بازگشت

سخن شيخ صدوق راجع به دجال


شيخ صدوق بعد از نقل خبر مزبور ميگويد: اهل عناد و انکار متعصبين اهل تسنن اينگونه اخبار را تصديق ميکنند و آنرا درباره دجال و غيبت وي و زنده بودن او را در اين مدت



[ صفحه 973]



طولاني روايت نموده اند که در آخر الزمان خروج ميکند، ولي درباره قائم باور نميکنند



[ صفحه 974]



که او مدتي طولاني غائب ميشود، آنگاه آشکار ميگردد و جهان را پر از عدل و داد ميکند چنانکه از ظلم و جور پر شده باشد با اينکه پيغمبر و امامان بعد از آن حضرت صريحا از اين موضوع سخن گفته اند و او امام زمان را بنام و شخص و غيبت طولاني و نسب، شناسانده اند. آنها خواستند بدينوسيله نور خدا را خاموش کنند در صورتيکه و يابي الله الا ان يتم نوره و لو کره المشرکون. غالب آنچنان اينان در مقام انکار وجود و غيبت امام زمان بان استدلال و احتجاج ميکنند اينست که: ميگويند اين روايات که شما طايفه شيعه راجع بمهدي موعود روايت کرده ايد از طريق ما اهلسنت روايت نشده است. و ما اطلاع نداريم سپس صدوق ميگويد: براهمه و يهود و نصاري که معتقد به نبوت پيغمبر ما نيستند بهمين دليل منکر پيغمبر ما ميباشند. آنها ميگويند: چون آنچه شما درباره پيغمبرتان نقل ميکنيد و معجزات و دليل هائي که براي اثبات پيغمبري او مياوريد مورد ترديد ماست و يقين بان نداريم، لذا اعتقاد به بطلان نبوت پيغمبرتان داريم، پس اگر ما بخواهيم آنچه را که اهل تسنن درباره عقيده ما نسبت بامام زمان ميگويند بپذيريم و ملزم بان شويم، آنها نيز بايد آنچه را فرقه هاي مزبور نسبت به پيغمبر ميگويند بپذيرند و ملزم بان شوند، بخصوص که آنها از لحاظ جمعيت از اهل تسنن بيشتر هستند اشکال: همچنين بعضي از دانشمندان اهل تسنن ميگويند: عقل ما نميپذيرد که يکنفر در زمان ما آنقدر زنده بماند که عمروي از عمرهاي عادي اهل زمان تجاوز کند، در حاليکه بعقيده شما عمر صاحب شما امام زمان از عمر اهل زمان تجاوز کرده است. [1] .



[ صفحه 975]



پاسخ: ميگوئيم: شما که قبول داريد دجال غائب است، و ممکن است عمر او از همه اهل عصر تجاوز کند، و درباره شيطان نيز همين عقيده را داريد، چگونه اين معني را درباه قائم آل محمد (ص) با آنهمه رواياتي که درباره او و غيبت و طول عمر و ظهور وي براي اجراي امر خدا، و آنهمه رواياتي که ما در اين کتاب کمال - الدين ذکر کرده ايم و آنچه را بطور مسلم پيغمبر فرموده که: هر چه در امت هاي پيشين بوده است، بعينه و بدون کم و زياد و طابق النعل بالنعل، در اين امت نيز ميباشد، باور نميداريد؟. از اين گذشته در ميان پيغمبران سابق و سفراي الهي، افرادي که اينگونه عمرهاي طولاني داشته اند، بسيارند. نوح پيغمبر دو هزار و پانصد سال در جهان زيست. قرآن مجيد ميفرمايد: فلبث في قومه الف سنه الا خمسين عاما يعني نوح مدت نهصد و پنجاه سال براي دعوت مردم بدين خدا در ميان قومش ماند. و در روايتي که ما با سند در اين کتاب نقل کرديم [2] مذکور بود که در قائم علامتي از نوح است که طول عمر باشد، بنابراين چگونه مخالفين طول عمر امام زمان را انکار ميکنند، ولي نظائر آنرا که عقل در رد و قبول آن دخالتي ندارد ميپذيرند، بلکه اقرار بانرا بر خود لازم ميشمارند؟ زيرا که از پيغمبر روايت شده است. ما ميگوئيم در خصوص امام زمان هم بايد اعتراف کنند زيرا آنهم از پيغمبر (ص) روايت شده است همچنين لازم است از طريق سمع هم معتقد بوجود قائم شوند. کدام عقل باور ميکند که اصحاب کهف سيصد و نه سال در غار بسر برند؟ آيا جز از طريق



[ صفحه 976]



