بازگشت

ابونعيم انصاري


نيز در غيبت شيخ از علي بن عائذ رازي و او از حسن بن وجناء نصيبي و او از ابو نعيم محمد بن احمد انصاري نقل ميکند که گفت: در مکه معظمه جنب مستجار [1] حضور داشتم و عده اي در حدود سي مرد هم بودند، در ميان آنها جز محمد بن قاسم علوي با اخلاص نبود، روز ششم ذي الحجه سال 293 در اثناي اينکه بدينگونه اجتماع داشتيم، ناگاه ديديم جواني که دو حوله احرام پوشيده و نعلين خود را در دست گرفته بنزد ما آمد. وقتي او را ديديم طوري تحت تاثير مهابت وي قرار گرفتيم که همه براي او برخاستيم. او بما سلام کرد و در وسط جمع ما نشست و ما نيز در اطراف وي نشستيم. آنگاه بسمت راست و چپ خود نگريست و سپس گفت: آيا ميدانيد حضرت ابا عبد الله در دعاي الحاج چه ميگفت؟ گفتيم: چه ميفرمود؟ گفت: ميفرمود اللهم اني اسئلک باسمک الذي تقوم به السماء و به تقوم الارض و به تفرق بين الحق



[ صفحه 726]



و الباطل و به تجمع بين المجتمع و به احصيت عدد الرمال وزنه الجبال و کيل البحار ان تصلي علي محمد و آل محمد و ان تجعل لي من امري فرجا. يعني: خدايا تو را ميخوانم، بان نامت که آسمان و زمين را بان بپاي ميداري و حق و باطل را از هم جدا ميکني، و پراکندگان را گرد مياوري، و عدد ريگهاي بيابان و وزن کوه ها و پيمانه درياها را ميشماري، بر محمد و آل او درود بفرست و فرج مرا نزديک گردان. سپس برخاست و مشغول طواف شد ما هم با وي برخاستيم تا او رفت و ما فراموش کرديم که درباره او گفتگو کنيم و از هم بپرسيم که او کي بود. فردا در همان وقت نيز از طواف فراغت يافت و بنزد ما آمد و مانند روز گذشته ما باحترامش برخاستيم و او هم در وسط و ما اطراف او را گرفته نشستيم. مجددا بسمت راست و چپ خود نگاه کرد و گفت: آيا ميدانيد اميرالمومنين عليه السلام بعد از هر نماز واجب چه دعائي را ميخواند؟ پرسيديم چه دعائي را ميخواند؟. گفت: ميفرمود: اليک رفعت الاصوات و دعيت الدعوه و عنت الوجوه و لک خضعت الرقاب و اليک التحاکم في الاعمال، يا خير من سئل، و يا خير من اعطي، يا صادق يا باري ء يا من لا يخلف الميعاد، يا من امر بالدعاء و وعد بالاجابه يا من قال: ادعوني استجب لکم يا من قال: و اذا سئلک عبادي عني فاني قريب اجيب دعوه الداع اذا دعان فليستجيبوا لي و ليومنوا بي لعلهم يرشدون و يا من قال: يا عبادي الذين اسرفوا علي انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ان الله يغفر الذنوب جميعا انه هو الغفور الرحيم لبيک و سعديک ها انا ذا بين يديک المسرف و انت القائل لا تقنطوا من رحمه الله ان الله يغفر الذنوب جميعا. سپس نگاهي براست و چپ خود کرد و گفت: آيا ميداني اميرالمومنين عليه السلام در سجده شکر چه ميفرمود؟ گفتيم: نه چه ميفرمود؟ گفت: حضرت فرمود: يا من لا يزيده کثره العطاء الا سعه و عطاء يا من لا ينفد خزائنه، يا من له خزائن السموات و الارض يا من له خزائن ما دق و جل لا يمنعک اسائتي من احسانک انت تفعل بي الذي



