بازگشت

حديث لوح فاطمه


مولف: سابقا در جلد دهم بحار الانوار حديث لوح که با سلسله خودم نقل کردم گذشت که از جمله اين جملات بود:... آنگاه رسالت خود را بوسيله فرزند او م ح م د که رحمت عالميان، و داراي کمال موسي و نورانيت عيسي و صبر ايوب است کامل ميگردانم. دوستان من در زمان غيبت او خوار ميگردند، و سرهاي آنها را مانند سرهاي ترک و ديلم به ارمغان ميبرند، آنها بقتل ميرسند و سوخته ميشوند و بيمناک و مرعوب و هراسان ميباشند، و زمين از خون آنها رنگين ميشود، و صداي زنان آنها باه و ناله بلند ميگردد. آنها دوستان حقيقي من هستند. آشوبهاي سهمگين را بوسيله آنها از



[ صفحه 918]



ميان بر ميدارم، و بوسيله آنها زلزله ها و سختيها و گرفتاريها را برطرف ميسازم. اولئک عليهم صلوات من ربهم و رحمه و اولئک هم المهتدين. يعني: آنها کساني هستند که از جانب بانها درود ميرسد، و آنها راه يافتگانند [1] .



[ صفحه 919]



خزاز قمي در کفايه الاثر با اسناد سابق در باب رواياتي که در خصوص امام دوازدهم رسيده است از جابر بن عبد الله انصاري از پيغمبر (ص) روايت ميکند که فرمود: حجت خدا از نظر آنها غائب ميگردد و نام برده نميشود، تا آنکه خداوند او را ظاهر گرداند. پس وقتيکه خداوند او را آشکار ساخت، زمين را پر از عدل و داد ميکند، چنانکه پر از ظلم و ستم شده باشد. سپس فرمود: خوش بحال آنها که در غيبت وي پايدارند. خوش بحال کسانيکه در راه روشن خود ثابت قدم ميمانند. اينانند که خداوند درباره شان فرموده است: و الذين يومنون بالغيب [2] و فرموده:



[ صفحه 920]



اولئک حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون [3] يعني: اينان طرفداران خدا هستند، بدانيد که طرفداران خداوند رستگارند. نعماني در تفسير خود با سند خود که در کتاب قرآن بحار نقل خواهيم کرد روايت کرده که: اميرالمومنين عليه السلام گفت: پيغمبر بمن فرمود: يا ابا الحسن شايسته است که خداوند گم شدگان را وارد بهشت کند. سپس اميرالمومنين عليه السلام فرمود: مقصود پيغمبر مومنيني هستند که در زمان غيبت بسر ميبرند و از امامي که جايش نامعلوم و خودش از نظرها غائب است، پيروي مينمايند. آنها عقيده بامامت او دارند. و بذيل عنايتش چنگ ميزنند، و منتظر آمدن او هستند و يقيتن بوجود او دارند. و شکايتي ندارند، و بردبار و تسليم خواسته حقند. و از اين جهت گم شده هستند که از يافتن مکان امام خود و از شناختن شخص او گم شده اند. دليل بر اين مطلب اينست که وقتي خداوند خورشيد را که راهنماي اوقات نماز است، از نظر بندگانش بپوشاند، آنها ميتوانند وقت نماز را بتاخير بياندازند تا موقعيکه آشکار ميشود، وقت براي آنها روشن گردد و يقين کنند که ظهر شده است. همينطور کسيکه منتظر آمدن امام است و چنگ بدامان امامت او زده، هم تمام واجبات و فرايض الهي را بعهده دارد که انجام دهد و وقتي انجام داد از او پذيرفته است و با غيبت امام از معني واجب بودن، بيرون نميرود. و اين بنده هم صبر ميکند و نظر برحمت حق دارد و غيبت امامش ضرري بعقيده او نميرساند. شيخ مفيد در کتاب اختصاص روايت ميکند که راوي گفت: بامام جعفر صادق عليه السلام عرضکردم: ما بهتر هستيم يا اصحاب قائم؟ فرمود: شما بهتر از اصحاب قائم هستيد، زيرا شما از دولتهاي ظالم شب و روز بر جان امام خود و خودتان هراسان ميباشيد اگر نماز ميخوانيد، با حالت تقيه است و اگر روزه مي گيريد، باز در تقيه است و اگر حج ميکنيد آنهم در تقيه است و اگر در محکمه شرع و حضور قاضي گواهي بدهيد بجرم تشيع گواهي شما پذيرفته نيست، و از اين قبيل چند چيز



