بازگشت

ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي


شيخ طوسي در کتاب غيبت مينويسد: حسين بن ابراهيم قمي بمن خبر داد و گفت: ابوالعباس احمد بن علي بن نوح از ابو علي احمد بن جعفر بن سفيان بز و فري روايت نموده که گفت: ابو عبد الله جعفر بن محمد مدائني معروف به ابن قزدا در مقابر قريش نقل کرد و گفت: رسم من اين بود، هر وقت اموالي که در دست من بود براي محمد بن عثمان ميبردم، باز باني با وي سخن ميگفتم که هيچکس نميگفت. ميگفتم: آيا اينمال که مبلغ آن فلان مقدار است مال امام عليه السلام است؟ او هم ميگفت آري، آنرا بگذار. سپس ميپرسيدم: بمن ميگوئيد که اين اموال مال امام است؟ ميگفت: آري، مال امام است. آنگاه آنرا از من ميگرفت. آخرين باري که نزد وي رفتم و چهار صد دينار برده بودم، طبق معمولي



[ صفحه 677]



که داشتم همان سوال را کردم، محمد بن عثمان گفت: آن را براي حسين بن روح ببر من اندکي تامل نمودم و سپس گفتم: شما مانند هميشه آنرا از من تحويل بگيريد. حرف مرا نپذيرفت و گفت: برخيز خدا بتو سلامتي بدهد، آنرا بحسين بن روح تسليم کن چون اثر خشم در صورت وي مشاهده نمودم، بيرون آمدم و سوار الاغم شده عازم رفتن شدم وقتي مقداري راه رفتم بشک افتادم و مراجعت نمودم و در بخانه محمد بن عثمان را کوفتم. خادم وي آمد پشت در و پرسيد: کيست؟ گفتم من فلاني هستم. اجازه بگير داخل شوم. مثل اينکه اطمينان بمن و برگشتنم نداشت و لذا باز پرسيد تو کيستي؟ گفتم: برو و براي من اجازه بگير که لازم است ملاقات کنم. او هم رفت و خبر بازگشت مرا بوي اطلاع داد، او محمد بن عثمان باندرون رفته بود. در اينوقت بيرون آمد و روي تختي نشست، پاهايش روي زمن بود و نعليني بپاداشت که رنگ آن رفته بود. آنگاه پرسيد چرا برگشتي و چرا آنچه را بتو گفتم امتثال نکردي؟ گفتم: نسبت بانچه بمن امر فرمودي جسارت نورزيده ام. ولي او در خشم فرو رفت و گفت: برخيز خداوند بتو سلامتي بدهد. من ابوالقاسم حسين بن روح را بجاي خود منصوب داشته ام و او فعلا منصب مرا دارد. گفتم: آيا بامر امام او را جانشين خود فرموده اي؟ گفت: برخيز خداوند بتو سلامتي بدهد چنان است که بتو ميگويم. ديدم چاره ندارم جز اينکه نزد ابوالقاسم حسين بن روح بروم چون بنزد او رفتم، ديدم در خانه تنگي نشسته است. ماجراي خودم و محمد بن عثمان را بوي اطلاع دادم او هم مسرور شد و شکر خدا را بجا آورد. من هم پولها را بوي تسليم نمودم و از آنروز پيوسته آنرا مال امام بدست من ميامد باو ميسپردم. و از ابوالحسن علي بن بلال بن معاويه مهلبي شندم که گفت: از ابوالقاسم بن قولويه شنيدم که ميگفت: از جعفر بن احمد بن متيل قمي شنيدم که گفت: محمد بن



[ صفحه 678]



