ابوجعفر محمد بن عثمان عمري
چون ابو عمرو عثمان بن سعيد رحلت نمود، پس او ابوجعفر محمد بن عثمان طبق دستور حضرت امام حسن عسکري عليه السلام و نص پدرش عثمان بن سعيد از جانب امام قائم عليه السلام بجاي پدر نشست. جماعتي از علماء از ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولويه و ابوغالب زراري و ابو محمد تلعکبري براي من شيخ طوسي روايت نموده اند که همه از محمد بن يعقوب
[ صفحه 670]
کليني و او از محمد بن عبد الله و محمد بن يحيي از عبد الله بن جعفر حميري نقل کرده اند که گفت: من و شيخ ابوعمرو عثمان بن سعيد نزد احمد بن اسحاق قمي بوديم. احمد بن اسحاق با چشم بمن اشاره کرد که از عثمان بن سعيد درباره جانشين امام عسکري عليه السلام سوال کنم. من هم گفتم: اي ابوعمرو مي خواستم سوالي از شما بنمايم. قبلا بگويم که من در آنچه ميپرسم شک ندارم زيرا اعتقاد ديني من اينست که زمين نميتواند از وجود حجت خدا خالي بماند، مگر چهل روز پيش از قيامت، که آنموقع حجت برداشته ميشود و در توبه بسته ميگردد، و کسي که تا آن زمان ايمان نياورده يا در زمان ايمان داشتن کار خيري نکرده، اگر ايمان بياورد ايمانش سودي نخواهد داشت و آنها بدترين خلق خدايند، و آنها هستند که قيامت در زمان آنان روي ميدهد. ولي با اينوصف ميخواهم سوالي کنم که بر يقينم افزده گردد. همانطور که حضرت ابراهيم از خداوند خواست که باو نشان دهد چگونه مردگان را زنده ميکند، و خداوند فرمود: مگر ايمان نياورده اي؟ عرضکرد: چرا، ولي ميخواهم دلم آرام گيرد. ابو علي احمد بن اسحق از امام علي النقي عليه السلام براي من روايت نمود که از آن حضرت پرسيدم: با کي طرف سخن شوم، و احکام دين خود را از چه کسي بگيرم، و گفته چه کسي را بپذيرم؟ حضرت فرمود: عثمان بن سعيد عمري مردي موثق است آنچه او بتو برساند، از جانب من ميرساند و هر چه بتو بگويد از جانب من ميگويد، از او بشنو و اطاعت کن، که او ثقه امين است. نيز ابوعلي روايت نموده که از امام حسن عسکري عليه السلام همين سوال را نمودم فرمود: العمري و ابنه ثقتان فما اديا اليک فعني يوديان، و ما قالا لک فعني يقولوان و اسمع لهما و اطعهما فانهما الثقتان المامونان. يعني: عثمان بن سعيد و فرزندش دو نفر موثق اند. هر چه آنها بتو برسانند
[ صفحه 671]
از من ميرسانند و آنچه بتو بگويند از جانب من ميگويند. پس از آنها بشنو و اطاعت کن، که آنها موثق و امين هستند. سپس عثمان بن سعيد بمن گفت: اين فرموده دو امام گذشته، در خصوص تعيين وظيفه توست. عثمان بن سعيد اينرا گفت و سپس بسجده رفت و گريست آنگاه سر برداشت و گفت: هر چه ميخواهي سوال کن پرسيدم: شما جانشين امام حسن عسکري عليه السلام را ديده ايد؟ گفت: آري و الله گردن او مثل اينست و با دست خود اشاره نمود [1] گفتم: يک سوال ديگر دارم گفت: بگو گفتم: نام آن حضرت چيست؟ گفت: براي شما حرام است که نام او را سوال کنيد. من اينرا از پيش خود نميگويم و مرا نميرسد که چيزي را حرام يا حلال کنم و اين گفته خود آن حضرت است. علت آن اينست که خليفه اينطور فهميده که امام حسن عسکري عليه السلام وفات کرده و پسري از او نمانده وارث آن حضرت تقسيم شده و جعفر کذاب آنرا برده است. اينک کسان او را مورد بازپرسي قرار ميدهند و هيچکس جرات نميکند خود را بانها بشناساند يا چيزي بانها برساند. اگر نام حضرت افشا شود بتعقيب وي خواهند پرداخت. پس از خدا بترسيد و از پرسيدن نام وي خودداري کنيد کليني فرموده: شيخي از اصحاب ما شيعه که نامش فراموشم شده براي من روايت نموده که در حضور احمد بن اسحق از عثمان بن سعيد اينمطلب را پرسيدند، و همين جواب را داد. و هم کليني ميگويد: جمعي از علماء از محمد بن علي بن بابويه شيخ صدوق و او از احمد بن هارون فامي، براي ما روايت نمودند که وي گفت: محمد بن عبد الله بن جعفر حميري از پدرش عبد الله بن جعفر نقل کرد که: توقيعي از ناحيه مقدسه امام زمان عليه السلام براي ابوجعفر محمد بن عثمان قدس الله روحه در تعزيت پدرش رضي الله عنه صادر گشت و از جمله مرقوم بود: انا لله و انا اليه راجعون.
