بازگشت

ابومحمد دعلجي


و نيز قطب الدين راوندي در کتاب خرايج مينويسد روايت شده که ابو محمد دعلجي، دو پسر داشت. او از برگزيدگان علماي ما بود، احاديث بسيار از ائمه عليهم السلام شنيده بود. يکي از پسرانش بنام ابوالحسن بود که مردي متدين و بغسل اموات اشتغال داشت. پسر ديگر راه انحراف و گناه مي پيمود. يک سال ابو محمد اجير شد که به نيابت امام زمان عليه السلام بحج برود. اين کار در آنموقع ميان شيعيان مرسوم بود. ابو محمد مبلغي از پولي را که براي سفر حج گرفته بود به پسري که اهل فساد بود داد و بحج رفت، بعد از مراجعت نقل کرد که: در اثناي اعمال حج در عرفات ايستاده بودم، جواني خوش روي و گندم گون را که موي سرش از دو طرف گوشش ديده ميشد، پهلوي خود در حال خشوع و دعا



[ صفحه 799]



و زاري ديدم. وقتي نزديک شد که مردم متفرق شوند، متوجه من شد و گفت: اي شيخ حيا نميکني؟ گفتم: آقا از چه چيز حيا کنم؟ گفت: پولي براي نيابت حج کسي که ميداني کيست، بتو ميدهند و تو آنرا بفاسق شرابخواري ميدهي، عنقريب اين چشمت نابينا ميشود، و اشاره بچشم من نمود، من از آنموقع تاکنون بيمناک و خائف هستم. شيخ مفيد ابو عبد الله محمد بن محمد بن نعمان نيز اين را شنيد او گفت: هنوز چهل روز از مراجعت وي از سفر مکه نگذشته بود که دملي در همان چشمي که حضرت اشاره فرموده بود پديد آمد و نابينا شد.