بازگشت

دجال کيست؟


در اين وقت اصبغ بن نباته برخواست و عرضکرد: يا اميرالمومنين دجال کيست



[ صفحه 965]



فرمود: بدانکه دجال صائد بن صيد است. شقي کسي است که ادعاي او را تصديق کند و سعادتمند کسي است که او را تکذيب نمايد: از شهري که آنرا اصفهان ميگويند و قريه اي که معروف به يهوديان است بيرون ميايد. چشم راست ندارد و چشم ديگر در پيشاني اوست، و مانند ستاره صبح ميدرخشد. چيزي در چشم اوست که گوئي آميخته بخون است، در پيشاني وي نوشته است اين کافر است هر شخص باسواد و بي سواد آنرا ميخواند. داخل درياها ميشود و آفتاب با او ميگردد. در جلو رويش کوهي از دود است، و پشت سر او کوه سفيدي است که مردم آنرا طعام گندم مي بينند. وي در يک قحطي سخني ميايد، و بر الاغ سفيد سوار است، يک گام الاغش يک ميل راه است زمين در زير پاي او نور ديده ميشود. از هيچ آبي نميگذرد مگر اينکه تا روز قيامت خشکيده شود. با صداي بلند خود چنان ندا در ميدهد که از مشرق تا مغرب جن و انس و شياطين صداي او را ميشنوند، ميگويد: اي دوستان من بيائيد بسوي من. منم آن کسي که بشر را آفريدم و اندام آنها را معتدل و متناسب نمودم و روزي هر کسي را تقدير نموده و همه را بيافتن آن راهنمائي ميکنم. من آن خداي بزرگ شما هستم دجال دشمن خدا دروغ ميگويد، او يک چشم دارد غذا ميخورد و در بازارها راه ميرود. در صورتيکه خداوند شما نه يک چشمي است [1] و نه غذا ميخورد و نه در بازارها راه ميرود و فناپذير نيست. غالب پيروان او در آن روز اولاد زنا هستند و چيز سبزي بر سر و دوش دارند خداوند او را در شام در تلي معروف به تل افيق سه ساعت از روز جمعه برآمده بدست کسي که عيسي بن مريم پشت سر او نماز ميگزارد، ميکشد. بدانيد که بعد از آن حادثه بزرگي روي ميدهد. عرضکرديم: يا اميرالمومنين آن حادثه چيست؟ فرمود: آمدن دابه الارض



[ صفحه 966]



از سمت صفا است، انگشتر سليمان و عصاي موسي با اوست آن انگشتر را بر روي هر مومني که ميگذارد، در جاي آن نوشته ميشود: اين مومن حقيقي است و بر روي هر کافري بگذارد نوشته ميشود اين کافر حقيقي است تا جائيکه مومن صدا ميزند اي کافر واي بر تو و کافر صدا ميزند: اي مومن خوش بحالت دوست داشتم من هم امروز مثل تو بودم و بچنين سعادتي برسم. سپس دابه الارض سر خود را بلند ميکند و مردمي که در بين مشرق و مغرب هستند بعد از طلوع خورشيد از جانب مغرب باذان خدا او را مي بيند. در آنوقت ديگر توبه برداشته ميشود. نه توبه اي قبول و نه عملي بسوي خدا بالا ميرود، و ايمان کسي که پيشتر ايمان نياورده يا در حال ايمان خيري کسب نکرده بود بحال صاحبش سودي ندارد. آنگاه حضرت فرمود: از آنچه بعد از آن روي ميدهد از من نپرسيد. زيرا حبيبم رسول خدا با من عهد بسته که جز به عترت خود اطلاع ندهم. نزال بن سبره به صعصعه گفت: مقصود اميرالمومنين از اين حرف چه بود؟ صعصعه گفت: اي پسر سبره آن کسي که عيسي بن مريم پشت سر او نماز ميگزارد، دوازدهمي از عترت نهمي از اولاد حسين بن علي عليه السلام است و اوست خورشيدي که از مغرب خود يعني محلي که ناپديد شده طلوع ميکند و در بين رکن و مقام ظاهر ميشود و زمين را پاک ميکند و ترازوي عدل را برقرار مينمايد، بطوريکه هيچکس بديگري ظلم نمي کند. اميرالمومنين عليه السلام هم فرمود: که حبيبش پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله از وي پيمان گرفته که آنچه بعد از آن روي خواهد داد جز بعترت وي ائمه طاهرين، بکسي اطلاع ندهد. صدوق اين روايت را در کمال الدين از نافع از عبد الله بن عمر و او از پيغمبر صلي الله عليه و آله هم روايت نموده است.


پاورقي

[1] و نه دو چشمي و اصلا جسم نيست.