بازگشت

فلسفه غيبت امام زمان


مولف: شيخ طوسي در کتاب غيبت مينويسد: هيچ علتي مانع از ظهور آن حضرت جز اينکه مي ترسد کشته شود، نيست. زيرا اگر جز اين بود، جايز نبود که پنهان شود. بلکه ظاهر مي گشت و هر گونه ناراحتي و آزاري را محتمل ميشد. زيرا مقام رفيع ائمه و همچنين انبيا عظام و بزرگواري آنها، بواسطه ناملايماتي بود که در راه دين خدا متحمل ميگشتند. سوال: اگر گفته شود: چرا خداوند از کشته شدن آن حضرت جلوگيري نميکند و ميان او و کسيکه ميخواهد آن حضرت را بقتل رساند مانعي ايجاد نمينمايد؟ جواب: ميگوئيم: ممانعتي که با تکليف داشتن بندگان خدا منافات ندارد، اينست



[ صفحه 853]



که خداوند مردم را از مخالفت فرمان او بر حذر دارد و دستور دهد که از او پيروي کنند و او را ياري نمايند و در برابر او تسليم گردند، اينها همه کاريست که خدا بايد بکند. اما ايجاد مانع ميان او و مردم، منافي تکليف داشتن بندگان و نقض غرض است. زيرا مقصود از مکلف داشتن مردم، اينست که آنها بثواب برسند، و حال آنکه ايجاد مانع و حائل ميان آن حضرت و مردم، با اين منظور منافات دارد. بعلاوه بسا هست که ايجاد حائل و مانع براي جلوگيري از کشته شدن آن حضرت موجب بروز مفسده اي براي مردم شود که البته اين کار از خداوند نيکو نيست. آنچه گفتيم غير از آنست که يکي از علماي ما گفته که: ممکن است ظهور حضرت داراي مفسده و غيبتش مصلحتي داشته باشد زيرا آنچه آن عالم فرموده موجب ابطال طريق اثبات رسالت در همه اوقات است بنظر آن عالم رسالت همچون الطاف الهي است که با تغيير زمانها و اوقات. تغيير ميپذيرد، در صورتيکه ايجاد مانع و حائل براي جلوگيري از کشته شدن امام زمان، اينطور نيست و ميتوان گفت: در ايجاد مانع و حائل مفسده است و منجر به نقض وجوب رسالت و رياست ديني هم نميشود. ايراد: اگر گفته شود: پدران امام زمان همه آشکار بودند و از دشمن بيم نداشتند و اينطور نبودند که کسي نتواند بانها برسد. پاسخ آن: ميگوئيم: وضع آن حضرت عکس وضع پدران بزرگوارش است. زيرا وضع پدران آن حضرت در نظر خلفاي وقت و ديگران طوري بود که نميدانستند ائمه عليه آنها قيام ميکنند و عقيده نداشتند که آن ذوات مقدسه با شمشير قيام خواهند کرد و دولتها را نابود ميکنند.



[ صفحه 854]



بلکه همه ميدانستند که ائمه اطهار منتظر ظهور مهدي خودشان هستند و اعتقاد بامامت آنها هم براي خلفا که اطمينان بانتظام امور مملکت خود داشتند، زيان بخش نبود. ولي حضرت صاحب الزمان عليه السلام اينطور نيست. زيرا همه ميدانستند که او با شمشير قيام نموده و کشورها را فتح ميکند و هر پادشاهي را مقهور ميگرداند و عدل را گسترش ميدهد و ظلم را از ميان بر ميدارد. پس کسيکه چنين باشد، قهرا دشمنان از قدرت و سلطه او خواهند ترسيد و همه جا در تعقيب و کمين او خواهند بود و جاسوسها براي يافتنش ميگمارند و از ترس تسلط وي قصد کشتن او را خواهند کرد. در اين صورت البته او هم از جان خود بيمناک ميشود و ناچار پنهان ميگردد و از نظر تمام کسانيکه اطمينان بانها ندارد خواه دوست و خواه دشمن تا موقع ظهورش، غائب ميشود. و نيز علت اينکه پدران آن حضرت آشکار بودند اين بود که آنها ميدانستند اگر اتفاق سوئي براي آنها روي دهد، امام ديگري هست که جاي او را بگيرد و شکاف را پر کند، و حال آنکه امام زمان چنين نيست. زيرا ميدانيم که کسي بعد از او نيست که پيش از آن حضرت با شمشير، قيام کند و جاي او را بگيرد. بهمين جهت ميگوئيم: واجب است که آن حضرت پنهان شود و از نظرها غائب گردد و بايد ميان او و پدران بزرگوارش فرق گذاشت. اشکال: اگر گفته شود: امام زمان از کجا ميداند که موقع ظهورش از کسي ترس ندارد؟ اگر بوسيطه وحي دانسته، بامام که وحي نميشود، و اگر با علم ضروري فهميده اين معني با تکليف منافات دارد. و اگر با علائمي که موجب ظن غالب است، استنباط کرده اينهم اطمينان بخش نيست.



[ صفحه 855]



پاسخ: ميگوئيم: دو جواب باين سوال ميدهيم. اول اينکه خداوند، زمان غيبت خوفناک او و موقع برطرف شدن اين ترس و خوف را، بوسيله پيغمبر و پدران بزرگوارش بانحضرت اطلاع داده است. و او هم از آنچه بوي رسيده، پيروي ميکند. اگر آنرا بر ما پنهان داشته اند، بر اساس مصلحتي بوده، ولي امام زمان يقين باين مطلب دارد نه ظن و گمان. دوم اينکه: ممکن است بر حسب عادت از راه امارات و علائم ظن قوي پيدا کند که کار سلطنتش بالا ميگرد، و نيرومند ميشود و در آنموقع ظهور کند. علاوه بر اين پدران بزرگوارش هم بوي اطلاع داده باشند که هر وقت ظن قوي پيدا کرد که کار سلطنتش بالا ميگيرد، واجب است که خود را آشکار سازد و در حقيقت ظهورش مسلم و ظن قوي او، شرط آنست. چنانکه ميگوئيم: وقتي شهود، گواهي خود را دادند، حکم در محکمه شرع قطعيت پيدا ميکند، و هم وقتي علائم تعيين قبله معلوم گشت واجب است عمل به جهت قبله کنيم، هر چند وجوب قطعيت حکم حاکم، و توجه بسوي قبله هم واقعا معلوم باشند. و اما اينکه روايت شده که شيعيان در زمان غيبت حضرت امتحان ميشوند و کار بر آنها مشکل ميگردد و خداوند آنها را امتحان ميکند، تا ميزان استقامت و پايداري آنها در آن امور دشوار معلوم شود، مقصود خبر دان از اينگونه پيش آمدهاي ناگوار است. نه اينکه خداوند امام را غائب کرده تا چنين پيش آمدي بکند. چطور ممکن است خداوند چنين کار کند با اينکه ميداند آنچه مومنين از ستمگرام مي بينند، ظلم و گناهي است که ظالمان بر آنها روا مي دارند. نه خدا اين کار را اراده نمي کند. بلکه علت غيبت، همانطور که گفتيم بيمي است که امام



[ صفحه 856]



بر جان خويش دارد. پيغمبر و ائمه اطهار هم آنچه را در زمان غيبت روي مي دهد و ثوابهائي که اهل ايمان در راه پايداري بر آنچه روي ميدهد ميبرند، خبر داده اند، که اهل ايمان بدين حق چنگ زنند، تا گاهيکه خداوند آن حضرت را ظاهر گردانت و او آنان را از اندوه بي شمار بيرون آورد.



[ صفحه 857]