بازگشت

فرو رفتن لشکر دشمن در زمين بيداء


و نيز در تفسير علي بن ابراهيم است که ابو الجارود گفت: امام محمد باقر عليه السلام در تفسير آيه قل ارايتم ان اتاکم عذابه بياتا او نهارا يعني: بگو: بمن بگوئيد که اگر عذاب خدا شبي يا روزي براي شما بيايد؟ ماذا يستعجل منه المجرمون؟ [1] گناهکاران براي چه شتاب مي کنند؟ فرمود: اين عذابي است که در آخر الزمان بر فاسقان اهل قبله يعني مسلمانان فرود ميايد، در حاليکه، منکر اين هستند که عذاب بر آنها فرود خواهد آمد. نيز در تفسير مزبور ابوالحارود از آن حضرت روايت کرده که در تفسير آيه و لو تري اذ فزدعون فلا فوت و اخذوا من مکان قريب [2] يعني اگر آنها را در هنگامي که وحشت ميکنند به بيني بدون فوت وقت از جاي نزديکي گرفته مي شوند، فرمود: وحشت آنها از صداي آسماني و گرفته شدن بدينگونه است که زمين زير پايشان، آنان را فرو ميبرد. مولف: بيضاوي [3] در تفسير خود ميگويد: اين ترس هنگام مردن يا



[ صفحه 952]



موقع برانگيخته شدن از گور است يا مقصود روز جنگ بدر ميباشد. جواب لو هم حذف شده. يعني در آنوقت کار رسوائي خواهي ديد. فلا فوت يعني خداوند بانها مهلت نميدهد که بگريزند يا بجائي پناه برند و اخذوا من مکان قريب يعني از زمين، بزير زمين ميروند، يا اينکه از صحراي قيامت بدوزخ ميافتند، و يا اينکه از بيابان بدر، بچاهي که مشرکان را در آن ريختند ريخته ميشوند. و بقيه آيه که ميگويد: و قالوا آمنا و انهي لهم التناوش يعني: در آن وقت آنها گفتند ايمان آورديم، ولي کي آنها ميتوانند ايمان بياورند. باين معني است که از کجا آنها ميتوانند باساني ايمان آورند پايان کلام بيضاوي زمخشري [4] در کشاف در تفسير اين آيه از ابن عباس روايت نموده که:



[ صفحه 953]



خسف بيدا يعني در خصوص فرو رفتن بيابان نازل شده است امين الدين طبرسي روايت نموده که ابوحمزه ثمالي گفت: از امام زين العابدين عليه السلام و حسن مثني پسر امام حسن مجتبي عليه السلام شنيدم که گفتند: آنها لشکري در سرزمين بيداء هستند که زمين زير پاي آنها فرو ميرود و آنها را در کام خود فرو ميبرد. و هم ابوحمزه از عمرو بن مره و حمران بن اعين روايت کرده که آن دو نفر از مهاجر مکي شنيدند که ميگفت: از ام سلمه همسر پيغمبر شنيدم ميگفت: پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود: شخصي از بيم جان خود بخانه پناه ميبرد. لشکري براي گرفتن او فرستاده ميشود. موقعي که لشکر به بيداء واقع در بيابان مکه و مدينه ميرسند در زمين فرو ميروند. و نيز طبرسي ميگويد: از حذيفه بن اليمان روايت شده که گفت: پيغمبر صلي الله عليه و آله از آوشبي که ميان مردم شرق و غرب پديد ميايد سخن بميان آورد و فرمود: در اثنائي که آنها سرگرم کشمکش هستند سفياني از يابس [5] بر آنها حمله ميبرد



[ صفحه 954]



