بازگشت

علت غيبت امام زمان و کيفيت انتفاع مردم از وجود اقدس آن حضرت


صدوق عليه الرحمه در کتاب علل الشرايع بسند خود از حضرت صادق عليه السلام نقل ميکند که پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود: لابد للغلام من غيبه. فقيل له: و لم يا رسول الله قال: يخاف القتل. يعني: آن جوان ناچار ميبايد غائب شود. عرض کردند: يا رسول الله براي چه غيبت ميکند؟ فرمود: ميترسد او را بکشند. نيز در علل الشرايع از مروان انباري روايت نموده که گفت: نامه اي از امام محمد باقر رسيد که نوشته بود: وقتي خداوند همسايگي با مردمي را براي ما ناخوش دانست، ما را از ميان آنها بيرون ميبرد. و نيز صدوق در کمال الدين و علل الشرايع از پدرش و او بسند خود از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده که فرمود: قائم ما را غيبتي است که مدت آن بطول مي انجامد من گفتم: براي چه غيبت ميکند يابن رسول الله؟ فرمود خداوند عز و جل ميخواهد علائم پيغمبرا را در غيبتهاي خود، درباره او نيز جاري گرداند. اي سدير او مي بايد باندازه غيبت هاي پيغمبران غيبت نمايد، قال الله تعالي: لترکبن طبقا عن طبق يعني: آثاري از شما بر اسسا آثار آنها که پيشتر بوده اند، در ميان شما نيز جاري است. نيز در کمال الدين و علل الشرايع از عبد الله بن فضل هاشمي نقل کرده که گفت: از حضرت صادق عليه السلام شنيدم ميفرمود: صاحب الامر غيبتي دارد که ناچار از آنست و



[ صفحه 844]



هر پيرو باطل، در آن ترديد ميکند. من عرضکردم: يابن رسول الله چرا غيبت ميکند؟ فرمود: بعلتي که بما اجازه نداده اند آشکار سازيم عرضکردم چه حکمتي در غيبت اوست؟ فرمود: همان حکمتي که در غيبت سفراي الهي پيش از او بوده است، حکمت غيبت قائم ظاهر نميشود مگر بعد از آمدن خود او، چنانکه حکمت سوراخ کردن کشتي توسط خضر و کشتن آن بچه و تعمير ديوار، براي موسي ظاهر نگشت، مگر موقعي که خواستند از هم جدا شوند. [1] اي پسر فضل اين کار از امور الهي و سري از اسرار پروردگار و غيبي از غيبهاي خداوندي است. وقتي ما دانستيم که خداي عز و جل حکيم است، تصديق ميکنيم که تمام کارهاي او از روي حکمت ميباشد. هر چند علت آن براي ما آشکار نگردد نيز در کمال الدين و علل الشرايع از زراره نقل کرده که گفت: از امام محمد باقر شنيدم ميفرمود: پسر بچه ما پيش از ظهورش غيبتي دارد. گفتم: براي چه غيبت ميکند؟ فرمود: ميترسد و با دست بشکم خود اشاره نمود، يعني ميترسد او را بکشند اين روايت در کمال الدين و کافي نيز بدو طريق ديگر از زراره نقل شده است. مولف: قسمتي از اخباري که مشتمل بر علت غيبت آن حضرت بود در ابواب خبر دادن پدران آن حضرت بقيام وي گذشت. شيخ صدوق در کتاب امالي بسند خود از اعمش [2] از امام جعفر صادق عليه السلام روايت



[ صفحه 845]



ميکند که فرمود: از روزي که خداوند آدم را آفريد زمين از حجت ظاهر و مشهور يا غائب و مستور خدا خالي نمانده و همچنان نيز خالي نمي ماند تا قيامت برپا شود، و اگر جز اين بود خداوند پرستش نميشد. سليمان اعمش گفت: بحضرت صادق عرضکردم: فکيف ينتفع الناس بالحجه الغائب المستور؟ قال کما ينتفعون بالشمس اذا سترها السحاب يعني چگونه مردم ميتوانند از حجت غائب انتفاع برند؟ فرمود: همانطور که از آفتابي که در ابرها پنهان است نفع ميبرند. قطب الدين راوندي از کليني و او از اسحاق بن يعقوب نقل ميکند که اينمطلب از ناحيه مقدسه امام زمان بوسيله محمد بن عثمان وارد شد: و اما علت غيبت که واقع



[ صفحه 846]