عثمان رضي الله عنه ده نفر وکيل در بغداد داشت که ابوالقاسم حسين بن روح رضي الله عنه هم در ميان آنها بود، و همه آنها از حسين بن روح بوي نزديک تر و خصوصي تر بودند. تا آنجا که هر وقت محمد بن عثمان کاري داشت يا محتاج بواسطه اي بود. آنکار را بدست ديگري غير از حسين بن روح انجام ميداد، زيرا او چنين خصوصيتي با محمد بن عثمان نداشت ولي با اين وصف محمد بن عثمان در موقع رحلت او را براي جانشيني خود انتخاب کرد مشايخ ما ميگفتند: ما شکي نداشتيم که چون محمد بن عثمان بميرد کسي جز جعفر بن احمد بن متيل يا پدر او جاي وي را نخواهد گرفت، چه که خصوصيت او را با محمد بن عثمان ديده بوديم و ميدانستيم که چقدر در منزل وي ميزيست، تا جائيکه محمد بن عثمان در آخر عمل بعلتي فقط غذائي که در منزل جعفر بن متيل و پدرش تهيه ميشد ميخورد، يا اينکه بخانه جعفر يا پدرش ميرفت و در آنجا غذا ميخورد. خواص شيعيان ترديد نداشتند، که اگر براي محمد بن عثمان حادثه اي پديد آيد يعني وفات کند فقط بجعفر بن متيل وصيت خواهد کرد. ولي وقتي ديدند او وصيت به ابوالقاسم حسين بن روح نمود، تسليم شدند و او را بجانشيني محمد بن عثمان پذيرفتند، و مانند محمد بن عثمان با وي رفتار کردند، جعفر بن متيل هم تا زنده بود مانند زمان محمد بن عثمان در دستگان حسين بن روح کار ميکرد رضي الله عنه. پس هر کس از حسين بن روح نکوهش نمايد، از محمد بن عثمان نکوهش کرده و هر کس از وي نکوهش کند، در حقيقت نکوهش و سرزنش امام زمان نموده است. و هم در غيبت شيخ ميگويد: جماعتي از علما از شيخ صدوق، براي من نقل کرده اند که ابوجعفر محمد بن علي اسود گفت: من اموالي را که از موقوفات بدست ميامد نزد محمد بن عثمان ميبردم و او هم از من ميگرفت دو يا سه سال قبل از آنکه وفاهت کند، در يکي از روزهاي آخر عمرش، چيزي از اينگونه اموال را پيش او بردم، دستور داد که آنرا بحسين بن روح تسليم نمايم. من هم تسليم کردم و رسيد آنرا



[ صفحه 679]



از وي خواستم. حسين بن روح در اينباره بمحمد بن عثمان شکوه نمود، و او هم دستور داد که قبض رسيد مال را از وي حسين بن روح مطالبه نکنم، واضافه کرد که آنچه بدست حسين بن روح ميرسد مثل اينستکه بدست من ميرسد. بعد از آن هر وقت اموالي نزد حسين بن روح بردم مطالبه رسيد نکردم در کمال الدين هم مانند آن را نقل کرده است. نيز در غيبت شيخ بهمين سند از علي بن محمد بن متيل از عمويش جعفر بن احمد ابن متيل نقل کرده که گفت: موقع وفات محمد بن عثمان عثمان رضي الله عنه من در جنب سر وي نشسته بودم و از او سئوال ميکردم و گفتگو مينمودم حسين بن روح هم در سمت پائين پاي او نشسته بود در آن هنگام محمد بن عثمان رو کرد بجانب من و فرمود: مامور هستم که وصيت خود را بحسين بن روح نمايم. پس من از جانب سر او برخاستم و دست ابوالقاسم حسين بن روح را گرفته در جاي خود نشاندم و خود در پائين پاي او نشستم. اين روايت در کمال الدين نيز نقل شده. همچنين در غيبت شيخ است که ابن نوح گفت: حسين بن علي بن بابويه برادر شيخ صدوق که در ماه ربيع الاول سال 378 وارد بصره شد و نزد ما آمده بود براي من نقل کرده که: از علويه صفار و حسين بن احمد بن ادريس شنيدم که هر دو اين روايت را نقل ميکردند، و ميگفتند: ما آن موقع در بغداد حاضر بوديم و اينواقعه را مشاهده کرديم. نيز در کتاب نامبرده از ابو محمد هارون بن موسي تلعکبري و او از ابوعلي محمد بن همام براي من روايت نمود که: محمد بن عثمان قدس الله روحه بيش از رحلتش روساي شيعه را جمع کرد و گفت: اگر حادثه رحلت من بوقوع پيوست جانشين من حسين بن روح نوبختي است. چه که مامور شده ام او را بجاي خويش تعيين نمايم. پس شما هم باو مراجعه کنيد و در کارهاي خود بوي اعتماد نمائيد. نيز در کتاب مذکور مينويسد: حسين بن ابراهيم از ابن نوح از ابونصر