تا آنکه وارد دمشق ميشود، آنگاه دو لشکر فراهم نموده يکي را بشرق ميفرستد و ديگري را بمدينه. چون لشکر اخير بزمين بابل که جزو سرزمين لعنت شده يعني بغداد است ميرسند بيش از سه هزار نفر را بقتل ميرسانند و افزون از صد زن را مورد تجاوز قرار ميدهند و سيصد جوان رشيد از بني عباس را ميکشند، سپس مانند سيل بکوفه ميريزند و حوال آنرا ويران ميسازند سپس از آنجا بيرون آمده روي بشام مياورند. در آنوقت لشکري با پرچم هدايت بيرون آمده لشکر سفياني را دنبال ميکنند تا بانها ميرسند و تمام آنها را بقتل ميرسانند. بطوريکه يک نفر از آنها را باقي نميگذارند که خبري از آنها ببرد و اسيران و آنچه بغارت برده اند، از آنها ميگيرند. سپس لشکر دوم بمدينه آمده سه شبانه روز دست بتاراج ميزنند، آنگاه روي بمکه مياورند: وقتي به بيداء [6] رسيدند، خداوند جبرئيل را ميفرستد و ميفرمايد: برو و آنها را نابود گردان جبرئيل هم با پاي خود ضربتي بزمين ميزند و با آن ضربت خداوند آنها را در زمين فرو ميبرد و جز دو نفر از قبيله جهينه کسي از آنها باقي نميماند



[ صفحه 955]



و اين است آن وحشتي که خدا ميفرمايد و لو تري اذ فزعوا... اين مطلب را ثعلبي هم در تفسير خود آورده است. و هم ناقلان آثار شيعه در روايات مربوط بمهدي عليه السلام از امام جعفر صادق و امام محمد باقر مانند اين را نقل کرده و گفته اند: دشمنان خدا در آنموقع: روز قيامت يا هنگام ترس و وحشت، يا موقع فرو رفتن در بيداء ميگويند: ما ايمان آورديم و از کجا ميتوانند از اين ايمان برخوردار گردند قالوا آمنا به و اني لهم التناوش يعني: ايماني که از روي ناچاري است چه سودي بحال آنها دارد؟ خدا در اين آيه بيان فرموده که آنها باين نائل نميشوند، چنانکه هيچکس نميتواند چيزي را از دست کسيکه از وي دور است بگيرد. و هم در تفسير علي بن ابراهيم است که ابوحمزه گفت: از امام محمد باقر عليه السلام پرسيدم معني و اني لهم التناوش من مکان بعيد چيست؟ فرمود: يعني آنها مهدي را موقعي ميطلبند که او را نخواهند ديد. مهدي در دسترش آنها بود. اگر بسوي وي ميرفتند او را ميديدند. مولف: او را نخواهند ديد يعني بعد از سقوط تکليف و آشکار شدن آثار قيامت، يا بعد از مردن، و يا بهنگام فرو رفتن در زمين بيداء معني اخير از لحاظ روايت مناسبت تر است. کراجکي در کنز الفوائد از ابو خالد کابلي از امام محمد باقر عليه السلام روايت نموده که فرمود: وقتي قائم ظهور ميکند همه جا را اسير نموده تا به مر [7] ميرسد در آنجا بوي ميگويند حاکمي که در مکه معين کرده بودي که کشته شد، قائم از آنجا بمکه بر ميگردد و با آنها دعوا ميکند و بيش از اين کاري نميکند. سپس براه ميافتد و مردم را دعوت بدين خدا مينمايد تا آنکه به بيداء ميرسد، در آنجا لشکر سفياني قصد او ميکنند ولي خداوند بزمين فرمان ميدهد از زير پاي آنها فرو رود و آنها را



[ صفحه 956]