شده، خداوند ميفرمايد: يا ايها الذين آمنوا لا تسئلوا عن اشياء ان تبد لکم تسوکم [3] يعني: اي کسانيکه ايمان آورده ايد سوال نکنيد از چيزهائي که اگر براي شما ظاهر گردد، شما را متاثر سازد. هر يک از پدران من ناچار از آن بودند که بيعت با ظالم زمان خود را بگردن بگيرند، ولي من موقعي ظهور ميکنم که بيعت هيچ يک از ستمگران را بگردان نگرفته ام و اما چگونگي انتفاعي که مردم در غيبت من از وجودم ميبرند مانند استفاده از آفتاب است که ابر آنرا از نظرها مستور ساخته است. وجود من امان مردم روي زمين است چنانکه ستارگان امان اهل آسمان است. پس درهاي سوال را از چيزي که سودي بحال شما ندارد ببنديد، و براي فهم چيزي که تکليف بان نداريد، خود را ناراحت نکنيد و براي تعجيل در فرج امام زمان عليه السلام زياد دعا نمائيد که آزادي شما باين است و السلام عليک يا اسحاق بن يعقوب و علي من اتبع الهدي در کمال الدين اين روايت از ابن عصام و او از کليني نيز نقل شده است. نيز در کمال الدين از جابر بن عبد الله انصاري روايت ميکند که: وي از پيغمبر صلي الله عليه و آله پرسيد: آيا شيعه از وجود قائم در مدت غيبتش، بهره مند ميشود؟ حضرت فرمود: اي و الذي بعثني بالنبوه، انهم لينتفعون به و يستضيئون بنور ولايته في غيبته کانتفاع الناس بالشمس و ان جللها السحاب يعني: آري بخداوندي که مرا به پيغمبري مبعوث گردانيده. آنها از وجود او منتفع ميشوند و از نور ولايتش در طول غيبت، استضائه ميکنند، چنانکه از آفتاب پشت اسر استفاده ميبرند.


پاورقي

[1] داستان آنرا خداوند در سوره ي کهف از آيه ي 8 تا 26 بيان فرموده و به تفصيل در کتب تفاسير آمده است.

[2] سليمان بن مهران کوفي معروف به اعمش. از محدثين نامي و رجال بزرگ و با شخصيت شيعه است. اعمش در شب عاشوراي سال شصت و يکم هجري متولد و در شب پانزدهم ربيع الاول سنه ي 148 وفات يافت. اعمش بکسي مي گويند که پيوسته قطرات آب از چشمش فرو ريزد و سليمان اعمش نيز چنين بود با اين که ابو محمد اعمش شيعي است بزرگان اهل سنت هم او را ستوده اند. خطيب بغدادي در تاريخ بغداد مي نويسد: اعمش از موثقين محدثين کوفه است. چهار هزار روايت از وي شنيده شد، ولي کتابي تاليف نکرد مردي فصيح بود: پدرش از اسراي ديلم بود. وي آشنائي کامل با احکام دين داشت. در زمان او هيچ کس از معاصرينش در کثرت حفظ حديث بپايه ي او نمي رسيد و او اظهار تشيع مي کرد.

از هشيم نقل شده که گفت: در کوفه کسي را نديدم که در قرائت قرآن از اعمش بهتر و در نقل و حفظ حديث از وي نيکوتر و فهميده تر و در جواب سوالات از او آماده تر باشد، و شعبه گفته: سليمان اعمش نزد من از عاصم يکي از قراء هفتگانه ي قرآن بهتر است.

و از علي بن يونس نقل است که گفت: نديدم اغنيا و سلاطين نزد هيچکس جز اعمش آنقدر خود را کوچک بدانند، با اين که اعمش فقير و نيازمند بود!

ابن خلکان در تاريخ خود مي نويسد اعمش دانشمندي فاضل بود، پدرش از مردم دماوند بود، او را در کوفه همطراز زهري در حجاز مي دانستند. انس بن مالک را ديده ولي از وي حديث استماع نکرده او بزرگان تابعين را درک نمود، سفيان ثوري و شعبة بن الحجاج و حفص بن غياث و بسياري از مفاخر علماء از وي روايت کرده اند اعمش مردي خوش خلق و بذله گو بود.

گويند روزي راويان اخبار نزد وي آمدند که از او استماع حديث کنند، اعمش هم از اندرون بيرون آمدو گفت: اگر در خانه ام کسيکه او را از شما دشمن تر مي دارم نمي بود، مقصود زنش بوده پيش شما نمي آمدم؛ اعمش با ابوحنيفه و ابن ابي ليلي و ابن شبرمه و شريک قاضي که همه از اعيان فقهاء و علماي اهل تسنن بودند مجلسها داشت و همواره با نيروي بيان و خوي نيکو و احاطه ي بر فقه و حديث بر آنها غلبه مي يافت و در برابر آنها ستون شيعه بشمار مي آمد.

[3] سوره ي مائده آيه 101.