[ صفحه 727]



انت اهله فانت اهل الجود و الکرم و العفو و التجاوز. يا رب يا الله لا تفعل بي الذي انا اهله فاني اهل العقوبه و قد استحققتها لا حجه لي و لا عذر عندک. ابوء لک بذنوبي کلها و اعترف بها کي تعفو عني و انت اعلم بها مني ابوء لک بکل ذنب اذنبته و کل خطيئه احتملتها و کل سيئه عملتها، رب اغفر لي و ارحم و تجاوز عما تعلم انک انت الاعز و الاکرم. سپس برخاست و مشغول طواف شد. ما نيز باحترام او از جا برخاستيم. فردا در همان وقت برگشت و ما نيز مانند روزهاي گذشته باستقبالش شتافتيم. تا اينکه آمد و در وسط نشست و ما هم در اطراف او نشستيم. آنگاه نظري بسمت راست و چپ خود کرد و گفت: علي بن الحسين عليه السلام وقتي باينجا آمد در اينوقت با دست اشاره بسنگ زير ناودان کرد در سجود خود ميفرمود: عبيدک بفنائک مسکينک بفنائک فقيرک بفنائک سائلک بفنائک يسالک ما لا يقدر عليه غيرک آنگاه براست و چپ خود نگريست و در بين ما محمد بن قاسم را مخاطب ساخت و گفت: اي محمد بن قاسم، تو بر عقيده ثابت استواري محمد بن قاسم نيز معتقد بوجود صاحب الزمان (ع) بود. سوس برخاست و مشغول طواف شد، همه ما اين دعاها را حفظ کردم ولي هيچ کدام بياد نياورديم که راجع باو با هم صحبت کنيم، جز اينکه در روز آخر يکي از حضار بنام ابوعلي محمودي بما گفت: اي مردم آيا اين شخص را ميشناسيد بخدا قسم اين شخص صاحب الزمان شماست پرسيديم: تو چگونه دانستي که او امام زمان است؟. او توضيح داد که هفت سال تضرع و زاري ميکردم و از خداوند ميخواستم که حضرت صاحب الزمان عليه السلام را بمن بنماياند. تا اينکه وقتي در عصر روز عرفه ديدم، اين مرد آمد و همين دعائي را که شنيديم خواند. من از وي پرسيدم شما کيستيد؟ او گفت: از مردم هستم. گفتم: از کدام تيره مردم؟ گفت: از تيره عرب. پرسيدم از کدام تيره عرب؟ گفت از اشراف آنها.



[ صفحه 728]



پرسيدم اشراف طايفه کيستند؟ گفت: بني هاشم گفتم شما از کدام دسته بني هاشم ميباشيد؟ [2] گفت از دسته والا و بلند قدر آنها. گفتم: از اولاد کدام يک از آنها؟ گفت: از کسي که سرهاي گردنکشان را ميشکافت و بمردم طعام ميداد و بوقتي که مردم در خواب بودند، نماز ميگذارد. من دانستم که او علوي است سپس ديدم ناپديد گشت و نفهميدم بکجا رفت. پس از مردمي که در اطراف او بودند پرسيدم آيا اينمرد را شناختيد؟ گفتند: آري، هر سال پياده با ما بحج ميايد، گفتم: سبحان الله بخدا قسم اثر پياده روي در وي نديدم. سپس من به مزدلفه [3] رفتم در حاليکه از فراق او غمگين و افسرده بودم چون آنشب را خوابيدم ديدم پيغمبر صلي الله عليه و آله بخوابم آمد و فرمود: اي احمد مطلوب خود را ديدي؟ گفتم: آقا او کيست؟ فرمود: همان کسي که ديروز عصر ديدي امام زمان تو بود. ابو نعيم محمد بن احمد انصاري راوي اين حکايت ميگفت: وقتي اين مطلب را از ابوعلي محمودي شنيديم او را مورد سرزنش قرار داديم که چرا بموقع بما نگفت. ابوعلي گفت: من هم فراموش کردم، تا موقعي که شما درباره او بسخن گفتن پرداختيد. نيز شيخ در کتاب غيبت ميگويد: هارون بن موسي تلعکبري از ابو علي محمد بن همام و او از جعفر بن محمد بن مالک کوفي، از محمد بن جعفر بن عبد الله از ابو نعيم محمد بن احمد انصاري هم حديث مفصل مزبور را نقل کرده است.