[ صفحه 680]



هبه الله بن محمد نقل کرده که گفت: دائي من جعفر بن احمد نوبختي ميگفت: پدرم احمد بن ابراهيم و عمويم عبد الله بن ابراهيم و گروهي از بستگان ما يعني اولاد نوبخت، نقل کردند که: چون حال احتضار محمد بن عثمان شدت گفت، جماعتي از معروفين شيعه مثل ابوعلي بن همام و ابو عبد الله بن محمد کتاب و ابو عبد الله باقطاني و ابوسهيل اسماعيل بن علي نو بختي و ابو عبد الله بن وجنا و ساير سرشناسان و بزرگان، اجتماع نموده بنزد محمد بن عثمان رفتند و پرسيدند: اگر براي شما اتفاقي افتاد جانشين شما کيست؟ محمد بن عثمان گفت: اين حسين بن روح بن ابوجعفر نوبختي جانشين من و ميان شما و حضرت صاحب الامر سفير و وکيل و مورد وثوق و طرف اطمينان اوست. پس شما در امور خود بوي مراجعه نمائيد و در کارهاي مهم خود اعتماد باو داشته باشيد. من اين ماموريت را داشتم و آنرا ابلاغ نمودم. و هم در کتاب غيبت شيخ بسند مذکور از هبه الله بن محمد دختر زاده ام کلثوم دختر محمد بن عثمان روايت ميکند که گفت ام کلثوم دختر محمد بن عثمان براي وي نقل کرد که: حسين بن روح رضي الله عنه سالهاي درازي وکيل محمد بن عثمان و ناظر املاک او بود و اسرار او را بروساي شيعه ميرساند. و هم از مخصوصين وي بود. بطوريکه بواساطه نزديکي و موانستي که با هم داشتند، اسرار خانه اش را براي او نقل ميکرد. پدرم ماهيانه سي دينار بعنوان حقوق بوي ميداد، و اين مبلغ غير از وجوهي بود که از طرف وزراء شيعه ماند آل فرات و غيرهم، بعلت مقام و احترام و جلالتي که نزد آنها داشت، باو ميرسيد. از اينرو حسين بن روح در دلهاي شيعيان جايگاه بزرگي پيدا کرد. زيرا آنها ميدانستند که او از خواص پدرم ميباشد و نزد شيعيان از وي توثيق نموده بود و فضل و امانتش همه جا منتشر گشت، و هم بواسطه لياقتي که از خود نشان داد در تمام زمان حيات پدرم آماده اينکار بود، تا آنکه پدرم بدستور حضرت ولي



[ صفحه 681]



عصر عليه السلام مامور شد او را بجانشيني خود برگزيند و از هيچکس جز آنها که از روز نخست پدرم را نمي شناختند، در خصوص وکالت وي اختلافي پديد نيامد و کسي ترديد ننمود، و من يکنفر از شيعه را نمي شناسم که درباره وکالت او شک داشته باشد. راوي ميگويد: اينمطلب را من از بسياري از نوبختيان رحمه الله عليهم مانند ابوالحسين بن کبر و غيرهم شنيدم. [1] و هم در کتاب نامبرده ميگويد: جمعي از دانشمندان از ابو العباس ابن نوح نقل کردند که وي گفت: بخط محمد بن نفيس که در اهواز نوشته بود، ديدم که نوشته است: نخستين توقيعي که بدست حسين بن روح از ناحيه مقدس شرف صدور يافته بود اينست: ما او حسن بن روح را ميشناسيم. خدا همه خوبيها و رضاي خود را باو بشناساند و او را با توفيق خود سعادتمند گرداند. از نامه او اطلاع يافتيم و بوثوق او اطمينان داريم. وي در نزد ما مقام و جايگاهي دارد که او را مسرور ميگرداند خداوند احسان خود را درباره او افزون گرداند انه ولي قدير و الحمد لله لا شريک له و صلي الله علي رسوله و محمد و آله و سلم تسليما اين توقيع در روز يکشنبه که شش شب از ماه شوال گذشته بود بسال 305 هجري رسيده بود. مولف: شيخ طوسي سپس توقيعاتي را که براي حميري بيرون آمده همانطور که ما در باب توقيعات مياوريم، ذکر نموده و سپس گفته است: ابوالقاسم حسين بن روح نزد دوست و دشمن داناترين مردم بود و از مخالفين تقيه ميکرد.