[ صفحه 672]
تسليم فرمان و راضي بقضاي الهي هستيم. پدرت با سعادت زيست و با افتخار مرد، خدا او را رحمت کند، و باولياء خدا و سروران خود عليهم السلام ملحق سازد، او پيوسته در آنچه او را بخدا و مواليان خود نزديک مينمود تلاش و کوشش داشت، خداوند روي او را تر و تازه گرداند و او را بيامرزد. و در فصل ديگر توقيع نوشته بود: خداوند ثواب تو را زياد گرداند و در اين مصيبت صبر نيکو مرحمت فرمايد. تو مصيبت زده اي و ما هم اندوهناک هستيم فراق پدرت براي تو و ما هر دو وحشتناک است خداوند او را در جائي که دارد شاد گرداند از کمال سعادت او اين بود که مثل تو فرزندي داشت که بعد از او بماند و بدستور وي جانشين او گردد و براي او طلب رحمت و مغفرت کند من هم ميگويم: الحمد لله، زيرا شيعيان بوجود تو و آنچه خداوند در تو و نزد تو قرار داده است، مسرورند پروردگار عالم تو را ياري کند و نيرو بخشد و پشتيباني نمايد و در کار خود توفيق دهد خداوند دوست و نگهبان تو باشد اينحديث در خرايج راوندي نيز آمده است. و در کمال الدين نيز از احمد بن هارون تلعکبري آنرا روايت کرده است در غيبت شيخ مينويسد: جماعتي از هارون بن موسي تعلکبري از محمد بن همام روايت نموده اند که عبد الله بن جعفر حميري گفت: چون عثمان بن سعيد رضي الله عنه وفات يافت مکتوبي بهمان خطي که ماها مينويسم در خصوص انتصاب فرزندش محمد بن عثمان رضي الله عنه بجاي او صادر گشت. در کتاب مذکور با همين سند از محمد بن همام روايت نموده که گفت: محمد بن حمويه بن عبد العزيز رازي در سال 280 هجري براي من روايت نمود و گفت: محمد بن ابراهيم بن مهزيار اهوازي براي ما نقل کرد که: بعد از وفات عثمان بن سعيد توقيعي بدين مضمون براي من امد: خداوند پسر او را حفظ کند. او در زمان پدرش مورد اعتماد ما بود، خدا از او و پدرش خشنود باشد، و روح پدرش را شاد گرداند، پسرش در نزد ما مانند اوست و در جاي وي نشسته است آنچه از ما بگويد گفته ماست، و بفرمان ما عمل ميکند
[ صفحه 673]
خداوند او را تاييد کند. پس گفته او را قبول کن و نظر ما را درباره او بدان. و هم در کتاب ياد شده ميگويد: جماعتي از علماء از ابوالقاسم جعفر بن محمد ابن قولوليه و ابو غالب زراري و ابو محمد تلعکبري روايت نموده اند که همه آنها از محمد بن يعقوب کليني از اسحاق بن يعقوب روايت کرده اند که گفت: از محمد ابن عثمان خواهش نمودم، نامه اي که در آن مسائل مشکله خود را نوشته بودم بحضور امام عليه السلام تقديم بدارد - او هم پذيرفت. در جواب من توقيعي بخط امام زمان عليه السلام باين عبارت صادر گشت: محمد ابن عثمان که خداوند از او و پيش از وي از پدرش خشنود باشد، مورد وثوق من است و نامه او نامه من ميباشد در خرايج اين روايت را از کليني نيز آورده است. همچنين در غيبت شيخ است که: ابوالعباس ابن نوح گفت: خبر داد بمن هبه الله بن محمد دخترزاده ام ام کلثوم دختر محمد بن عثمان رضي الله عنه، از مشايخ خودش که آنها گفتند: طايفه شيعه هميشه عثمان بن سعيد را