که روايت شده بوقوع نه پيوسته ولي هر چه درباره دشمنان شما نقل شده درست در آمده است؟ حضرت فرمود: آنچه درباره دشمنان روايت شده از مصدر حق سرچشمه گرفته و همانطور هم واقع شده، و بشما هم سفارش کرده اند که آرزوي ظهور دولت حق را داشته باشيد و هم اکنون چنين هستيد، همانطور که روايت شده است يعني در روايات است که بني عباس بسلطنت ميرسند آنها هم رسيدند، و هم در روايت شماست که بايد شيعيان منتظر ظهور دولت حق و قائم آل محمد باشند شما هم منتظر هستيد. بنابراين آنچه درباره هر دو روايت شده درست درآمده با اين فرق که وقت ظهور دولت شما طولاني است. احمد بن علي بن ابي طالب طبرسي در کتاب احتجاج از کليني و او از اسحاق بن يعقوب روايت مي کند که گفت: توقيعي بدست محمد بن عثمان از ناحيه مقدسه امام زمان در جواب سوالات من صادر گشت که از جمله نوشته بود: ظهور فرج موکول به خواست خداست. کسانيکه وقت آنرا تعيين مي کنند دروغ مي گويند. صدوق در کمال الدين بسند خود از منصور بن صيقل روايت مي کند که امام



[ صفحه 877]



صادق عليه السلام فرمود: يا منصور ان هذا الامر لا ياتيکم، الا بعد اياس لا و الله حتي تميزوا لا و الله حتي تمحصوا، لا و الله حتي يشقي من يشقي، و يسعد من يسعد اي منصور صاحب الامر نخواهد آمد مگر بعد از آنکه بکلي مايوس شويد. نه بخدا نمي آيد مگر بعد از آنکه خوب و بد شما امتياز يابند، نه بخدا نمي آيد مگر موقعيکه پاک شويد، نه بخدا او نميايد مگر هنگامي که آنکس که شقي است، شقاوتش آشکار گردد و آنکس که سعادتمند است شناخته شود نيز در کمال الدين از هاني تمار خرما فروش روايت کرده که امام صادق عليه السلام فرمود: صاحب الامر را غيبتي است که هر کس در غيبت او بخواهد بدين خود چنگ زند مثل اينست که بخواهد با دست شاخه درخت خار دار قناد [6] را از خار صاف گرداند سپس در حاليکه با دست مبارک اشاره مي نمود فرمود: اينطور آنگاه فرمود صاحب الامر را غيبتي است که بايد بندگان، پناه بخدا برند و چنگ بدين خود زنند. در غيبت شيخ بسند ديگر نيز اين روايت آمده است. هم در کمال الدين از عبد الرحمن بن سيابه نقل ميکند که حضرت صادق عليه السلام فرمود: چگونه خواهيد بود هنگاميکه نه امامي داريد که شما را هدايت کند و نه علمي که بعضي از مردم را از بعضي ديگر جدا سازد؟ در آنموقع از هم تميز داده مي شويد و امتحان مي دهيد و غربال خواهيد شد.



[ صفحه 878]



و عند ذلک اختلاف السنين و اماره من اول النهار و قتل و قطع في آخر النهار يعني در آنوقت خشکسالي متناوب پيدا ميشود اول صبح کسي بحکومت و دولت ميرسد که در آخر همان روز بقتل رسيده و پيوند حکومتش از هم مي گسلد [7] مولف، منظور از اختلاف سنين، قحطي و خشکسالي است، يا اينکه کنايه از حوادثي است که در آن سالها پديد ميايد. در غيبت شيخ از محمد بن منصور و او از پدرش روايت نموده که گفت: ما در خدمت حضرت صادق (ع) گفتگو مي کرديم، حضرت متوجه ما شد و فرمود: در چه موضوعي گفتگو مي کنيد؟ کجا؟ کي؟ نه بخدا آنچه شما ديدگان خود را بدان معطوف داشته ايد پديد نخواهد آمد مگر بعد از نوميدي نه بخدا آنچه شما چشمان خود را بدان دوخته ايد، آشکار نميگردد مگر اينکه غربال شويد، نه، بخدا کسي را که شما چشم بوي داريد نميايد مگر بعد از آنکه از هم امتياز داده شويد، نه بخدا امريکه شما چشم بوي دوخته ايد، بوقوع نمي پيوندد، تا اينکه آنکس که شقي است معلوم شود و کسي که سعادتمند است شناخته گردد. در غيبت نعماني اين حديث را از احمد بن محمد بن سعيد و او در سال 268 از کتاب ابو عبد الله جعفر بن محمد محمدي و او از محمد بن منصور صيقل از حضرت باقر (ع) نيز نقل کرده است. و هم نعماني از محمد بن منصور و او از پدرش روايت مي کند که گفت: من و حرث بن مغيره و گروهي از شيعيان دانشمند در خدمت حضرت امام محمد باقر عليه السلام نشسته بوديم، حضرت صحبت ما را مي شنيد سپس بقيه را مانند حديث گذشته آورده است، با اين اضافه که هر بار امام ميفرمود: نه بخدا آنچه شما گردنهاي خود را بسوي آن مي کشيد، در سمت راست شما نيست. نه بخدا آنچه چشم هاي خود را بسوي آن



