بازگشت

نمايندگان نواب امام زمان


شيخ الطائفه در کتاب غيبت مينويسد: در زمان سفراي بزرگوار امام زمان (ع) عده اي از مردم موثق بودند، که از طرف سفراء توقيعاتي براي آنها ميرسيد، از جمله اينان ابوالحسين محمد بن جعفر اسدي بود [1] ابوالحسين بن ابي جيد قمي از محمد بن حسن بن وليد و او از محمد بن يحيي عطار و او از محمد بن احمد بن يحيي از صالح بن ابي صالح براي من روايت کرد که صالح بن ابي صالح گفت: در سال 290 هجري عده اي از من خواستند که چيزي را بعنوان مال امام از آنها بپذيرم ولي نپذيرفتم نامه اي نوشتم و کسب تکليف کردم جوابي براي من آمد که: محمد بن جعفر اسدي در ري است. مال باو داده شود که او از موثقين ماست. کليني از احمد بن شاشي روايت نموده که گفت: محمد بن حسن کاتب مروزي گفت دويست دينار پيش حاجز بن يزيد و شاء يکي از نمايندگان نائب امام زمان



[ صفحه 691]



فرستادم و نامه اي هم در اين خصوص خدمت حضرت نوشتم، در جواب نوشته بود که: تو هزار دينار بذمه داري. دويست دينار آنرا بحاجز دادي و نوشته بود که اگر بخواهي بکسي در اين خصوص مراجعه نمائي در ري بابوالحسين اسدي مراجعه کن، دو روز يا سه روز بعد از آن که خبر وفات حاجز رسيد، من مطلب را بوي اطلاع دادم و او غمگين شد من باو گفتم: غمگين مباش زيرا در توقيع مزبور تو را بدو چيز راهنمائي کرده بود: يکي اينکه حضرت بتو اعلام فرمود که هزار دينار سهم امام بذمه داري، و دوم اينکه تو را بابوالحسين اسدي حوالت داد، چه که حضرت ميدانست عنقريب حاجز خواهد مرد. بهمين سند از ابوجعفر محمد بن علي بن نوبخت روايت شده که گفت: موقعي که خود را آماده ساخته عازم حج بيت الله بودم، توقيعي بافتخارم صادر شد که: ما اين سفر را خوش نداريم من دلتنگ شدم و غمگين گشتم. نامه اي بخدمت حضرت نوشتم که من گوش بفرمان دارم ولي فقط از اين غمگين هستم که از حج باز ميمانم. جواب آمد که دل تنگ مباش که سال آينده بحج خواهي رفت. چون سال ديگر فرا رسيد، نامه اي نوشته اجازه حرکت خواستيم. جواب مساعد آمد باز نوشتم که ميخواهم با محمد بن جعفر اسدي که بديانت و خويشتن داريش اعتماد دارم مسافرت کنم، در جواب مرقوم بود که: اسدي محمد بن جعفر خوب همسفري است. اگر او آمد ديگري را انتخاب مکن راوي گفت: اسدي بموقع آمد، و من هم باتفاق وي حرکت کردم. کليني از علي بن محمد و او از محمد بن شاذان نيشابوري نقل کرده که گفت: چهار صد و هشتاد درهم مال امام عليه السلام پيش من جمع شده بود. دوست نداشتم اين مبلغ ناقص را خدمت حضرت بفرستم پس آنها را وزن کردم و بيست درهم از مال خودم بر آن افزودم و آنرا به اسدي سپردم و در نامه خود از کمبود آن و بيست درهم خودم چيزي ننوشتم. در جواب مرقوم بود که: پانصد درهم رسيد بيست درهم از مال تو هم در آن بود. اسدي در ماه ربيع الثاني سال 312 در حاليکه مردم او را بعدالت



[ صفحه 692]



ميستودند، بدون تغيير عقيده بدرود حيات گفت. و از جمله نمايندگان سفراء امام زمان احمد بن اسحق قمي و جماعت ديگر هستند که از توقيع در مدح آنها وارد گشته است. احمد بن ادريس از احمد بن محمد بن عيسي از ابو محمد رازي نقل کرده که گفت: من با احمد بن ابي عبد الله در محله عسکر بوديم که قاصدي از جانب امام زمان آمد و گفت: احمد بن اسحق اشعري، و ابراهيم بن محمد همداني، و احمد بن حمزه بن اليسع، همه نزد ما از موثقين بشمار ميايند. در کمال الدين از محمد بن الحسين بن شاذويه از محمد حميري از پدش از محمد بن جعفر از احمد بن ابراهيم روايت کرده که گفت: در سال 252 بخدمت حکيمه خاتون دختر امام محمد تقي و خواهر امام علي النقي عليهما السلام رسيدم و از پشت پرده با وي سخن گفتم، و از عقيده وي درباره امامت استفسار نمودم او هم يکايک ائمه را شمرد و از جمله حجه بن الحسن را نام برد. من گفتم: خدا مرا فداي شما گرداند: آيا حجه بن الحسن را ديده ايد و از وي خبر داريد؟ گفت: پدرش نامه اي درباره او بمادرش نوشته بود و من از مادرش پرسيدم بچه کجاست؟ گفت: پنهان است. [2] من از حکيمه پرسيدم در غياب او شيعيان بچه کسي پناه برند و مشکلات خود را نزد کي حل نمايند؟ گفت: نزد ما در امام حسن عسکري عليه السلام بروند و از وي جويا شوند من گفتم: امام حسن عسکري عليه السلام در اين وصيت که بزني نموده، بکي اقتدا کرده است؟ گفت: به حسين بن علي عليهما السلام اقتدا نموده است. چه آن حضرت روز عاشورا را در ظاهر امر به خواهرش زينب دختر اميرالمومنين عليه السلام وصيت نمود.



[ صفحه 693]



بطوريکه علومي که از امام زين العابدين عليه السلام ظاهر ميگشت، بحضرت زينب نسبت ميرسانيد، و امام حسين عليه السلام براي حفظ جان فرزندش زين العابدين، آنعلوم را بخواهرش وصيت کرده بود که بعدها بامام زين العابدين بدهد. سپس حکيمه گفت: شما مردمي هستيد که اهل روايت ميباشيد آيا براي شما نقل نکرده اند که: نهمين فرزند حسين بن علي ارثش در حال حيات خودش تقسيم ميشود؟ در کمال الدين اينروايت از علي بن احمد بن مهزيار از محمد بن جعفر اسدي و در غيبت شيخ از محمد بن جعفر هم نقل شده است. نيز در خرايج راوندي ميگويد: از محمد بن ابراهيم بن مهزيار روايت شده که گفت: بعد از رحلت امام حسن عسکري (ع) در خصوص امام بعد از وي ترديد نمودم. [3] .


پاورقي

[1] اين روايات، درباب بيستم هم ذکر شد و در ضمن آنها چگونگي ارتباط شيعيان با اين اشخاص که در شهر ها سمت وکالت امام زمان (ع) را داشتند، شناخته شد. در اين باب نيز بمناسبت تکرار شده است.

[2] اين روايت با روايات سابق که گفتيم حکيمه خود موقع تولد حضرت حاضر بوده و مکرر او را ديده است منافات ندارد. چه ممکن است حکيمه خاتون د راين جا از بيان اطلاع کامل خود ملاحظه داشته است يا اين که منظور سائل سالهاي بعد از ولادت بوده و حکيمه نيز نظر به آن ايام داشته که آن حضرت را نمي ديده است.

[3] در صفحه 621 گذشت بآنجا رجوع شود.