ببلعد اينست معني اين آيه شريفه: و لو تري اذ فزعوا فلا فوت و اخذوا من مکان قريب و قالوا آمنا يعني ميگويند: ايمان آورديم بقيام قائم و قد کفروا به يعني قبلا منکر قيام آل محمد بودند و يقذفون بالغيب من مکان بعيد تا في شک مريب مربوط به اين موضوع است. و نيز در تفسير علي بن ابراهيم قمي است که از امام محمد باقر عليه السلام معني آيه سئل سائل بعذاب واقع را پرسيدند که آن عذاب چيست؟ فرمود: مقصود آتشي است که از مغرب بيرون ميايد و فرشته اي از عقب آنرا ميراند تا بمحله بني سعد بن همام ميرسد و پهلوي مسجد آنها ميايستد و تمام خانه هاي بني اميه با ساکنين آنرا ميسوزاند، و هيچ خانه اي را که دشمني از آل محمد در آن باشد، سالم نميگذارد و همه را مي سوزاند و آن مهدي است. مولف: و آن مهدي است يعني آن واقعه از علامات مهدي است يا در وقت ظهور مهدي خواهد بود. شيخ صدوق در کمال الدين از ابوالحصين روايت مي کند که گفت: از حضرت صادق عليه السلام شنيدم مي فرمود: از پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم پرسيدند: قيامت کي خواهد بود؟ فرمود: هنگامي که مردم معتقد به نجوم شوند و تقدير الهي را تکذيب کنند. شيخ الطائفه در امالي از حسين بن خالد نقل کرده که گفت: بحضرت امام رضا عليه السلام عرضکردم: عبد الله بن بکير حديثي را روايت نموده و آنرا تاويل ميکرد. و من ميخواهم آنرا بشما عرضه دارم. فرمود: حديث چيست؟ عرضکردم: عبد الله بن بکير ميگفت: عبيد بن زراره براي من نقل کرد: در ايامي که محمد بن عبد الله محض پسر امام حسن مجتبي معروف بمحمد نفس زکيه، عليه بني عباس قيام کرده بود، روزي خدمت حضرت صادق عليه السلام بودم که يکي از شيعيان بخدمت حضرت رسيد عرضکرد قربانت شوم محمد بن عبد الله قيام کرده و مردم هم دعوت او را براي قيام پذيرفته اند. درباره همکاري با وي چه ميفرمايد؟ فرمود: تا وقتيکه آسمان و زمين آرام است



[ صفحه 957]



تو نيز آرام باش عبد الله بن بکير ميگفت: در اين صورت مادام که آسمان و زمين آرام است قيامي بوقوع نمي پيوندد و بنابراين نه قيامي است و نه قائمي حضرت رضا عليه السلام فرمود: جدم حضرت صادق عليه السلام راست فرمود. و اينطور که عبد الله بن بکير تاويل کرده است نيست. منظور جدم اينست که تا وقتي آسمان از شنيدن صدا و زمين را فرو رفتن با لشکر سفياني آرام است، تو نيز آرام گير [8] صدوق در معاني الاخبار از حسين بن خالد روايت ميکند که گفت بامام رضا عليه السلام عرضکردم: فدايت شوم عبد الله بن بکير حديثي را از عبيد بن زراره روايت ميکرد حضرت فرمود: چه حديثي؟ عرضکردم: از عبيد بن زراره نقل ميکرد که: او در سالي که ابراهيم بن عبد الله محض قيام کرد [9] حضرت صادق (ع) را ملاقات کردم و پرسيدم ابراهيم از مردم براي قيام خود بيعت گرفته و مردم هم دسته دسته بوي ميگروند و آماده قيام هستند شما چه دستوري ميدهيد؟ فرمود: از خدا بترسيد و آرام گيريد، مادام که آسمان و زمين آرام است عبد الله بن بکير ميگفت: بخدا قسم اگر عبد الله بن زراره اين روايت را درست نقل کرده باشد نه قيامتي است و نه قائمي امام رضا (ع) فرمود: عبيد بن زراره حديث را درست نقل کرده ولي عبد الله بن بکير بد فهميده است: مقصود حضرت صادق عليه السلام اينست: مادام که آسمان از صدا زدن صاحب شما امام زمان و زمين از فرو بردن لشکر سفياني، آرام است، شما نيز آرام بگيريد که از قيام خود سودي نميبريد. و نيز در معاني الاخبار و امالي صدوق است که حضرت صادق عليه السلام فرمود: ما و اولاد



