بازگشت

کساني که آن حضرت را ديده اند


شيخ اجل: محمد بن حسن طوسي در کتاب غيبت مينويسد گروهي از علماء از هارون بن موسي تلعکبري و او از احمد بن علي رازي نقل ميکند که گفت: وقتي پير مردي در ري بر ابوالحسين محمد بن جعفر اسدي يکي از وکلاي امام زمان وارد شد و دو حکايت راجع بحضرت صاحب الزمان (ع) نقل کرد و من هم شنيدم. گمان ميکنم اين واقعه قبل از سال 300 هجري يا قريب بان بود. پيرمرد از علي بن ابراهيم فدکي حکايت کرد که اودي گفت: هنگاميکه در خانه خدا طواف ميکردم و شش طواف را تمام نموده ميخواستم طواف هفتم کنم، ناگاه چشمم بجمعي افتاد که در سمت راست کعبه شريفه نشسته و جواني نيکو روي و خوش بوي با مهابت بانها نزديک شد و بسخن گفتن پرداخت. سخني از سخن او بهتر و بياني از بيان او شيرين تر و نشستني از نشستن وي بهتر نديده ام. من پيش رفتم که با وي سخن بگويم ولي ازدحام جمعيت مانع شد. از يکي پرسيدم اين کيست؟ گفت: اين پسر پيغمبر است، هر سال يکروز براي خواص خود آشکار ميگردد و با آنها سخن ميگويد. من رو کردم بجانب آن شخص و گفتم: من بخدمت شما رسيده ام مرا راهنمائي کنيد، خداوند راهنماي شما باشد. او مشتي سنگ ريزه در کف دست من ريخت، چون روي خود را برگردانيدم يکي از حضار گفت: فرزند پيغمبر بتو چه عطا فرمود؟ گفتم: سنگريزه سپس



[ صفحه 720]



دست خود را گشودم ديدم پر از طلاي ناب است چون از آنجا رفتم ديدم همان آقا بمن رسيد و فرمود: علامت حقيقت و آثار حق برايت آشکار گشت و نابينائي قلبت برطرف شد، مرا ميشناسي؟ گفتم: نه بخدا. فرمود: من همان مهدي هستم. من قائم ميباشم که زمين را پر از عدل ميکنم بعد از آنکه پر از ستم شده باشد، بدانکه زمين از حجت خالي نميماند، و مردم بيش از آنچه بني اسرائيل در تيه ماندند مدت چهل سال نميتوانند در فترت بمانند روزهاي ظهورم آشکار گشته است. اين را که گفتم امانت من در گردن تو است که ببرادران شيعه بازگو کني. اين روايت در خرايج از فدکي و در کمال الدين از طالقاني از علي بن احمد خديجه کوفي از ازدي هم روايت شده است. مولف: روزهاي ظهورم آشکار گشته است شايد از جمله چيزهائي است که بداء در آن راه يافته و حضرت از امر غير حتمي معلق بشرط خبر داده باشد، و ممکن است منظور از ظهور آشکار شدن امر براي اکثر شيعيان بوسيله سفراء آن حضرت باشد.