[ صفحه 879]



دوخته ايد آشکار نميشود مگر از هم تميز داده شويد. و هم در کتاب مزبور از احمد بن ابي نصر بزنطي روايت ميکند که گفت: امام موسي بن جعفر عليه السلام فرمود: بخدا قسم آنچه شما چشم بسوي آن دوخته ايد واقع نميشود مگر بعد از اينکه تميز داده شويد و امتحان بدهيد و تا هنگاميکه جز دسته اي اندک کسي از شما شيعيان نمي ماند سپس اين آيه را تلاوت فرمود: ام حسبتم ان تترکوا و لما يعلم الله الذين جاهدوا منکم و يعلم الصابرين يعني. آيا گمان مي کنيد، که شما را بحال خود ميگذارند، و تاکنون خداوند آنها را که جهاد ميکنند و ثابت قدم ميمانند نمي شناسد اين حديث در قرب الاسناد بسند ديگر هم آمده است، ولي اين جمله را اضافه دارد: تا موقعي که امتحان بدهيد آنگاه از هر ده نفر چند نفر از دين حق بيرون ميروند و باعتقاد اول نمي مانند. و هم در غيبت شيخ از علي بن جعفر از برادرش امام موسي کاظم عليه السلام روايت نموده که گفت: هنگامي که پنجمين امام از اولاد هفتمين امام مفقود گردد، در خصوص دين خود پناه به خدا بريد، مبادا کسي شما را از عقيده صحيح خود برگرداند اي فرزند [8] صاحب الامر ناگزير از غيبتي است که آنها که ايمان باو داشتند از طولاني شدن غيبتش گمراه گشته از آن عقيده بر مي گردند. غيبت او کاري و امتحاني است از جانب خداوند که خواسته است بندگان خود را بوسيله آن امتحان کند. هم در آن کتاب از محمد بن مسلم و ابو بصير نقل کرده که گفتند: از امام جعفر صادق عليه السلام شنيديم که مي فرمود: صاحب الامر نميايد مگر اينکه دو سوم مردم از ميان بروند. ما عرضکرديم: وقتي دو سوم مردم از بين رفتند ديگر کي مي ماند؟ فرمود:



[ صفحه 880]



نمي خواهيد در يکسوم باقيمانده باشيد؟ [9] نيز در کتاب مزبور از جابر جعفي روايت ميکند که گفت: بامام محمد باقر (ع) عرضکردم: فرج شما کي خواهد بود؟ فرمود: هيهات هيهات فرج ما تحقق نمي پذيرد مگر اين که شما آزمايش شويد باز هم آزمايش شويد باز هم آزمايش شويد اين را سه بار فرمود تا آنجا که آلودگي برطرف شود، و پاکي بماند. نعماني از ابراهيم بن هليل روايت ميکند که گفت: بحضرت موسي بن جعفر عليه السلام عرضکردم: قربانت گردم پدرم در آرزوي ديدار صاحب الامر مرد، من هم باين سن رسيده ام، آيا راضي ميشويد که من هم بميرم و در اين باره چيزي بمن نفرمائيد؟ فرمود: اي ابواسحق کنيه ابراهيم بوده آيا شتاب داري؟ عرض کردم: آري و الله چرا شتاب نکنم با اينکه باين سن رسيده ام که مي بينيد؟ فرمود: اي ابو اسحاق بخدا قسم صاحب الامر نخواهد آمد مگر اينکه خوب و بد شما از هم امتياز يابند و همه امتحان بدهيد و جز اندکي از شما کسي بر اين عقيده نماند. در اين وقت حضرت کف دست خود را کوچک کرد يعني جمع نمود و فرمود: باين کمي. نيز در غيبت نعماني از صفوان بن يحيي از حضرت امام رضا (ع) روايت ميکند که فرمود: و الله ما يملکون ما تمدون اعينکم اليه حتي تمحصوا و تميزوا و حتي لا يبقي منکم الا الانذر فالانذر. بخدا آنچه که شما چشم بسوي او دوخته ايد نخواهد آمد، مگر اينکه پاک شويد و امتحان دهيد و از هم امتياز پيدا کنيد، تا آنکه بجز اندکي و از آن هم اندک تر



[ صفحه 881]



