زهري
نيز در خراج و غيبت شيخ از کليني و او با سلسله سند از زهري روايت نموده
[ صفحه 738]
که گفت: بقدر کافي در جستجوي امام زمان گردش کردم، و مال زيادي از من در اين راه صرف شد. سپس بخدمت محمد بن عثمان رسيدم، و بهمين منظور مدتي نزد وي بخدمتگزاري پرداختم تا آنکه روزي، از صاحب الزمان عليه السلام سراغ گرفتم و او گفت: نمي تواني حضرت را ببيني. من با التماس زياد مقصود خود را تکرار کردم، گفت: فردا صبح بيا. چون فردا صبح نزد وي رفتم، ديدم جواني که در زيبائي و خوشبوئي از همه کس بهتر و لباس تجار بر تن داشت، با وي است و بهيئت تجار چيزي در آستين دست دارد. وقتي نظرم باو افتاد، نزديک محمد بن عثمان رفتم ولي او بمن اشاره نمود که بطرف آن جوان برگردم. من هم بطرف جوان برگشتم و سوالاتي از وي نمودم و هر چه ميخواستم بمن جواب داد، آنگاه رفت که داخل خانه شود، و آن خانه، چندان مورد نظر نبود. محمد بن عثمان بمن گفت: اگر ميخواهي چيزي بپرسي بپرس که ديگر بعد از اين او را نميبيني. من هم بدنبال او رفتم که سوالاتي بنمايم ولي او گوش نداد و داخل خانه شد، و جز اين دو جمله: ملعون است ملعون است کسي که نماز عشا [1] را چندان بتاخير بياندازد که ستارگان آسمان همچون تير بگذرند، ملعون است ملعون است کسي که نماز صبح را چندان بتاخير بياندازد که ستارگان آسمان ناپديد شود چيزي نفرمود، و سپس داخل خانه شد.
پاورقي
[1] عالم بزرگوار مرحوم ميرزا محمد قمي معروف به ارباب که مصحح چاپ دوره ي بحار چاپ حاج امين الضرب بوده است مي نويسد: مقصود نماز مغرب است، چنانکه در روايات ديگر هم آمده است.