بعدالت قبول داشتند موقعي که وفات يافت فرزندش محمد بن عثمان او را غسل داد و بر جاي او نشست و تمام امور مربوط بسفارت و نيابت امام زمان عليه السلام بوي تفويض شد. شيعيان نيز اتفاق بعدالت و وثاقت و امانت داري او داشتند. چه که در زمان امام حسن عسکري (ع) از طرف حضرت تصريح بامانت و عدالت او شده بود و مردم را امر برجوع باو فرمود. بعد از رحلت امام حسن عسکري و زمان حيات پدرش عثمان بن سعيد نيز کسي درباره عدالت او اختلاف نظر نداشت و در خصوص امانت وي ترديد نمي نمود. توقيعات امام زمان عليه السلام در امور مهم ديني، در طول حيات وي با همان خطي که در زمان پدرش عثمان بن سعيد صادر ميشد، بدست او صادر ميگشت و بشيعيان ميرسيد شيعيان جز او کسي را بنيابت نمي شناختند. و بديگري مراجعه نمي نمودند علائم و کرامات زيادي از وي ظاهر شد. معجزات امام زمان عليه السلام بدست او آشکار ميگرديد، و امور بسياري را از جانب امام بشيعيان خبر داد که همه باعث بصيرت شيعيان در خصوص وجود امام دوازدهم گرديد. اين مطلب در نزد شيعه مشهور است.
[ صفحه 674]
چون پيشتر قسمتي از آنها را نقل کرديم در کتاب غيبت ديگر در اينجا تکرار آن نمي پردازيم و همين اندازه براي شخص با انصاف کافي است. ابن نوح ميگويد: ابونصر مذکور گفت: ابوجعفر محمد بن عثمان کتاب هائي داشت که در ففه تصنيف کرده و همه را از امام حسن عسکري و امام زمان عليهما السلام و پدرش عثمان بن سعيد که او نيز از امام علي النقي و امام حسن عسکري عليه السلام روايت نموده بود، شنيده بود. از جمله آن کتابها کتاب الاشربه بود ام کلثوم دختر وي مادر ابونصر رضي الله عنها ميگفت: اين کتاب موقع وصيت محمد بن عثمان بحسين ابن روح رسيد و در دست او بود. ابو نصر ميگويد: گمان ميکنم بعد از آن شيخ ابوالحسن سميري رضي الله عنه رسيد. ابوجعفر بن بابويه صدوق فرمود: محمد بن عثمان قدس الله روحه روايت نموده که بخدا قسم حضرت صاحب الامر عليه السلام هر سال در موسم حج در مکه است او مردم را مي بيند و همه را مي شناسد و مردم هم او را مي بينند ولي نمي شناسند. و هم جماعتي از علماء از شيخ صدوق براي من شيخ طوسي روايت نمودند که گفت: پدرم علي بن بابويه. و محمد بن حسن و محمد بن موسي بن متوکل از عبد الله بن جعفر حميري روايت نموده اند که گفت: از محمد بن عثمان رضي الله عنه پرسيدم: آيا صاحب الامر را ديده اي؟ گفت: آري. آخرين بار که آن حضرت را ديدم در خانه خدا بود يعني مسجد الحرام و ميفرمود: اللهم انجز لي ما وعدتني خداوند آنچه را بمن وعده فرمودي عملي گردان. و هم محمد بن عثمان رضي الله عنه گفت: آن حضرت صلوات الله عليه را ديدم که در باب المستجار پرده خانه خدا را گرفته و ميفرمايد: اللهم انتقم بي من اعدائک يعني پروردگارا بوسيله من از دشمنانت انتقام بگير. و بسند مذکور از شيخ صدوق از پدرش از علي بن سليمان زراري و او از علي بن صدقه قمي روايت نموده که گفت: محمد بن عثمان رضي الله عنه بي مقدمه و بدون اينکه سوالي از وي بکنم بنزد من آمد تا بانها که نام حضرت را پرسيده بودند خبر
