ابوسوره زيدي
نيز شيخ در غيبت از احمد بن علي رازي از ابوذر احمد بن ابي سوره محمد بن حسن بن عبد الله تميمي که زيدي مذهب بود روايت نموده که احمد بن ابي سوره گفت: اين حکايت را از جماعتي شنيدم که آنها از پدرم روايت ميکردند و ميگفتند: پدرت ميگفت: وقتي به آهنگ ديدن حير [1] سفر کردم. وقتي وارد حير شدم، ناگاه جوان خوش روئي را ديدم که نماز ميگزارد سپس وي آنجا را ترک گفت و من هم آنجا را ترک گفته با هم بيرون آمده بطرف مشرعه آمديم. جوان بمن گفت: اي ابو سوره ميخواهي بکجا بروي؟ گفتم: ميخواهم بکوفه بروم؟ پرسيد: ميخواهي با چه کسي بروي؟ گفتم: با مردم. گفت: نميخواهم همه با هم برويم؟ گفتم: ديگر چه کسي با ما خواهد بود؟ گفت: نميخواهيم کسي با ما بيايد. آنشب را با هم براه افتاديم تا به قبور مسجد سهله رسيديم و او گفت: اينک آن خانه ات ميباشد. اگر ميخواهي برو سپس گفت: وقتي علي بن يحيي پسر زراري را ملاقات نمودي، از وي بخواه تا اموالي را که پيش اوست بتو بدهد. گفتم: او نميدهد. گفت: بفلان نشاني که فلان مقدار دينار و فلان مبلغ درهم در فلان جا گذارده است، و فلان چيز بر روي آنست و در فلان چيز پيچيده است، خواهد داد.
[ صفحه 737]
پرسيدم: شما کيستيد؟ فرمود: من محمد بن الحسن هستم. گفتم: اگر اين نشاني ها را از من نپذيرد، و دليلهاي ديگري بخواهد چه کنم؟ فرمود: من پشت سر تو هستم. من هم رفتم نزد پسر زراري و اموال را از وي خواستم و او بمن نداد. گفتم: نشاني هائي که بمن داده همين بود که بتو گفتم و گفته است که اگر تو نپذيرفتي من در پشت سرت هستم. گفت: بيش از اين نشاني لازم نيست. زيرا جز خداوند کسي از جريان اين مال اطلاع نداشت، آنگاه آن مال را بمن داد در حديث ديگري اضافه دارد که: ابو سوره گفت آن مرد حالم را پرسيد و من جواب دادم که با سختي و عيال باري ميگذرانم. پس با هم آمديم تا آنکه سحر به نواويس [2] رسيديم، و او با دست زمين را کاويد. ناگاه از زمين آب جوشيد، و وضو گرفت و سيزده رکعت نماز گذارد، سپس گفت: برو نزد ابوالحسن علي بن يحيي و سلام برسان و بگو آن مرد ميگويد: از آن هفتصد ديناري که در فلان جا گذارده اي صد دينار بابو سوره بده من نيز همان موقع بخانه علي بن يحيي رفتم و دق الباب نمودم. گفت: کيست؟ گفتم: بابوالحسن بگو: ابو سوره است. شنيدم که گفت: من با ابو سوره چکار دارم؟ آنگاه از خانه بيرون آمد و من سلام نمودم و بوي دست داده پيغام را باو دادم. او هم بدرون خانه رفت و صد دينار آورد و بمن داد. من هم گرفتم. سپس پرسيد: با اين مرد مصافحه هم کرده اي؟ گفتم: آري. پس او دست مرا روي ديدگان نهاد و بر صورت خويش ماليد. احمد بن علي گفت: اين خبر از محمد بن علي جعفري و عبد الله بن الحسن بن بشير خزاز و غير اينان هم روايت شده و در نزد آنها مشهور است در خرايج راوندي هم اين حديث از ابو علي بن سوره آمده است.
پاورقي
[1] حير - چنانکه گفتيم حير نام قصر متوکل عباسي نزديک سامره بوده که بعد از وي خراب شد.
[2] نواويس- محلي نزديک کربلاي کنوني بوده است.