محمد بن عيسي بحريني
و ديگر حکايتي است که: يکي از افاضل کرام و ثقات اعلام بمن خبر داد. او ميگفت: شخصي که من باو اطمينان دارم اين حکايت را از کسي که او را موثق ميدانست و بسيار ميستود، نقل کرد و گفت: موقعيکه شهر بحرين در تصرف فرنگيان بود، شخصي از مسلمين را بحکومت آنجا گماشتند تا موجب آبادي بيشتر آنجا شود و بهتر بتواند بوضع اهالي رسيدگي کند. اين والي مردي ناصبي بود. بعلاوه وزيري داشت که تعصبش از وي بيشتر بود وزير نسبت باهل بحرين که دوست دار اهل بيت بودند، اظهار دشمني ميکرد، و براي نابودي و زيان رساندن بانها حيله ها ميانگيخت. يکروز وزير در حاليکه اناري در دست داشت نزد والي رفت و انار را باو داد. والي ديد بر روي پوست انار نوشته است: لا اله الا الله محمد رسول الله ابوبکر و عمر و عثمان و علي خلفاء رسول الله. وقتي بدقت آنرا نگريست، ديد که اين عبارت بطور طبيعي در پوست انار نوشته شده، بطوريکه گمان نميرفت ساخته دست بشر باشد و از اين حيث در شگفت ماند والي بوزير گفت: اين دليل روشن و برهان محکمي است بر ابطال مذهب رافضي ها شيعيان. نظر تو درباره مردم بحرين چيست؟. وزير گفت: اين جماعت متعصب ميباشند و منکر دلائل هستند، امر کن آنها را حاضر نمايند و اين انار را بانها نشان بده، اگر پذيرفتند و بمذهب ما درآمدند ثما ثواب فراوان برده ايد، و چنانچه نپذيرفتند و همچنان بر گمراهي خود باقي ماندند، آنها را در قبول يکي از سه چيز مخير گردان. يا حار شوند با ذلت و خواري - مثل يهود و نصاري - جزيه بدهند، و يا جوابي براي اين دليل روشني که نمي توان آنرا ناديده گرفت بياورند، و يا اينکه مردان آنها کشته شوند و زنان و اولاد ايشان اسير گردند و اموالشان را به غنيمت گيريم. والي راي وزير را مورد تحسين قرار داد و فرستاد علما و افاضل و نيکان و
[ صفحه 941]
و نجبا و بزرگان شيعه بحرين را احضار نمود و انار را بانها نشان داد و گفت: اگر جواب کافي و قانع کننده اي نياوريد يا بايد کشته شويد و اسير گرديد و اموالتان ضبط شود، و يا همچون کفار جزيه بپردازيد. آنها چون انار را ديدند سخت متحير گشتند. و نتوانستند جواب شايسته اي بدهند، رنگ صورتشان پريد و بندهاشان بلرزه افتاد. سپس بزرگان آنها بوالي گفتند: سه روز بما مهلت بده شايد بتوانيم جوابي که مورد پسند واقع شود بياوريم وگرنه هر طور ميخواهي ميان ما حکم کن. والي هم بانها مهلت داد رجال بحرين در حاليکه هرسان و مرعوب و متحير بودند، از نزد والي بيرون آمده مجلس گرفتند و بمشورت پرداختند. آنگاه بنا گذاشتند که از ميان صلحا و زهاد بحرين ده نفر و از ميان آن ده نفر هم سه نفر را انتخاب کنند. چون چنين کردند بيکي از آن سه نفر گفتند تو امشب را برو بيانان و تا صبح مشغول عبادت باش و از خداوند بوسيله امام زمان ياري بخواه او هم رفت و شب را بصبح آورد و چيزي نديد ناچار برگشت و جريان را بانهات اطلاع داد. شب دوم هم نفر دوم را فرستادند و او نيز مانند شخص نخست برگشت و خبري نياورد و بر اضطراب و پريشاني آنها افزود. آنگاه نفر سومي را که مردي پاک سرشت و دانشمند بود و نامش محمد بن عيسي بود، خواستند و او شب سوم را با سر و پاي برهنه روي به بيابان نهاد. آن شب، شب تاريکي بود. محمد بن عيسي تمام شب را مشغول دعا و گريه و توسل بخدا بود که شيعيان را از آن بليه رهائي بخشد، و حقيقت مطلب را براي آنها روشن سازد و براي تامين منظور متوسل بحضرت صاحب الزمان عليه السلام گرديد. در آخر شب ناگاه ديد مردي او را مخاطب ساخته و ميگويد: اي محمد بن عيسي چه شده که تو را بدين حالت مي بينم، و براي چه باين بيابان آمده اي؟ گفت: اي مردمرا بحال خود واگذار. من براي کار بزرگ و مطلب مهمي بيرون آمده ام که آنرا جز براي امام خود نميگويم، و شکوه آنرا نزد کسي ميبرم که اين راز را بر من
[ صفحه 942]