شنيدني راه ديگري براي اعتقاد بان هست؟ پس در اين صورت چرا از طريق شنيدن از پيغمبر و ائمه معصومين، مخالفين، غيبت و ظهور قائم آل محمد را باور نميدارند؟ چطور اينها بانچه از وهب بن منبه و کعب الاحبار در محالاتي که اثري از آن در قول پيغمبر و منطق عقل ديده نميشود اعتقاد پيدا ميکنند، ولي آنچه را از پيغمبر و ائمه دين درباره قائم و غيبت و ظهورش بعد از ترديد اکثر مردم و برگشتن مردم از دين و ايمان خود رسيده است باور نميدارند؟ چنانکه اخبار صحيح که از آن ذوات مقدسه رسيده گواه بر آن است. آيا اين معني جز زير پا گذاشتن عقل براي رد حق و انکار آن، چيز ديگري ميتواند باشد؟ چرا آنها نميگويند که وقتي ما در اين زمان مثالي براي عمر طولاني پيدا نکرديم، عمر طولاني مشهورترين فرد بشر را درباره مشهورترين فرد بشر نيز جاري ميسازيم تا اينکه تصديق قول صاحب شريعت (ص) را کرده باشيم؟ و ميدانيم که هيچ فردي از قائم عليه السلام مشهورتر نيست زيرا که نام مبارک او در شرق و غرب بر زبانهاي معتقدين و منکرينش جاري است. وقتي بنا باشد وقوع غيبت امام دوازدهم با آن همه رواياتي که از پيغمبر رسيده و بوقوع آن خبر داده است باطل گردد، عقيده به نبوت پيغمبر هم باطل ميشود. زيرا فرض اينست که اين پيغمبر از وقوع غيبت امام دوازدهم خبر داده و باعتقاد مخالفين واقع نشده است، پس وقتي در يک جا دروغ او ثابت شود پيغمبر نخواهد بود. چطور آنها معتقدند که پيغمبر درباره عمار ياسر [3] خبر داد که گروهي ظالمي او را ميکشند، و درباره اميرالمومنين عليه السلام فرمود: محاسنش از خون سرش رنگين مي شود و درباره حسن بن علي عليه السلام فرمود: بوسيله زهر بشهادت ميرسد، و درباره



[ صفحه 977]



حسين بن علي عليهما السلام فرمود: با شمشير شهيد ميشود، ولي آنچه را درباره قائم و وقوع غيبت او با تصريح بنام و نسبش خبر داده است تصديق نميکنند؟ نه بعقيده ما پيغمبر بزرگ ما در تمام گفتارش راستگو و در همه احوال درست کردار بوده. موقعي ايمان بنده صحيح خواهد بود که از آنچه پيغمبر فرموده در خود احساس دلتنگي نکند، و در همه امور بتمام معني تسلم او باشد و هيچگونه شک و ريبي در ايمانش راه نيابد. معني اسلام اين است. زيرا که اسلام بمعني تسليم و انقياد در برابر خدا و رسول است. و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو في الاخره لمن الخاسرين [4] از عجائب اينکه مخالفين ما اهل تسنن روايت کرده اند که عيسي بن مريم (ع) از زمين کربلا گذشت و ديد که چند آهو در آنجا گرد آمده اند. آهوها آمدند بنزد عيسي بن مريم و شروع بگريستن کردند. عيسي هم نشست و با آنها گريست. حواريون هم نشستند و گريه را سر دادند، در حاليکه نميدانستند عيسي چرا نشست و براي چه گريه مي کند. بعدا پرسيدند يا روح الله چرا گريه مي کنيد فرمود: آيا ميدانيد اين چه زميني است؟ گفتند نه فرمود: اين سرزميني است که نور ديده احمل مرسل و جگر گوشه فاطمه زهرا بتول اطهر که شبيه مادر من است در آن کشته ميشود و همينجا مدفون ميگردد. خاک اين بيابان از مشک خوشبوتر است زيرا تربت آن در تابناک شهيد است و تربت انبياء و اولاد انبياء نيز چنين است. اين آهوها با من حرف زدند و گفتند که ما بشوق تربت آن نازدانه با برکت در اين بيابان مي چريم و يقين دارند که در اين زمين تامين جاني دارند، سپس عيسي دست به پشکل هاي آهوان زود و آنرا بوئيد و فرمود: پروردگارا اينها را آنقدر باقي بگذارد تا آنکه پدر اين شهيد مظلوم بيايد و آنرا ببويد و باعث صبر و تسلي خاطرش گردد. گفته اند که آن پشکلها ماند تا زمان اميرالمومنين عليه السلام که از کربلا گذشت و آنرا بوئيد و گريست و همراهان را نيز بگريه انداخت و داستان آنرا باصحاب خود اطلاع داد.



[ صفحه 978]



آري اهل تسنن صديق ميکنند که پشکلهاي آهوان بيش از پانصد سال باقي ماند و ابر و باران و گذشت روزها و شبها و سالها آنرا تغيير نداد، ولي تصديق نمي کنند که قائم آل محمد باقي بماند تا آنگاه که با شمشير قيام کند و دشمنان خدا را نابود گرداند و دين خدا را زنده کند، آنهم با آن همه اخباري که از پيغمبر و ائمه صلوات الله عليهم با تعيين نام و نسب و غيبتش در مدت طولاني رسيده است، و با اينکه روش پيغمبران پيشين در خصوص طول عمر هم درباره وي تجديد شده. آيا اين جز از عناد و انکار حق، چيز ديگري هست؟


پاورقي

[1] بايد دانست که شيخ صدوق متوفي بسال 381 هجري است و هنگام تاليف کمال الدين که اين سخن در آن کتاب آمده تقريبا صد و بيست سال از عمر امام زمان گذشته است زيرا گفتيم که آن حضرت در سال 255 متولد شده است. قبلا هم گفتيم که مخالفين شيعه اشکال طول عمر امام زمان را از همان زمان ها که هنوز حضرت از صد و بيست سال کمتر داشته است برخ دوستان حضرت مي کشيدند و دانشمندان ما نيز از همان زمانها پاسخهاي مناسب و قانع کننده بآنها داده اند.

[2] رجوع کنيد به باب 18.

[3] قال (ص):‌عمار تقتله الفئة الباغية - و اين گروه ظالم لشکر معاويه بود که در جنگ صفين چنانکه پيغمبر خبر داده بود؛ عمار ياسر صحابي بزرگ و عاليقدر پيغمبر (ص) را که جزو افسران سپاه امير مومنان علي عليه السلام بود بقتل رسانيدند.

[4] سوره آل عمران آيه 85.