کسي از شما نماند. و هم در کتاب مزبور از عبد الله ابن ابي يعفور روايت شده که گفت: از حضرت صادق عليه السلام شنيدم که ميفرمود: واي بر سرکشان عرب از شري که نزديک است. عرضکردم: فدايت شوم. آيا کسي از عرب با قائم هست؟ فرمود: کمي هست. عرض کردم: بخدا قسم بسياري از عرب را مي بينم که صاحب الامر را توصيف ميکنند يعني با اينوصف چطور ميشود، کمي از عرب با قائم باشند؟ حضرت فرمود: بله فعلا چنين است ولي بايد مردم آزمايش شوند و از يکدگر امتياز يابند و غربال شوند و مردم بسياري از غربال درآيند. و نيز در آن کتاب اين روايت بسند ديگر هم از ابن ابي يعفور از آن حضرت روايت شده است. و هم بسند ديگري در دلائل الامامه طبري شيعي نقل شده. همچنين در غيبت نعماني از ابوبصير روايت کرده که گفت: از امام محمد باقر عليه السلام شنيدم ميفرمود: بخدا قسم تميز داده ميشويد و آزمايش خواهيد شد. بخدا قسم غربال ميشويد، چنانکه دانه تلخ با غربال از گندم جدا ميشود. و هم در کتاب مذکور از امام حسن مجتبي عليه السلام روايت نموده که فرمود: اين امر که مردم انتظار آنرا ميکشند پديد نميايد مگر بعد از آنکه بعضي از شما از بعضي ديگر بيزاري جويند و بعضي آب دهان بصورت ديگران بياندازند، و يکديگر را لعنت کنند و بعضي از شما بعضي ديگر را دروغگو بنامند. هم در آن کتاب از مالک بن حمزه روايت ميکند که اميرالمومنين عليه السلام بوي فرمود: اي مالک، چه حالي خواهي داشت هنگاميکه شيعيان اينطور با هم اختلاف پيدا کنند سپس انگشتان مبارک خود را در هم فرو برد يعني بجان هم بيافتند؟ عرضکردم: يا اميرالمومنين در آنموقع خيري نيست فرمود: تمام خيرها در آنموقع است. اي مالک در آنموقع قائم ما قيام ميکند، و هفتاد مرد را که بر خدا و رسول دروغ بسته اند، مياورد و همه را بقتل ميرساند، ثم يجمعهم الله علي امر واحد



[ صفحه 882]



آنگاه خداوند همه مردم را بر يک عقيده گرد آورد [10] نيز در غيبت نعماني از محمد بن خلاد روايت ميکند که گفت: از حضرت موسي کاظم عليه السلام شنيدم ميفرمود: الم احسب الناس ان يترکوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتنون [11] يعني: آيا مردم گمان کردند که خداوند آنها را بحال خود ميگذارد که بگويند ايمان آورديم و امتحاني هم ندهند؟ سپس حضرت از من پرسيد در اين آيه شريفه مقصود چه امتحاني است؟ عرضکردم: قربانت گردم بنظر ما مقصود آزمايش در امر دين است. فرمود: مانند طلا امتحان ميشوند و باز فرمود: همچون طلا خالص مي گردند و نيز در آن کتاب بسند خود از امام محمد باقر عليه السلام نقل کرده که براوي فرمود: اين داستان شما انتظار ظهور مهدي موعود دلها از آن ميرمد - آنهم دلهاي مردان پس شمه اي از اين داستان را براي آنها بيان کنيد، و هر کس اعتقاد پيدا کرد بيشتر بيان کنيد و هر کس منکر شد شما هم او را رها نمائيد. زيرا امتحاني در پيش است که اهل راز و افراد زيرک از آن سالم نمي مانند. تا جائيکه اشخاص موشکاف هم که يک مو را دو نصف ميکنند بورطه آن در مي افتند، تا آنجا که جز ما و شيعيان ما کسي بعقيده راسخ و صحيح باقي نميماند. نيز در کتاب مزبور از اصبغ بن نباته روايت نموده که اميرالمومنين عليه السلام فرمود: چنان باشيد که زنبور عسل در ميان پرندگان است. تمام پرندگان زنبور عسل را ضعيف ميشمارند، در صورتيکه اگر پرندگان ميدانستند چه برکتي در شکمهاي آنها است اينطور با آنها معامله نميکردند، شما با زبان و بدن خود با مردم آميزش کنيد، ولي با دل و عمل از آنها کناره بگيرد!



[ صفحه 883]