[ صفحه 682]



ابو نصر هبه الله بن محمد گفت: ابو عبد الله بن غالب و ابوالحسن بن ابي الطلب براي من نقل کردند که: خردمندتر از شيخ ابوالقاسم حسين بن روح نديديم. روزي او را در خانه ابن يسار وزير ديدم. او در نزد بزرگان مملکت و شخص المقتدر بالله خليفه عباسي داراي مقام بزرگي بود. اهل سنت هم او را بزرگ ميداشتند. حسين بن روح از روي تقيه و ترس در خانه ابن يسار حاضر ميگشت. روزي در آنجا دو نفر از دانشمندان بگفتگو پرداختند و حسين بن روح هم حاضر بود. يکي از آن دو نفر معتقد بود که ابوبکر بعد از پيغمبر صلي الله عليه و آله افضل مردم است و بعد از او عمر و پس از وي علي عليه السلام دومي گفت: علي از عمل افضل بود و در اين باره ميان ايشان گفتگوي زياد در گرفت. در آن ميان ابوالقاسم حسين بن روح رضي الله عنه گفت: آنچه مورد اتفاق اصحاب پيغمبر عليه السلام ميباشد اينست که صديق را مقدم ميدارند: بعد از او فاروق و پس از وي عثمان ذو النورين آنگاه علي وصي اهل حديث هم بر اين عقيده اند و در نزد ما شيعه هم صحيح همين است. آنها که در مجلس حضور داشتند ازين سخن در شگفت ماندند و او را روي سر خود برداشتند و براي او دعاي بسيار نمودند و بکسانيکه او را رافض ميدانستند بد گفتند. من از اين منظره خنده ام گرفت ولي خودداري ميکردم و آستين خود را در دهان فرو ميبردم مباد مفتضح شوم سپس برخاستم که از مجلس بيرون بيايم. حسين بن روح نگاهي بمن نمود و متوجه وضع من گرديد. چون بخانه آمدم ديدم کسي در ميزند وقتي در را باز کردم ديدم ابوالقاسم حسين بن روح سواره پيش از آنکه بخانه خود برود نزد من آمده است. او مرا مخاطب ساخت و گفت: اي بنده خدا چرا در مجلس خنديدي و ميخواستي مرا بمخاطره بياندازي؟ آيا آنچه گفتم بنظر تو مناسب آنجا نبود؟ گفتم: چرا مناسبت داشت. گفت: پس از خدا بترس من تو را حلال نمي گردانم اگر اين سخن را در چنين شرايط و مجلسي از من بزرگ شماري. گفتم: اي آقاي



[ صفحه 683]



من مردي که خود را نماينده امام ميداند اگر اين چنين سخني بگويد نبايد از وي تعجب نمود و بگفته او بخندند گفت: اگر بار ديگر اين سخن را بگوئي با تو قطع علاقه ميکنم سپس خداحافظي کرد و رفت. ابو نصر هبه الله بن محمد گفت: ابوالحسن بن کبرياء نوبختي براي من نقل کرد که بشيخ ابوالقاسم حسين بن روح رضي الله عنه خبر رسيد که يکي از دربانهاي شما معاويه را لعنت ميکند و بوي ناسزا ميگويد. حسين بن روح هم دستور داد او را راندند و از خدمت معزول کردند دربان مدتي طولاني بيکار بود و التماس ميکرد او را بکار سابق برگردانند ولي بخدا قسم حسين بن روح او را ديگر بسر خدمت خود نياورد، تا آنکه يکي از بستگان حسين بن روح او را استخدام کرد که با وي در جائي کار کند. حسين بن روح همه اينکارها را از روي تقيه انجام ميداد [2] و هم ابونصر گفت: ابو احمد در انويه ابرص که خانه اش واقع در باب القراطيس بود براي من نقل کرد که: من و برادرانم نزد حسين بن روح ميرفتيم و با وي گفتگو مينموديم. موقع رفتن مثلا اگر ده نفر بوديم نه نفر ما او را لعن مي کردند و يکنفر درباره او ترديد مينمود. ولي با اين وصف وقتيکه از نزد او ميرفتيم نه نفر از ما بدوستي او تقرب بخداوند مي جستيم و يکنفر متوقف ميبود. زيرا وي احاديثي در فضيلت اصحاب پيغمبر (ص) براي ما نقل ميکرد. برخي از آنرا شنيده بوديم و برخي را که نشنيده بوديم از وي ياداشت ميکرديم، چه که او خوش مجلس بود. رضي الله عنه. و هم شيخ طوسي ميگويد: حسين بن ابراهيم از احمد بن علي بن نوح از ابونصر



