بازگشت

ابوالعباس واسطي


و از جمله رشيد ابوالعباس بن ميمون واسطي در سفري که بسامره ميرفتيم نقل ميکرد که: چون شيخ يعني جد من و رام بن ابي فراس [1] قدس الله روحه بواسطه



[ صفحه 790]



جنگ و ناامني از حله خارج شده، بکاظمين آمد و دو ماه و هفت روز کم در آنجا توقف نمود. من هم همان موقع از واسط بسامره آمدم و ياد دارم که سرماي سختي بود. من با شيخ و رام بن ابي فراس در حرم مطهر کاظمين عليهما السلام ملاقات نموده و عزم خود را در خصوص زيارت سامره بوي اطلاع دادم. شيخ گفت: مي خواهم نامه اي بتو بدهم که آنرا در لباس خود محکم به بندي. من هم گرفته در لباس خود محکم بستم، سپس گفت: چون بصحن شريف رسيدي، شب وارد حرم مطهر شو، وقتي ديدي کسي نزد تو نيست و تو آخرين کسي هستي که ميخواهي از حرم بيرون بروي، اين نامه را جنب قبر منور بگذار. وقتي طرف صبح آمدي و آنرا نديدي بکسي مگو. ابوالعباس واسطي گفت: من هم بدستور شيخ عمل کردم و چون طرف صبح آمدم نامه را نديدم. آنگاه باسط نزد کسانم برگشتم، شيخ هم قبل از من با ميل خود بحله رفته بود، چون بار ديگر در راه زيارت در حله بخدمت شيخ رسيدم فرمود: آن حاجتي که داشتم موضوع نامه برآورده شد. ابوالعباس بمن گفت: پيش از تو اين مطلب را براي کسي نقل نکرده ام، و از موقع رحلت شيخ تاکنون تقريبا سي سال است. نيز ابوالعباس واسطي: و از جمله يکنفر که راستي گفتارش نزد من به تحقيق رسيده ميگفت: من پيوسته



[ صفحه 791]



از مولي مهدي صلوات الله عليه تمنا مينمودم که مرا در زمره کساني قرار دهد که بشرف ملاقات و خدمتگذاري در ايام غيبتش نائل گشته اند، تا بدين وسيله بنوکران و خواص وي تاسي جويم، و هيچکس را از ما في الضمير خود باخبر نگردانيدم. تا آنکه رشيد ابوالعباس واسطي در روز پنجشنبه بيست و نهم ماه رجب سال 635 بدون مقدمه گفت: بتو ميگويند ما جز محبت نظري بتو نداريم. پس اگر خود را با صبر و بردباري تسکين دهي، مقصود حاصل ميگردد. من پرسيدم اين را از جانب چه کسي ميگوئي؟ گفت: از جانب مولانا مهدي صلوات الله عليه ميگويم.


پاورقي

[1] ورام بن ابي فراس - شيخ زاهد و عالم فقيه و محدث بزرگوار صاحب کتاب تنبه الخاطر معروف به مجموعه ورام در خاته مستدرک مي نويسد: ورام در مجموعه خود اخبار اماميه را با آثار مخالفين و مواعظ خلفاء راشدين عليهم السلام را يا بافندگيهاي منافقين مخلوط کرده و از حسن بصري سامري اين امت زياد نقل کرده است.

شيخ منتجب الدين رازي مي گويد: وي دانشمندي فقيه و صالح بود. او را در حله ديدم که چنان بود که شنيده بودم.

شيخ ورام در سال 605 هجري در شهر حله وفات کرد سفينة البحار.

علامه نوري در باب هفتم نجم الثاقب ذيل حکايتي که از فرج المهموم سيد بن طاووس از ورام بن ابي فراس نقل ميکند مي گويد: شيخ ورام مذکور از زهاد و علما واعيان فقهاست، و از اولاد مالک اشتر است و مصنف کتاب تنبيه الخاطر است که معروف به مجموعه ورام و اوجد مادري ابن طاووس است و مادر او دختر شيخ طوسي است و مادر اين دختر و دختر ديگر که مادر ابن ادريس مولف کتاب سرائر است؛ دختر مسعود ورام است و هر سه از فضلا و داخل در اجازاتند. و آن مسعود ورام باين ابن ورام، بر جماعتي مشتبه شده بسياري از کتب مولفه در اين باب؛‌اشتباهات عجيبه در ترجمه ي ابن طاووس و ابن ادريس کرده اند که مقام آن نيست؛ حتي بعضي اين دو عالم را پسر خاله يکديگر شمرده و اين از اغلاط فاحشه است و مخفي نيست بر آنکه في الجمله معرفتي بطبقات علما دارد.