سوگند بخدائي که جان من در دست اوست آنچه را دوست داريد نمي بينيد، مگر وقتيکه آب دهان بصورت يکديگر بياندازيد و بعضي از شما برخي ديگر را دروغگو بنامند. و تا موقعيکه کسي از شما يا اينکه فرمود از شيعيان من باقي نميماند همچون سرمه در چشم، و نمک در غذا. يعني همه از بين ميروند و اثري از شما نميماند مثلي براي شما ميزنم و آن اينکه: مردي گندمي دارد. آنرا پاک ميکند و ميبرد و مدتي در اطاقي ميگذارد. سپس ميرود مي بيند سوس بان زده است، پس آنرا بيرون آورده دوباره پاک و پاکيزه نموده و بجاي اول بر ميگرداند و همينطور تا گاهيکه مقدار کمي بمقدار ته مانده خرمن از آن ميماند که زيان سوس بان نميرسد. شما هم چنين خواهيد شد. چنان از هم تميز داده ميشويد که جز عده قليلي که فتنه و امتحان ضرري بانها نميرساند باقي نميماند. در آن کتاب اين حديث بسند ديگر هم از آن حضرت نقل شده است. مولف: فرمايش حضرت: چنان باشيد که زنبور عسل در ميان پرندگان است دستوريست که ما را امر به تقيه ميکند يعني آنچه از دين حق در دل خود داريد، براي دشمنان ظاهر نگردانيد، که شما را ميکشند چنانکه زنبور عسل آنچه در شکم دارد براي پرندگان آشکار نميسازد، وگرنه او را نابود خواهند ساخت. و نيز در غيبت نعماني است که ابوبصير گفت: امام محمد باقر عليه السلام فرمود: مثل شيعيان ما مثل گندمي است که در خانه اي انبار باشد و سپس شپش بان بزند، بعد آنرا از شپش پاک کنند، باز شپش بزند و دوباره آن را پاک کنند، تا جائيکه مقداري از آن بماند که شپش آسيبي بان نرساند، همچنين شيعيان ما خالص ميشوند و امتحان خواهند شد تا آن که جز عده قليلي که از فتنه ها محفوظ مي مانند باقي نمي ماند نيز در غيبت نعماني از امام جعفر صادق عليه السلام و آن حضرت از پدر بزرگوارش روايت نموده که فرمود: مومنين آزمايش ميشوند. سپس خداوند آنها را از هم تميز



[ صفحه 884]



ميدهد. خداوند مومنين را از محنت و بلاي دنيا مطمئن نميگرداند، ولي از کور دلي و شقاوت در آخرت ايمني مي بخشد. سپس فرمود: حسين بن علي عليهما السلام در روز عاشورا گذشتگان خود را روي هم مي نهاد و ميفرمود: ما را همچون پيغمبران و اولاد آنها کشتند و هم در آن کتاب از ابوبصير روايت کرده که گفت: بحضرت صادق عليه السلام عرض کردم: ظهور صاحب الامر وقتي معيني ندارد که با وقوع آن از اين فکر آرام گيريم؟ فرمود: چرا بنا بود بپايان برسد ولي شما موضوع را فاش ساختيد و خداوند آن را بتاخير انداخت 133 و هم در آن کتاب از محمد بن مسلم [12] روايت ميکند که امام جعفر صادق عليه السلام



[ صفحه 885]



بوي فرمود: اي محمد هر کس وقت ظهور دولت ما را، از طرف ما بشما خبر داد، از اينکه او را دروغگو بداني باک مدار، زيرا ما وقت آنرا معين نميکنيم نيز در کتاب ياد شده از اسحاق بن عمار روايت کرده که گفت شنيدم امام جعفر صادق عليه السلام ميفرمود: ظهور دولت آل محمد وقت معيني داشت که سال يکصد و چهل بود، ولي شما آن را بازگو کرديد و منتشر ساختيد خداوند هم آنرا بتاخير انداخت. و نيز در غيبت نعماني است که: آن حضرت باسحاق بن عمار فرمود: اي اسحاق ظهور دولت ما دوبار بتاخير افتاد. همچنين در کتاب نامبرده از ابوبصير روايت کرده که گفت: بانحضرت عرض کردم: قائم آل محمد چه وقت قيام ميکند؟ فرمود: آنها که وقت آن را تعيين ميکنند دروغگو ميباشند. ما اهلبيتي هستيم که وقت آنرا معين نميکنيم. سپس فرمود: خداوند بر خلاف آن وقتيکه دروغگويان تعيين نموده اند، آن حضرت را ظاهر ميگرداند هم در غيبت نعماني از فضيل بن يسار روايت نموده که گفت: از حضرت باقر عليه السلام پرسيدم آيا ظهور صاحب الامر وقت معيني دارد؟ فرمود: آنها که وقت آنرا تعيين ميکنند دروغ ميگويند، وقتي حضرت موسي بميقات پروردگار رفت، بمردم گفت: من سي شب از ميان شما ميروم. ولي موقعي که خداوند ده شب بر آن افزود، بني اسرائيل گفتند: موسي خلف وعده کرد، و همه گمراه و گوساله پرست شدند. ما نيز هر گاه حديثي براي شما نقل کرديم و همانطور که گفته ايم، واقع شد، بگوئيد: خدا راست گفت. و چنانچه مطلبي بشما گفتيم و بعکس ظاهر شد باز هم بگوئيد خدا راست گفت تا دوبار اجر ببريد. و هم در آنکتاب از حسن بن علي بن ابراهيم و او از برادرش روايت نموده که



[ صفحه 886]