[ صفحه 921]



ديگر شمرد. سپس عرضکردم: وقتي اينطور باشد چه آرزوئي بديدن قائم داريم؟ فرمود: سبحان الله نميخواهي عدالت آشکار گردد و راه ها امن شود، و مظلوم مورد ترحم قرار گيرد؟ [4] و نيز اميرالمومنين عليه السلام در نهج البلاغه ميفرمايد: در جاي خود قرار گيريد، و بر بلائي که واقع ميشود صبر کنيد، و با دست و شمشير و زبان خود. حرکتي نکنيد، و دوباره چيزي که خداوند شتاب در آنرا براي شما نخواسته است، عجله نکنيد. زيرا هر کس از شما در بستر خود بميرد و خدا و پيغمبر و اهلبيت او را شناخته باشد، شهيد مرده و ثواب او با خداست که پاداش نيت و اعمال نيک او را بدهد، و نيت او براي درک امام زمان مثل اينست که شمشير خود را براي آن حضرت آماده ساخته است. زيرا هر چيز مدت و زماني دارد. شيخ طوسي در امالي از يحيي بن علا از امام محمد باقر عليه السلام روايت کرده که فرمود: هر مومني شهيد است. و اگر در رختخواب بميرد شهيد است و مانند کسي است که در لشکر امام عليه السلام جان بدهد آنگاه فرمود: آيا سزاوار است که او خود وقف خدا کند و داخل بهشت نشود؟. و در دعوت راوندي روايت کرده که پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود: انتظار فرج بالصبر عباده يعني: انتظار فرج با صبر و بردباري عبادت است. صدوق در کمال الدين از جابر جعفي از امام ششم روايت نموده که فرمود: زماني بر مردم خواهد گذشت که امام آنها از نظرشان غائب گردد. خوش بحال آنها که در آن زمان بر عقيده خود نسبت بما ثابت ميمانند. کمترين ثوابي که آنها دارند اينست که خداوند متعال آنها را با اين کلام صدا زند: بندگان من که ايمان بمن آورديد و غيب مرا تصديق کرديد، شما را بثواب نيکوي خود مژده



[ صفحه 922]



ميدهم شما بندگان و کنيزان حقيقي من هستيد عبادت شما را ميپذيرم و از تقصرات شما ميگذرم و شما را مي آمرزم و بخاطر شما بندگانم را از باران سيرآب ميکنم، و بلا را از مردم برطرف ميسازم، اگر براي خاطر شما نبود عذاب خود را بر آنان که در بيديني و غفلت و معصيت بسر ميبرند فرو ميفرستادم. جابر گفت: عرضکردم يابن رسول الله بهترين کاري که شخص با ايمان در آنزمان ميتواند انجام دهد چيست؟ فرمود: حفظ زبان خود و ماندن در خانه!


پاورقي

[1] منظور از حديث لوح، حديثي است که کليني در کافي جلد اول طبع جديد صفحه 528 از جابر بن عبد الله انصاري از حضرت فاطمه زهرا دخت والا گهر پيغمبر (ص) نقل مي کند. در اين حديث حضرت صادق (ع) مي فرمايد: پدرم امام باقر از جابر خواست لوحي را که در دست جده اش حضرت زهرا (ع) ديده و آنچه در آن نوشته بود و بوي فرموده است، براي آن حضرت نقل کند.