[ صفحه 958]



ابوسفيان دو خانواده هستيم که درباره خدا با هم کشمکش داريم ما ميگوئيم: خدا راست گفته ولي آنها ميگويند: خدا دروغ گفته است ابوسفيان با پيغمبر و معاويه با علي بن ابيطالب و يزيد با حسين بن علي به نزاع و جنگ برخاستند و سفياني هم با قائم ما ميجنگد. صفار در بصائر الدرجات از شعيب بن غزوان روايت ميکند که راوي گفت: مردي از اهل بلخ بخدمت حضرت امام محمد عليه السلام باقر رسيد. حضرت بوي فرمود: اي مرد خراساني فلان بيابان را ميشناسي؟ گفت: آري. فرمود: آيا شکافي باين اوصاف را در آن بيابان سراغ داري؟ گفت: آري فرمود: دجال از آنجا بيرون ميايد. راوي گفت: آنگاه مردي از اهل يمن بخدمت حضرت رسيد. حضرت فرمود: اي مرد يمني آيا دره اي با اين علائم در يمن سراغ داري؟ گفت: آري. فرمود: آيا درختي باين اوصاف در آن دره سراغ داري؟ گفت: آري. فرمود: آن صخره را که در زير درخت است ميشناسي؟ گفت: آري فرمود. اين همان صخره بود که الواح موسي را حفظ کرد تا بمحمد صلي الله عليه و آله رسيد. و هم شيخ صدوق در کتاب ثواب الاعمال از سکوني از حضرت صادق روايت ميکند که پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود: زماني براي امت من پيش ميايد که باطنشان پليد و ظاهرشان بواسطه طمع بدنيا نيکو خواهد بود آنها در آن زمان آنچه را نزد خداست نميخواهند و کارشان از روي ريا است و ترسي از خداوند ندارند، در آن هنگام خداوند آنها را بعذابي مبتلا سازد که هر چه دعاي غريق بخوانند، دعاشان مستجاب نشود.


پاورقي

[1] سوره يونس آيه 50.

[2] سوره سبا آيه 50.

[3] قاضي عبد الله بن عمر بيضاوي اشعري شافعي از علماي مشهور اهل تسنن است بيضاوي در علوم کلام و اصول و تفسير تسلطي بکمال ومهارتي بسزا داشته است.

بيضاء از دهات فارس بوده کتابهاي لب اللباب و طوالع و منهاج و شرح المصابيح و انوار التنزيل در تفسير قرآن از تاليفات اوست. اثر ارجمند او همان کتاب اخير است که معروف بتفسير بيضاوي مي باشد و در حقيقت ترتيب و تهذيب کشاف زمخشري و مورد استفاده دانشمندان اسلام اعم از سني و شيعه است. بيضاوي در سال 658 هجري در تبريز بدرود حيات گفت. بيضاوي معاصر علامه ي حلي است. نامه اي مشتمل بر چند اشکال علمي و اصولي براي علامه فرستاده و علامه جواب منطقي و مقنعي بوي داده که در کتب مربوطه مظبوط است.

[4] ابوالقاسم محمود بن عمر بن محمد خوارزمي معروف به زمخشري از اصول علماي اهل تسنن و مشاهير مفسرين آنهاست زمخشر بر وزن زبرجد از دهات خوارزم است.

چون مجاور مکه ي معظمه بوده جار الله نيز خوانده مي شود.

زمخشري در فن ادبيات عرب و بلاغت استاد بود. بهترين اثر او تفسير مشهور کشاف است که سرشار از تحقيقات دقيق و تدقيقات عميق و نکات و لطائف ادبي است.