گفت: در خدمت حضرت صادق عليه السلام از ملوک بني فلان يعني سلاطين بني عباس سخن بميان آورديم. حضرت فرمود: عجله در اين امر ظهور قائم آل محمد ايمان مردم را بباد داد، خداوند براي خاطر عجله بندگانش، شتاب نخواهد کرد. اين امر پاياني دارد که باخر ميرسد. اگر بندگان خدا بان رسيدند نميتوانند آنرا يکساعت جلو بياورند و نه بتاخير بياندازند. نيز در کتاب مزبور از حضرمي نقل کرده که گفت: از حضرت صادق عليه السلام شنيدم ميفرمود: ما اين وقت را تعيين نميکنيم. و نيز در غيبت نعماني است که ابوبصير گفت: از حضرت صادق عليه السلام پرسيدم: قربانت گردم قيام قائم کي خواهد بود؟ فرمود: ما اهلبيتي هستيم که وقت آنرا تعيين نميکنيم، زيرا پيغمبر فرمود: آنها که وقت آنرا معين ميکنند، دروغگو هستند. پيش از ظهور قائم پنج علامت ميباشد. اول صداي آسماني که در ماه رمضان شنيده ميشود. دوم خروج سفياني سوم خروج مردي از اهل خراسان چهارم کشته شدن نفس الزکيه پنجم فرو رفتن بيابان مکه. آنگاه فرمود: قبل از ظهور وي دو طاعون پديد ميايد: يکي طاعون سفيد و ديگري طاعون سرخ. عرضکردم: قربانت شوم طاعون سفيد چيست و طاعون سرخ کدام است؟ فرمود: طاعون سفيد مرگ سريع است و طاعون سرخ شمشير ميباشد [13] قائم قيام نميکند مگر بعد از آنکه در شب جمعه و بيست و سوم ماه از وسط آسمان



[ صفحه 887]



او را بنام صدا زنند عرض کردم: چطور او را صدا ميزنند؟ فرمود: نام او و نام پدرش را ميبرند، و ميگويند آگاه باشيد فلاني پسر فلاني قائم آل محمد آشکار شد. بفرمان او گوش فرا دهيد و از وي پيروي کنيد. بعد از اين ندا هيچ ذي روحي نميماند جز اينکه اين صدا را ميشنوند و آنها که خوابيده اند بيدار ميشوند و بحياط خانه خود ميايند و دوشيزگان از پس پرده بيرون ميدوند و بان صدا قائم ميکند و آن صدا هم صداي جبرئيل است. کليني از ابوبصير از حضرت صادق عليه السلام روايت ميکند که فرمود: خداوند وحي فرستاد براي عمران که من فرزندي نيکو و با برکت بتو موهبت ميکنم که کور مادرزاد و افراد پيس را شفا دهد و با اجازه خدا مرده را زنده گرداند، و خدا او را بسوي بني اسرائيل مبعوث گرداند عمران هم بزنش حنه که مادر مريم بود خبر داد وقتي حنه باردار شد باور ميداشت که پسر است، ولي چون دختر زائيد گفت: پروردگارا من که دختر زائيدم با اينکه ميدانم پسر مثل دختر نيست مقصودش اين بود که دختر پيغمبر نميشود. خداوند هم فرمود: خدا داناتر است که مادر مريم چه زائيد. وقتي خداوند عيسي را بمريم موهبت کرد او همان پسري بود که خداوند به عمران مژده و وعده داده بود. بنابراين ما هم هر گاه درباره يکي از مردان خود چيزي گفتيم ممکن است راجع به نوادگان او باشد پس اگر ديديد درباره يکي يا چند نفر از ما مصداق پيدا نکرد منکر آن نشويد.


پاورقي

[1] آنها که عقيده به علم حروف دارند. براي هر يک از حروف تهجي زبر وبينه اي قائل هستند. تفصيل آن بدين قرار است: حروف تهجي هنگام ترکيب يا دو حروف مي شود مانند با و تا و سه حرف مثل جيم ميم لام و يا بيشتر است. حرف اول اين گونه حروف مرکبه راز برو حروف بعد از آنرا بينه مي گويند. مثلا زبر جيم ج و بينه ي آن يم است. د رعلم حروف براي زبر و بينه ي بعضي از اسماء و الفاظ خواصي قائل هستند، از جمله اينکه بينه ي اسم محمد که جمعا 132 مي شود با کلمه اسلام و بينه ي اسم علي که 102 است با کلمه ايمان برابر آمده!‌چنانکه جلال الدين دواني حکيم مشهور در رباعيات زير باين معني اشاره کرده است.

البته بايد دانست که علم حروف و خواص آن، در نظر علماي شيعه فاقد ارزش است و هيچ گونه اثر عقيدتي و مذهبي بر آن مترتب نمي گردد. علم حروف بيشتر مورد نظر عرفا و متصوفه اهل تسنن بوده و از آنها سرايت بديگران کرده است. اشعار زير را که متضمن معني زبر و بينه است از جلال الدين دواني که مشرب عرفان و تصوف داشته و قبلا نيز سني بوده است فقط بخاطر اين که يکي از شواهد تشيع آن فيلسوف نامي است که برخي گمان کرده اند وي تا آخر کار، سني بوده مي آوريم و گرنه هرگز با تطبيق بينات اسامي علي و ايمان و محمد و اسلام رسالت پيغمبر و امامت علي (ع) اثبات نمي شود. اين حسابهاي درويشي براي خراباتيان و خانقاه نشينان و کاسه ليسان آنها مانند فرقه بهائي و بابي و ازلي خوبست و بس



خورشيد کمال است نبي ماه ولي

اسلام محمد است و ايمان علي



گر بينه اي بر اين سخن ميطلبي

بنگر که ز بينات اسماست جلي



و نيز



گر مرد رهي روشني راه نگر

آيات علي زجان آگاه نگر



گر بينه بر امامتش مي طلبي

در بينه ي حروف الله نگر



و هم



از مهر علي کسي که يابد ايمان

نامش همه دم نقش کند بر دل و جان



اين نکته طرفه بين که ارباب کمال

يابند ز بينات نامش ايمان



.