[ صفحه 684]



هبه الله بن محمد کاتب دخترزاده ام کلثوم دختر محمد بن عثمان رضي الله عنه براي من نقل کرد که قبر ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي در بغداد جنب دروازه ايست که خانه علي بن احمد نوبختي در آنجا واقع است و از آنجا بتل و دروازه ديگر و پل شوک ميروند. رضي الله عنه. و هم ابو نصر گفت. ابوالقاسم حسين بن روح در ماه شعبان سال 326 هجري وفات يافت و من اخبار بسياري از وي روايت نمودم. همچنين شيخ در غيبت مينويسد: ابو محمد محمدي رضي الله عنه از ابوالحسين محمد بن فضل بن تمام براي من نقل کرد که گفت: از ابوجعفر محمد بن احمد زکوزکي در وقتيکه از کتاب التکليف سخن بميان آورديم و بعقيده ما اسناد روايات آن همه عالي بود زيرا که آن نخستين کتابي بود که ما در حديث نوشته بوديم - شنيدم که ميگفت: ابن ابي عزاقر شلمغاني در تاليف کتاب التکليف کاري نکرده بود. او فقط ابواب آنرا مرتب ميکرد و نزد حسين بن روح ميبرد و بوي نشان ميداد و آنرا حک و اصلاح مينمود. و پس از اصلاح بيرون ميامد سپس براي ما نقل ميکرد و بامر حسين بن روح دستور ميداد که نسخه اي از روي آن برداريم. ابوجعفر زکوزکي گفت: من کتاب مزبور را بخط خود در بغداد در چند طومار نوشتم. ابن تمام ميگويد: بوي گفتم: آقا بمن افتخار دهيد تا من هم از روي خط شما استنساخ کنم ابوجعفر گفت: کتاب از دست من بيرون آمده است پس رفتم و از ديگري گرفتم، و بعد از شنيدن حکايت نسخه اي از آن برداشتم. ابن تمام گفت: عبد الله کوفي خادم حسين بن روح رضي الله عنه براي من نقل کرد و گفت: بعد از صدور توقيع در مذمت و لعن محمد بن علي شلمغاني درباره کتابهاي او از حسين بن روح سوال شد که چگونه عمل بکتاب هاي او نمائيم زيرا خانه هاي ما پر از آن است؟ گفت: من همان جوابي را بشما ميدهم که امام حسن عسکري عليه السلام بکسانيکه از حضرتش پرسيدند: چگونه عمل کنيم بکتب بني فضال



[ صفحه 685]



که خانه هاي ما پر از آنست، داد حضرت بانها فرمود. خذوا ما رووا و ذروا اما راوا يعني هر چه آنها از راويان ديگر نقل کرده اند، عمل کنيد و آنچه را خودشان نقل کرده و در آن اظهار نظر نموده اند ترک نمائيد. و هم در غيبت شيخ است که: ابوالحسن ايادي از ابوالقاسم حسين بن روح پرسيد. چرا متعه دختر باکره مکروه است؟ در جواب گفت: پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود: حياء از ايمان است. شرط اينکار هم ميان تو و اوست، وقتي دختري را واداشتي که قبول کند از او لذت ببري از حياء بيرون رفته و ايمانش از ميان ميرود. پرسيد: اگر با اينقرض از دختر لذت ببرد زنا کرده؟ گفت: نه. و هم در کتاب غيبت است که: حسين بن عبيد الله غضائري [3] از ابوالحسن محمد ابن احمد بن داود قمي نقل کرد که سلامه بن محمد گفت: حسين بن روح رضي الله عنه کتاب التاديب را بقم فرستاد و بجمعي از فقهاء آنجا نوشت که: اين کتاب را مطالعه کنيد و ببينيد آيا چيزي بر خلاف نظر شما در آن هست؟ فقهاي قم هم پس از ملاحظه نوشتند که: تمام مسائل آن صحيح است و چيزي مخالف راي ما در آن نيست، جز اينکه مسئله اي راجع بزکوه فطره در آن بود که مقدار فطره يکنفر نصف صاع از گندم است؟ در صورتي که نظر ما اين بود که گندم هم مانند جو، هر کسي بايد يک صاع هر صاع تقريبا سه کليو است بدهد: [4] ابن نوح گفت: در مصر از جماعتي از علماي شيعه شنيدم که ميگفتند: از



