کامل بن ابراهيم مدني
شيخ طوسي در کتاب غيبت از جعفر بن محمد بن مالک از محمد بن عبد الله بن جعفر از محمد بن احمد انصاري روايت ميکند که گفت: گروهي از مفوضه
[ صفحه 785]
و مقصره [1] کامل بن ابراهيم مدني را نزد امام حسن عسکري عليه السلام فرستادند. کامل ميگويد: من پيش خود گفتم. بامام خواهم گفت هيچکس داخل بهشت نميشود، مگر اينکه آنچه من شناخته ام او بشناسد و اعتقاد بچيزي داشته باشد که من معتقدم. وقتي بخدمتش رسيدم ديدم لباس سفيد و نرمي پوشيده است پيش خود گفتم: ولي الله و حجت خدا لباسهاي نرم و لطيف ميپوشد ولي بما امر ميکند که در فکر برادران ديني خود باشيم و ما را از پوشيدن اينگونه لباسها منع ميکند در آنموقع که در اين انديشه بودم، حضرت تبسمي نمود و آستينهاي مبارک را بالا زد، و لباس سياه زبري که در زير لباس سفيد بتن کرده بود، نشان داد و فرمود: اي کامل اين لباس را براي خدا پوشيده ام و آنرا براي شما من سلام کردم و کنار دري که پرده اي از آن آويزان بود، نشستم ناگاه باد گوشه پرده را بالا زد، و من بچه ماه پاره اي که تقريبا چهار ساله بنظر ميايد، ديدم که فرمود: اي کامل بن ابراهيم از اين حرف چنان تعجب نمودم که مو بر بدنم راست گرديد، و مثل اينکه بمن الهام شد که بگويم: بله آقاي من فرمود: آمده اي از ولي الله و حجت خدا سوال کني که کسي داخل بهشت ميشود که آنچه تو شناخته اي او هم بشناسد و هر چه تو معتقدي او هم معتقد باشد. گفتم: آري بخدا قسم براي پرسيدن اين مطلب آمده ام. فرمود: بخدا قسم آنها که داخل بهشت ميشوند تقليل مي يابند: بخدا قسم مردمي داخل بهشت ميشوند که آنها را حقيه ميگويند. گفتم: آقا آنها کيستند؟ فرمود: آنها کساني هستند که از بس علي عليه السلام را دوست دارند، بحق او قسم ميخورند ولي حق او و فضل او را نميدانند. آنگاه لحظه اي ساکت شد و سپس فرمود: آمده اي که از عقائد مفوضه سوال کني؟ مفوضه در عقيده خود دروغ گفتند. نه خداوند امور عالم را بما تفويض
[ صفحه 786]
نکرده بلکه دلهاي ما ظرفهائي براي تعلق مشيت خداوند است. پس هر وقت خدا چيزي را بخواهد ما نيز ميخواهيم چنانکه خود فرموده: و ما تشاون الا ان يشاء الله [2] يعني: بمراد خود نميرسيد. مگر اينکه خداوند بخواهد. آنگاه پرده مانند اول پائين آمد و من نتوانستم آن را بالا بزنم. در اين هنگام امام حسن عسکري عليه السلام نظري بمن نمود و تبسمي فرمود و گفت: اي کامل ديگري براي چه نشسته اي؟ شنيدي که امام بعد از من آنچه ميخواستي بتو گفت؟ من برخاستم و بيرون آمدم و ديگر آن حضرت امام زمان را نديدم. ابو نعيم گفت: من کامل را ملاقات نمودم و اين حديث را از وي پرسيدم و او نيز، همينطور براي من نقل کرد. نيز در غيبت شيخ است که احمد بن علي رازي از محمد بن علي و او از علي بن عبد الله بن عائذ از حسن بن وجنا نقل کرده که گفت: اين روايت را از ابو نعيم محمد بن احمد انصاري شنيدم. مولف: احتمال دارد مقصود از حقيه مستضعفين سني يا شيعه يا هر دو باشند. تحقيق اين مطلب را در کتاب ايمان و کفر بحار الانوار خواهيم نمود.
پاورقي
[1] مفوضه و مقصره مردمي از شيعه بودند که مي گفتند: خداوند تمام کارها را به پيغمبر يا امامان (ع) تفويض و واگذار نموده؛ و خودش دخالتي در آنها ندارد، بلکه از دخل و تصرف در آنها قاصر است!.
[2] سوره تکوير آيه 29.