[2] حديث ابو لبيد مخزومي که مولف بدون توجه بضعف سند و صحت و سقم آن؛ در اين جا به شرح و توضيحات بي فائده آن پرداخته است، يکي ديگر از دستاويزهاي سران حزب سياسي بهائي است که از آن بنفع دعوي ميرزا علي محمد شيرازي استفاده کرده اند

ابوالفضل گلپايگاني مبلغ معروف بهائي که در تحريف حقايق و بزرگ جلوه دادن امور خلاف واقع،چيره دست بوده در فصل ثاني کتاب فرائد مي نويسد: در اين مختصر بذکر بعضي احاديث صحيحه که فيما بين اهل تسنن و اهل تشيع مفاهيم آن متفق عليه باشد و با قرآن مجيد منطبق آيد اکتفا مي شود تا آنجا که مي گويد: از جمله احاديثي که داله بر ميعاد ظهور است، حديث ابي جعفر عليه السلام حروف مقطعه اوئل سور را از الم ذلک الکتاب تا المر بشماري، 1267 مي شود و اين مطابق است با يوم طلوع نير اعظم از فارس. و اين نکته پوشيده نماند که حضرت ابي جعفر عليه السلام تواريخ مذکوره ي در حديث را از يوم قيام حضرت رسول بر اعلان دعوت اخذ فرموده و چنانکه در جميع کتب سير مذکور است؛ آن حضرت هفت سال قبل از هجرت بالعلانيه بدعوت قريش قيام فرمود؛ و چون اين عدد بر سنين مجريه افزوده شود بالتمام با سنه ي 1260 که سنه ي ظهور نقطه ي اولي عزاسمه الاعلي است مطابق گردد!!

گلپايگاني طبق معمول سران بهائي بخاطر فريب دادن مردم، از حضرت باقر و پيغمبر اکرم با احترام نام مي برد، تا در پايان کار بتواند صيد خود را که مسلمانان ساده لوح بي اطلاع هستند، بآساني بدام بياندازد. او مي خواهد بگويد ميرزا علي محمد باب پسر ميرزا رضاي بزاز شيرازي همان قائم آل محمد و مهدي موعود يا بقول او نير اعظم و نقطه اولي عز اسمه الاعلي است! که در سال 1260 هجري ادعاي امام زماني نمود! غافل از اين که د ر اين جا هم کور خوانده و سوراخ دعا را گم کرده است و نه تنها تمسک بحديث ابو لبيد کمکي بمنظور او نمي کند بلکه بزيان او تمام مي شود: و با دستبرد و تحريف و جعلي که نموده مشت خود و اهل بها را باز کرده است.

مرحوم شيخ علي بو الوردي در کتاب درد بگير صفحه 42 که در دزديهائي که بهائيان از قرآن مجيد و اخبار اسلامي نموده اند بفارسي نوشته و آقاي نيازمند در آخر آن کتاب و آقاي حاج جواد آقاي تهراني از علماي محترم مشهد در کتاب بهائي چه مي گويد صفحه 57 به تفصيل در رد ادعاي گلپايگاني سخن گفته اند که ما براي رعايت اختصار خلاصه ي نظريات آنها و خودمان را ذيلا از لحاظ اهل انصاف مي گذرانيم:

1- ابو لبيد راوي حديث شخصي مجهول و ناشناس است و در کتب رجال نامي از وي نيست!

2- اين حديث نخست در تفسير عياشي نقل شده و او هم عصر شيخ کليني بوده يعني بعد از حضرت امام حسن عسکري (ع) مي زيسته و مسلما ميان او و ابو لبيد معاصر حضرت باقر چند نفر راوي ديگر بوده اند که نامي از آنها بميان نيامده است.

3- بهمين جهت اين حديث مجهول و ضعيف است و بعکس گفته ي گلپايگاني؛ از احاديث صحيحه و مشهور و متفق عليه ميان شيعه و سني که با قرآن مجيد هم تطبيق کند نيست!

4- در اين حديث مي گويد: 12 نفر از اولاد عباس بسلطنت مي رسند؛ در صورتيکه خلفاي بني عباس مطابق نوشته تاريخ 37 نفر بوده اند.