زمخشري با امين الدين طبرسي و ابوالفتح رازي دو تن از دانشمندان بنام و مفسرين معروف شيعه هم عصر بوده است.

وقتي طبرسي از تاليف تفسير مجمع البيان خود فارغ گشت و از تاليف کشاف اطلاع يافت تفسير جامع الجوامع خود را که جمع بين زبده ي مطالب مجمع البيان و لطائف کشاف است نوشت چنانکه خود در مقدمه ي آن کتاب تصريح نموده است. زمخشري هنگام مراجعت از مکه در جرجانيه ي خوارزم بسال 538 وفات يافت.

زمخشري گذشته از کشاف تاليفات ذيقيمت ديگري هم دارد مانند: اساس البلاغه، انموزج، اطواق الذهب، الفائق، اعجب العجب در شرح لاميه ي عرب و ربيع الابرار.

وي در آثار خود روايات بسياري در منقبت اهل بيت (ع) نقل کرد. از جمله از پيغمبر روايت نموده که فرمود: فاطمه ميوه ي دل من و دو فرزند او ميوه ي قلب من و شوهر او نور چشم من و ساير امامان اولاد او امين خداي من و ريسماني هستند که خداوند ميان خود و بندگانش قرار داده. هر کس چنگ بآنها زند نجات مي يابد و اگر دوري گزيند بهلاکت مي رسد.

[5] يابس - يعني خشک و نام بياباني است که باسم شخصي بنام يابس موسوم گشته است. گفته شده که سفياني در آخر الزمان از آنجا خروج مي کند معجم البلدان چنانکه مکرر گذشت و نيز خواهد آمد لشکر سفياني در بيابان بيداء فرو ميرود، نه اينکه شخص وي از آنجا خروج مي کند.

[6] بيداء- در لغت بمعني بيابان نرم و هموار و بي آب و علف و زميني واقع در بين مکه و مدينه است و بمکه نزديکتر مي باشد مراصد

ابن اثير در نهايه مي نويسد: لشکري که بآهنگ جنگ مکه مي روند، در اين سرزمين فرود مي آيند خداوند جبرئيل را مي فرستد و او مي گويد: اي بيداء اينان را در خود فرو بر! زمين هم آنها را در کام خود فرو برده همه را نابود مي گرداند

طريحي در مجمع البيان مي گويد: بيداء زمين مخصوص واقع در يک ميلي ذوالحليفه بطرف مکه است. بيدا گويا بمعني اباده و هلاک نمودن است.

در حديث است که از نمازگراردن در بيداء نهي شده - علت آنرا هم گفته اند که: مورد غضب خدا واقع شده است. لشکري بآهنگ خانه ي خدا از آنجا مي گذرد، خدا هم جبرئيل را مي فرستد و او مي گويد:‌اي بيابان ابديهم يعني آنها را هلاک کن.

في الحال زمين آنها را فرو مي برد و درحديث است که بيداء همان ذات الجيش است که هر وقت امام صادق بآنجا مي رسيد؛ زود ميگذشت و در آن جا نماز نمي خواند!.

[7] مر - بضم ميم و تشديد راء بر وزن در قسمتي از زمين نجد از بلاد مهره واقع در منتهاي کشور يمن است و مرالظهران محلي واقع در يک منزلي شهر مکه است مراصد.

[8] در حقيقت حضرت فرموده است: اين قيامهاي سادات ثمر بخش نيست و قيام کنندگان بمنظور تشکيل دولت حقه کاري از پيش نمي برند. قيام حقيقي و ظهور قائم موعود، موقعي است که صداي آسماني شنيده شود و زمين بيداء لشکر سفياني را فرو برد.

[9] بايد دانست که محمد و ابراهيم پسران عبدالله محض و نوادگان امام حسن مجتبي با هم قيام کردند بنابراين دو روايت تقريبا از نظر معني يکي است.