آشکار سازد. گفت: اي محمد بن عيسي صاحب الامر من هستم. مقصودت را بگو، گفت: اگر تو صاحب الامر ميباشي داستان مرا ميداني و نيازي نداري که من آنرا شرح بدهم. فرمود: آري تو بخاطر مشکلي که انار براي شما ايجاد کرده و مطلبي که بر آن نوشته شده، و تهديدي که والي نموده است به بيابان آمده اي محمد بن عيسي وقتي اين را شنيد بطرف او رفت و عرضکرد: آري اي آقاي من شما ميدانيد که ما چه حالي داريم شما امام و پناهگاه ما ميباشيد و قادر هستيد که اين خطر را از ما برطرف سازيد، بداد ما برس حضرت فرمود: اي محمد بن عيسي وزير ملعون درخت اناري در خانه خود دارد. قالبي از گل بشکل انار در دو نصف ساخته و توي هر نصفي از آن قسمتي از آن کلمات را نوشته است، آنگاه آن قالب گلي را روي انار نهاده و در وقتيکه انار کوچک بود توي آن گذاشته و آنرا محکم بسته است. آنگاه بمرور که انار بزرگ شده آن نوشته در پوست انرا تاثير بخشيده تا باين صورت درآمده است فردا ميروي نزد والي و بوي ميگوئي: جواب تو را آورده ام ولي حتما بايد در خانه وزير باشد وقتي بخانه وزير رفتيد بسمت راست خود نگاه کن که غرفه اي مي بيني. آنگاه بوالي بگو: جواب تو در همين غرفه است. وزير ميخواهي از نزديک شدن بغرفه سرباز زند ولي تو اصرار کن و سعي کن که از آن بالا بروي، وقتي ديدي وزير خودش بالا رفت تو هم با او بالا برو و او را تنها مگذار مبادا از تو جلو بيافتد هنگاميکه وارد غرفه شدي در ديوار آن سوراخي مي بيني که کيسه سفيدي در آن است. آنرا بردار که خواهي ديد قالب گلي انار که براي اين نقشه ساخته است در آن کيسه است. سپس آنرا جلو والي نهاده و انار معهود را در آن بگذار تا حقيقت مطلب براي او روشن گردد و نيز بوالي بگو: ما معجزه ديگري هم داريم و آن اينکه داخل اين انار جز خاکستر و دود چيزي نيست، اگر ميخواهي صحت آنرا بداني بوزير بگو آنرا
[ صفحه 943]
بشکند وقتي وزير آنرا شکست دود و خاکستر آن بصورت و ريش او ميپرد. وقتي محمد بن عيسي اين سخنان را از امام شنيد بسيار مسرور گرديد و دست مبارک امام را بوسيد و با مژده و شادي مراجعت نمود. چون صبح شد رفتند بخانه والي و همانطور که امام دستور داده بود عمل کرد، سپس والي رو کرد بمحمد بن عيسي و پرسيد چه کسي اين را بتو خبر داد؟ گفت: امام زمان ما و حجت پروردگار. پرسيد امام شما کيست؟ او هم يک يک ائمه را بوي معرفي کرد تا بامام زمان صلوات الله عليه رسيد. والي گفت: دستت را دراز کن تا من گواهي دهم که نيست خدائي مگر خداوند يگانه و اينکه محمد بنده و پيامبر اوست. خليفه بلا فصل بعد از او امير المومنين عليه السلام است آنگاه اقرار بتمام ائمه نا آخر آنها نمود و ايمانش نيکو گشت. سپس دستور داد وزير را بقتل رساندند و از مردم بحرين معذرت خواست و نسبت بانها نيکي نمود و آنها را گرامي داشت. ناقل حکايت گفت: اين حکايت نزد اهل بحرين مشهور و قبر محمد بن عيسي در آنجا معروف است و مردم بزيارت آن ميروند. [1] .
[ صفحه 944]
پاورقي
[1] کساني که در زمانهاي متاخر بشرف ملاقات امام زمان رسيده اند، منحصر باين عده نيستند از دانشمنداني که در کتب مذهبي نوشته شده خدمت آن حضرت رسيده اند: سيد بن طاووس علامه ي حلي؛ وحيد بهبهاني، علامه بحر العلوم و غيره مي باشند. و نيز افراد بسياري ديگر را نام مي برند و ماجراي آنها را به تفصيل شرح داده اند. خواستاران مي توانند بکتاب نجم الثاقب علامه ي نوري مراجعه نمايند.
راجع باينکه آيا در غيبت کبري طولاني امام زمان؛ ممکن است کسي خدمت آن حضرت برسد و في المثل آيا در زمان ما هم کسي او را ديده يا مي بيند؟ بايد گفت: اگر در بعضي از روايات گذشته، گفته اند مدعيان ديدن حضرت را تکذيب کنيد؛ منظور کساني هستند که ادعاي ديدن حضرت و نيابت مي کنند مانند سيد علي محمد شيرازي که نخست ادعاي ملاقات و بابيت حضرت نمود و چون عده اي ساده لوح را فريب داد پا را فراتر نهاد و گفت خود امام زمانم و باين هم قانع نشد و ادعاي خدائي کرد، شرح آنرا در مقدمه کتاب بخوانيد.
بطوري که دانشمندان عاليقدر شيعه سيد مرتضي در تنزيه الانبياء و شيخ طوسي در کتاب غيبت و علامه بحر العلوم در فوائد رجاليه ضمن شرح حال شيخ مفيد و ديگران نوشته اند: دانشمندان شيعه عقيده ندارند که امام زمان حتي براي دوستان پاکسرشت خود هم آشکار نمي شود بلکه امکان اينکه حضرت را ببينند او را نشناسند يا بشناسند هست. چنانکه تمام دانشمندان بزرگ ما مانند کليني و صدوق و غيره داستان آنها را نقل کرده اند.