جابر گفت: موقع ولادت امام حسن آمدم که بآ بانوي عالبمقام تبريک بگويم لوحي از زمر ديدم. حضرت زهرا فرمود اين را پدرم بمن داده و اسامي پدرم و شوهر و فرزندانم و جانشينان آنها در آن مسطور است. من خواهش کردم آنرا مرحمت کند تا من هم بخوانم. سپس جابر لوح را از حضرت زهرا گرفته و مي بيند اسامي پيغمبر و يک يک ائمه معصومين با مقام و موقعيت و سرانجام کار هر يک نوشته شده تا آنجا که خداوند درباره ي امام حسن عسکري (ع) مي فرمايد:

و اخرج منه الداعي الي سبيلي و الخازن لعلمي الحسن و اکمل ذلک بابنه م ح م د رحمة للعالمين. عليه کمال موسي و بهاء عيسي و صر ايوب - فتدل اوليائي في زمانه.. يعني: از علي هادي (ع) بيرون مي آورم حسن عسکري دعوت کننده براهم و خازن علم خود را و کامل مي گردانم آنرا بفرزندش م ح م د که رحمت عالميان است...

حديث لوح نيز مورد دستبرد حسينعلي مازندراني واقع شده و در کتاب فارسي خود ايقان در صفحه 203 مي نويسد: در کافي در حديث جابر در لوح فاطمه در وصف قائم مي فرمايد: عليه کمال موسي و بهاء عيسي و صبر ايوب فيذل اوليائه في زمانه...

يعني: بر اوست کمال موسي و روشني عيسي و صبر ايوب دوستان او! در زمان خوار مي شوند!

سپس تا آخر حديث را نقل کرده و آنرا تطبيق به ميرزا علي محمد باب و اصحاب و ياران او يعني بابيهاي زمان ناصرالدين شاه نموده است!

ميرزا بها قسمت اول حديث که از امام حسن عسکري شروع مي شود و فرزندش قائم را با اسم م ح م د نامبرده است بکلي انداخته و سپس کلمه اوليائي را که بمعني دوستان من است؛ تغيير داده و اوليائه نوشته و در حقيقت اين پيغمبر راستگوي قرن نوزدهم ميلادي در اين حديث هم يک خيانت فاحش و يک دروغ شاخدار گفته است.

خوشبختانه در حديث لوح ضمن اوصاف قائم از سجن يوسف که در بعضي از روايات باب هيجدهم بود؛ سخني بميان نيامده و اگر بود ميرزا بهاء موضوع زندان رفتن سيد علي محمد را هم بميان مي کشيد، و آن وقت ديگر غوغا مي کرد.

بهر حال حديث لوح نه تنها کوچکترين تناسبي با دعوي سيد باب و ادعاي ميرزا بهاء ندارد؛ بلکه درست بعکس نتيجه مي دهد. زيرا با صراحت مي گويد: قائم م ح م د فرزند حسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب است که اولياء خدا يعني شيعيان وي از زمان غيبتش تا کنون همواره مورد قتل و حرق و اسارت و شکنجه بوده اند؛ و بسيار اتفاق افتاده که سرهاي آنها را مانند اسراي ترک و ديلم بارمغان برده و زنانشان صدا بناله و فرياد برداشته انهد وهمه را تاريخ از زمان بني عباس تا کنون ثبت کرده است ولي ميرزا بهاء حديث را از کلمه عليه کمال موسي شروع کرده بدون اين که بگويد مرجع ضمي عليه کيست و راستي که رسوائي ببار آورده! زيرا اين عليه بخوبي مي رساند که نام طرف در حديث بوده است، حال چرا ميرزا بهاء ذکر نکرده لابد مي ديده که در آن صورت نتيجه نمي گيرد!!.

[2] سوره بقره آيه 6.

[3] سوره مجادله آيه 22.

[4] اصحاب قائم عليه السلام از پرتو حکومت واحد جهاني آن حضرت در امن و آرامش بسر مي برند و از آزادي مطلق آنطور که دين اسلام مي خواهد برخوردارند و آرزوي مردم نيز براي تحقق يافتن آن زمان و زندگي در آن عصر طلائي مي باشد.