بازگشت

يوسف بن احمد جعفري


نيز در غيبت شيخ از احمد بن عبدون، از ابوالحسن محمد بن علي شجاعي کاتب از ابيعبد الله محمد بن ابراهيم نعماني و او از يوسف بن احمد جعفري روايت نموده که گفت در سال 306 بحج بيت الله رفتم و تا سال 309 مجاورت مکه معظمه را اختيار



[ صفحه 724]



کردم سپس باهنگ شام از مکه بيرون آمدم. در اثناي راه نماز صبح از من فوت شد پس از محمل بزير آمدم و مهياي نماز شدم. ناگاه ديدم، چهار نفر در محملي هستند، من هم از روي تعجب بانها مينگريستم يکي از آنها پرسيد: از چه تعجب ميکني؟ نمازت را ترک نموده و با مذهبت مخالفت کردي؟ گفتم: از کجا دانستي که مذهب من چيست؟ گفت: آيا ميخواهي امام زمان خود را ببيني؟ گفتم: آري سپس گوينده بيکي از چهار نفر اشاره کرد. من گفتم امام زمان علائم و نشانه هائي دارد. گفت: براي ديدن علامت او، ميخواهي شتري که سوار است با بارش باسمان بالا رود يا محمل به تنهائي صعود کند گفتم: هر کدام باشد دليل بر اينست که وي صاحب الزمان است. پس ديدم که شتر با بارش بسوي آسمان بالا رفت و همان مرد گوينده اشاره بمردي گندم گون کرد که رنگ رخسارش مانند طلا و اثر سجده بر جبين داشت در خرايج راوندي اين روايت را از يوسف بن احمد هم نقل کرده است.