5- مي گويد: يکي از خلفا فاسقي ناطق و گمراه ملقب به هادي است. در صورتيکه در ميان خلفاي بني عباس فاسق تر و گمراه تر از هادي بسيار بوده اند مانند هارون الرشيد و متوکل. چرا آنها را نام نبرده است؟

6- در حديث مي گويد: خدا الم ذلک الکتاب را نازل کرد و بعد محمد (ص) قيام نمود در صورتي که اين سوره مسلما بعد از بعثت بوده و از اين گذشته سوره ي مزبور در مدينه نازل شده و پيغمبر در مکه قيام نمود!

7- ابتداي قيام امام حسين (ع) را الم الله لا اله مي داند که بحساب ابجد 71 سال مي شود، در صورتي که آن حضرت در سال 60 قيام نمود، و اگر مبدء بعثت باشد 74 سال خواهد بود.

8- قيام اولاد عباس را در المص مي داند که حساب آن 161 سال مي شود، در صورتي که بر حسب نقل تاريخ خلافت سفاح نخستين خليفه ي بني عباس در سال 132 هجري بوده و اگر با مبدء جعلي گلپايگاني حساب کنيم که 7 سال قبل از هجرت باشد 139 سال خواهد شد و باز هم تطبيق نمي کند

گلپايگاني مي نويسد و چون 142 سال از قيام سيد رسل منقضي شد قائم آل عباس عبدالله سفاح بامر خلافت هاشميه قيام نمود نمي دانيم اين ديگر چه صيغه ايست که نه با مبدء تاريخ هجري تطبيق مي کند و نه با مبدء جعلي خودش؟ وي بطوري گيج شده که توجه بخود حديث هم نداشته است!

9- در اين روايت وقت ظهور قائم آل محمد را تعيين مي کند؛ در صورتيکه مخالف روايات معتبر بسياري است که اکيدا از آن نهي شده و صريحا فرموده اند: کذب الوقاتون

اين نه مطلب که نزد اهل بهاء عدد مقدسي است، ايراد ما باصل روايت بود که بنابراين حديث ابو لبيد از درجه اعتبار و استناد ساقط است.

و اما ايراد بخود گلپايگاني: اولا در حديث مي گويد: قائم ما در الر قيام مي کند ولي گلپايگاني آنرا به المر تغيير داده! تا حسابش درست در آيد و اين بزرگترين خيانت اوست که عنوان تحريف و دزدي دارد. ثانيا مي نويسد پيغمبر 7 سال قبل از هجرت بالعلانية بدعوت قريش قيام نمود چون وي از الم تا المر را با حذف مکررات حساب کرده و 1267 شده ناچار هفت سال بعقب برگشته است تا با منظورش که 1260 و زمان ادعاي ميرزاي باب است، وفق دهد! در صورتيکه تمام تواريخ اسلامي نوشته اند دعوت علني پيغمبر سه سال بعد از بعثت و ده سال قبل از هجرت بوده است!

اين اولي استدلال گلپايگاني با احاديث صحيحه بود که آنرا اقوي و اظهر براهين خود بر اثبات عقيده ي بهائيان قلمداد کرده است! راستي که چه حديثي و عجب استدلال محققانه و منصفانه ايست!! آيا مسلکي که با اين دوز و کلک ها ترويج شود پايدار مي ماند. آيا مي توان نام دين و مذهب بر آن نهاد؟!.

[3] اين آيه نيز دستاويز فرقه ي بهائي شده است؛ از آن نيز سخن خواهيم گفت.

[4] مقصود علما در اين جا ائمه طاهرين است، چنانکه در کافي امام ششم مي فرمايد:

نحن العلماء و شيعتنا المتعلمون و اعدائنا الغثاء و در تفسير انما يخشي الله من عباده العلماء فرمود: نحن العلماء و اخبار بسيار ديگر نيز بهمين مضمون وارد شده است. و نيز يکي از القاب امام موسي کاظم (ع) عالم است، که گاهي بخاطر تقيه و احتياط از دشمن آن حضرت را عالم مي خواندند.

[5] از بزرگان اصحاب آن حضرت بوده است. صعصعه از خطباي عرب و بزرگان اهل ادب و مردي فصيح و سخنور و شجاع بوده او و برادرش زيد در جنگ جمل شهيد شدند چون معاويه وارد کوفه شد و از وي خواست که بمنبر رود و علي (ع) را لعن کند، صعصعه بمنبر رفت و در حضور معاويه او را بباد لعنت گرفت. معاويه نيز او را از شهر بيرون کرد. روزي مغيرة بن شعبه حاکم کوفه او را مجبور ساخت که آن حضرت را لعن کند. صعصعه برخاست و خطاب بمردم گفت: ان اميرکم هذا امرني ان العن عليا فالعنوه لعنه الله. يعني: اين امير شما بمن دستور داده علي (ع) را لعنت کنم، او را لعنت کنيد، خدا او را لعنت کند.

[6] قتاد- نام درخت بزرگ خار داري است که خارهاي آن مانند سوزن تيز است.