[ صفحه 729]



صدوق (ره) در کمال الدين از احمد بن زياد بن جعفر بن همداني از جعفر بن احمد علوي و او از علي بن احمد عقيقي از ابو نعيم انصاري زيدي روايت نموده که: در مکه با جمعي از حاجيان که تقصير کرده بودند يعني موي سر و شارب خود را زده بودند در محل مستجار نشسته بوديم و از جمله محمودي و علان کليني و ابو الهيثم ديناري و ابوجعفر احول حاضر بودند و ما قريب سي نفر مرد بوديم. در ميان آن جمع، کسي را که مي شناختم نسبت بامام زمان اخلاص داشته باشد، محمد بن قاسم علوي بود.... سپس اين خبر را بهمانگونه که شيخ روايت نموده است، نقل کرده و آنگاه گفته است: اين حکايت را عمار بن حسين بن اسحاق از احمد بن خضر از محمد بن عبد الله اسکافي از سليم بن ابي نعيم انصاري هم براي ما روايت نمود و هم از محمد بن علي بن حاتم از عبيد الله بن محمد قضباني از علي بن محمد بن احمد بن حسين از ابوجعفر محمد بن علي منقذي حسني هم شنيدم. و نيز طبري [4] در کتاب دلائل الامامه از هارون بن موسي تلعکبري هم آورده است.



[ صفحه 730]




پاورقي

[1] مستجار - واقع در بين رکن يماني و دربسته پشت کعبه بوده که ملتزم هم مي گفتند. در اين محل مردم براي آمرزش گناهان خويش پناه مي آوردند شناء الغرام.

[2] بايد دانست که بني هاشم تنها سادات و اولاد پيغمبر نيست، بني عباس و ساير مردم که از اولاد هاشم بن عبد مناف جد دوم پيغمبر مي باشند نيز بني هاشم خوانده مي شوند. در دوره ي خلافت بني عباس، هر گاه مردي را هاشمي مي خواندند،‌منظور اولاد عياس بود و در مقابل اولاد پيغمبر را نظر باينکه همه به علي ع نسبت مي رساندند علوي مي گفتند.

[3] مزدلفه همان مشعر الحرام است که حاجيان شب عيد قربان در آنجا بسر برند.

[4] ابو جعفر محمد بن جرير بن رستم طبري آملي؛ از عاظم و بزرگان و موثقين علماي شيعه در قرن چهارم هجري و مولف کتابهاي: دلائل الامامه و ايضاح و مسترشد است.

نجاشي مي نويسد: ابو جعفر طبري از بزرگان علماي ماست. داراي علمي بسيار و حسن کلام و در نقل حديث موثق بود.

بايد دانست که محمد بن جرير بن رستم طبري آملي شيعي دو نفر هستند: يکي محمد بن جرير طبري کبير است که هم عصر محمد بن جرير طبري مورخ معروف سني متوفي بسال 310 بوده است و شيخ طوسي از او به طبري کبير تعبير مي کند و ديگر، طبري صغير معاصر شيخ طوسي و نجاشي بوده است.

طبري کبير امام عسکري را ديده است و هر دو از بزرگان و موثقين علماي ما هستند و هر دو در امامت کتاب نوشته اند. نفر نخست کتاب مسترشد و دومي کتاب دلائل الامامة را در امامت نوشته است. سفينة البحار دو لفظ جرر.