[ صفحه 686]



ابو سهل نوبختي پرسيدند. چطور شد که حسين بن روح نائب امام زمان شد و تو نشدي؟ در جواب گفت: ائمه طاهرين عليهم السلام بهتر ميدانند چه کسي را باينسمت برگزينند. من مردي هستم که دشمنان شيعه اهل تسنن را ملاقات نموده و با آنها در امور اعتقادي مناظره ميکنم. اگر من مانند ابوالقاسم حسين بن نوح مکان امام زمان عليه السلام را ميشناختم شايد در موقع مناظره که درآوردن دليلي معطل ميشدم براي اثبات مدعا جاي او را بديگران نشان ميدادم ولي ابوالقاسم اگر في المثل امام در زير دامنش باشد و او را با قيچي پاره پاره کنند، دامنش را نمي گشايد که دشمنان او را ببينند شلمغاني در اول کتاب غيبت که خود تصنيف کرده نوشته است: درباره اختلافي که ميان من و آن مرد يعني حسين بن روح که خدا توفيقات او را افزون گرداند پديد آمده من دخالتي در آن نداشته ام، بلکه جنايتي [5] بمن رسيده بود که ناچار بودم بگويم بمن جنايت شده است. و در فصل آخر همان کتاب مي نويسد: کسيکه منت خداوند بر وي بزرگ باشد، حجت بر او زياد ميگردد و همواره در خوشيها و بديها راستگوئي پيش ميگيرد. ميان من و خدا سزاوار نيست که جز راستگوئي از امر او چيزي بگويم با اينکه جنايت او نسبت بمن بزرگ است اينمرد حسين بن روح از جانب امام زمان عليه السلام براي کاري از کارهاي منصوب گشته و شيعه را نميرسد که از وي روي بگردانند با اينکه او بمن جنايت نموده مع الوصف حکم اسلام مانند ساير مومنين بر او جاري است.


پاورقي

[1] اين روايات با آنچه قبلا گذشت که تا روز وفات محمد بن عثمان کسي باور نمي کرد که حسين بن روح وکيل او باشد منافات ندارد، زيرا بزرگان شيعه که از وصيت محمد بن عثمان و انتصاب حسين بن روح بجاي وي مطلع شدند؛ يکدل آنرا پذيرفتند و بقيه شيعيان نيز پيروي نمودند و از اين رو بعد از محمد بن عثمان، موضع کاملا روشن بود و اختلافي پديد نيامد.

[2] شايد بعضي در اين عصر که تقيه موضوع خود را از دست داده است، نتوانند پي به حکمت تقيه حسين بن روح ببرند و از کار او در دل خورده بگيرند. ولي اگر شرائط آن عصر و طرز زندگي شيعه و سختگيري که عليه آنها بعمل مي آمد؛ مخصوصا نسبت به نواب امام زمان در نظر گرفته شود مطلب خيلي آسان خواهد شد.

[3] مقصود غضائري فقيه عاليقدر معاصر شيخ مفيد و استاد شيخ طوسي و نجاشي و ديگران است. وي پيشواي علماي شيعه و از مشاهير فقهاي عصر خود بوده و بسال 411 درگذشته است.

فرزند او ابوالحسن احمد نيز از بزرگان علما و مفاخر دانشمندان بوده که در کتب رجال وفقه و حديث معروف به ابن الغضائري است.

[4] از اين جا ميزان علم و فقه و احاطه شيخ بزرگوار حسين بن روح بخوبي معلوم مي گردد زيرا قم مرکز فقهاء و محدثين شيعه بوده، و با اين وصف کتاب او مورد تصويب کامل آنها قرار گرفته است.

[5] اين جنايت را در چند صفحه بعد تحت عنوان شلمغاني بخوانيد.