[ صفحه 675]
دهد و گفت: يا بايد از بردن نام حضرت سکوت کنند تا به بهشت بروند و يا درباره او گفتگو کنند تا در آتش بيفتند. زيرا اگر آنها بر نام امام مطلع گردند، آنرا شهرت ميدهند و چنانچه جاي او را بدانند، مردم را بدانجا راهنمائي مينمايند. و هم ابن نوح گفت: ابو نصر هبه الله بن محمد بمن خبر داد و گفت: ابو علي ابن ابي جيد قمي (ره) بمن خبر داد و گفت: ابوالحسن علي بن احمد دلال قمي نقل کرد که گفت روزي بر ابوجعفر محمد بن عثمان وارد شدم تا بوي سلام کنم. ديدم لوحي پيش روي او نهاده و نقاش بر آن نقش ميکشد و آياتي از قرآن در آن مينويسد، و اسامي ائمه را در حواشي آن مينگارد. من گفتم: آقا اين لوح چيست؟ فرمود: اين براي قبرم ميباشد و مرا روي آن خواهند گذاشت، يا اينکه گفت: بر آن تکيه ميدهم. و هم فرمود: هر روز داخل قبرم ميشوم و يک جزو قرآن ميخوانم سپس بيرون ميايم. ابو علي راوي اين خبر ميگويد: گمان ميکنم ابوالحسن علي بن احمد گفت: محمد بن عثمان دست مرا گرفت و قبر خود را بمن نشان داد و گفت: چون فلان روز و فلان ماه و فلان سال فرا رسد، بسوي خدا ميروم و در آن مدفون ميشوم و اين لوح هم با من خواهد بود. چون از نزد او خارج شدم، آنچه فرموده بود يادداشت کردم و همواره مراقب آن اوقات بودم. چيزي نگذشت که او بيمار شد و بالاخره در همان روز و ماه و سالي که گفته بود وفات يافت و در همان قبر نيز دفن شد. ابو نصر هبه الله گفت: اينروايت را از ديگري غير از ابوعلي نيز شنيدم، همچنين اين حديث را مادرم ام کلثوم دختر محمد بن عثمان رضي الله عنهما هم براي من نقل کرد. و هم جماعتي از علماء از شيخ صدوق (ره) و او از محمد بن علي اسود قمي بمن خبر دادند که: محمد بن عثمان قدس الله روحه قبري باي خود حفر نموده و آنرا با چند قطعه تخته آماده ساخت. وقتي علت آنرا پرسيدم گفت: براي مردن اسبابي هست بعد از آن نيز از
[ صفحه 676]
وي پرسيدم، گفت: مامور شدم که خود را جمع و جور کنم. سپس دو ماه بعد وفات يافت. رضي الله عنه و ارضاه. در کمال الدين هم اين روايت آمده است. و نيز در غيبت شيخ از ابو نصر هبه الله روايت ميکند که گفت: ديدم بخط ابو غالب زراري نوشته بود: ابوجعفر محمد بن عثمان (ره) در آخر ماه جمادي الاولي سال سيصد و پنج وفات يافت. و هم ابونصر ذکر نموده که: محمد بن عثمان در سال سيصد و چهار رحلت فرمود و مدت پنجاه سال نيابت حضرت امام زمان عليه السلام را داشت. مردم اموال خود را بوسيله او بامام ميرسانيدند، و توقيعاتي بهمان خطي که در زمان امام حسن عسکري عليه السلام براي شيعيان، در امور مهمه دين و نياي آنان ميرسيد، و مسائلي که ميپرسيدند جوابهاي عجيب آنها بوسيله او صادر ميگشت. و هم ابونصر گفت: قبر محمد بن عثمان در بغداد پيش قبر مادرش در سر راه دروازه کوفه در محلي که خانه اش آنجا بود، واقع است، و فعلا در وسط بيابان است.
پاورقي
[1] يعني اشاره گردن خود نمود که ضخيم و زيبا و متناسب بود.