عرب تحمل کارهيا مشکل و طاقت فرسارا، بدست زدن بخارهاي اين درخت تشبيه نموده و مثل مي زنند. في المثل مي گويند:‌تحمل فلان کار براي فلاني مانند اين است که شاخه درخت قتاد را بدست گرفته و با يک فشار از بالا و پائين شاخه را از خار پيراسته گرداند. بديهي است که اين کار دست را مجروح و پاره پاره مي کند و جان آدمي را به لب مي رساند؛ آري در آخر الزمان هم کسي که بخواهد در ميان طوفان حوادث و امواج مفاسد و هزاران گونه موانع دينش را حفظ کند، مانند کسي است که خواسته باشد درخت قتاد را از خارهاي جانکاه صاف گرداند!!.

[7] اين يکي از علامات آخر الزمان است که هر ماهي بلکه در سنوات اخير گاهي هر هفته اي در گوشه اي از جهان با يک کودتاي نظامي و غير نظامي فردي بر سر کار مي آيد و روز ديگر کشته مي شود و حکومتش سقوط مي کند! اين هفته که مشغول تجديد نظر اين کتاب هستيم سه کودتا در دو روز بوقوع پيوست بطوريکه اين هفته را هفته کودتا خواندند.

[8] مخاطب حضرت و راوي خبر؛ علي بن جعفر فقيه و محدث معروف فرزند امام جعفر صادق (ع) و برادر کوچکتر امام موسي بن جعفر است که آن حضرت در بعضي از روايات او را فرزند مي خوانده است.

[9] اين موضوع نيز با آينده ي جهان و خطر وقوع جنگ سوم که يک جنگ اتمي خواهد بود و اوضاع دنياي بعد از جنگ نيز قابل توجه مي باشد. آيا امام زمان بعد از جنگ سوم است که ظلم و ستم سراسر زمين را طبق خبر متواتر کما ملئت ظلما و جورا گرفته و بر اثر تشعشعات اتمي دو سوم بشر نابود مي گردد، ظهور مي کند؟ خدا بهتر مي داند.

[10] مقصود حکومت واحد جهاني و اعتقاد به تنها دين الهي و قانون آسماني، يعني دين مقدس اسلام است؛ که در دولت عالمگير مهدي موعود جهان، تحقق خواهد يافت و معني ان الدين عند الله الاسلام مصداق پيدا مي کند.

[11] سوره عنکبوت آيه -1.

[12] محمد بن مسلم ثقفي از دانشمندان کوفه و شاگردان عليقدر حضرت باقر و صادق عليهما السلام بوده و نزد آن دو امام والا گهر جايگاهي بزرگ داشته و در فقه و حديث و قداست نفس ميان اصحاب ممتاز بوده است و هم از کسانيست که به بهشت مژده داده شده اند.

در حديث است که چهار سال در مدينه طيبه اقامت گزيد و از محضر پر فيض امام محمد باقر (ع) احکام ديني و معارف يقيني را استفاده کرد وبعد از آن حضرت از محضر مبارک حضرت صادق (ع) بهره مند گشت.

زرارة بن اعين شاگرد عاليمقام حضرت صادق ع و دوست و هم عصر او مي گويد: روزي ابو کريبه ي ازدي و محمد بن مسلم ثقفي براي گواهي بنزد شريک قاضي کوفه که از اهل تسنن بود رفتند. شريک مدتي در چهره ي آنها خيره شد و چون آثار صلاح و تقوي و عبادت را در سيماي آنها مشاهده کرد، گفت: جعفريان فاطميان؛ يعني: اينان دو نفر شيعه امام جعفر صادق و فاطمه زهرا دختر پيغمبرند! محمد بن مسلم و ابو کريبه از شنيدن اين سخن گريستند. شريک پرسيد چرا گريه مي کنيد گفتند: براي اين که ما را شيعه خواندي و جزء مردماني شمردي که بواسطه ناداني و قلت پرهيزکاري ما راضي نمي شوند ما را جزء برادران خود بشمار آورند. و ما را بکسي نسبت دادي حضرت صادق که راضي نيست امثال ما را از شيعيان خود محسوب دارد.

اگر تفضلي نمايد و ما را قبول فرمايد بر ما منت نهاده و مورد تفضل خود قرار داده است! شربک تبسمي کرد و گفت: جا دارد که اگر مردي در دنيا پيدا شود؛ مانند شما باشد!

محمد بن مسلم مي گويد: سي هزار حديث از حضرت باقر (ع) و شانزده هزار حديث از حضرت صادق (ع) اخذ کردم.

[13] شايد کنايه از جنگ و خون ريزي باشد.

شيخ صدوق در معاني الاخبار طبع مکتبة الصدوق تهران صفحه 259 روايتي از حضرت صادق ع نقل مي کند که به ذريح محاربي فرمود: الفقر الموت الا حمر فقيل:‌الفقر من الدنا نيرو الدراهم؟ قال: لا و لکن من الدين يعني: مرگ سرخ: فقر و پريشاني است. عرض شد منظورتان فقر از دينار و درهم است؟ فرمود: نه، بلکه فقر از نداشتن دين است بنابراين تعبير مرگ سرخ بي ديني عمومي است که همه جا را مي گيرد!.