بازگشت

ابورجاء مصري


و نيز صدوق در کمال الدين مينويسد: پدرم از سعد بن عبد الله اشعري از علان رازي از اعلم بصري و او از ابورجاء مصري روايت نموده که گفت: دو سال بعد از رحلت حضرت امام حسن عسکري عليه السلام براي تحقيق درباره جانشين آن حضرت سفر کردم، ولي چيزي دستگيرم نشد. سال سوم که در مدينه در جستجوي پسر امام حسن عسکري عليه السلام بودم ابو غانم دعوت کرد که شام را نزد او باشم. در آن هنگام نشسته بودم و در انديشه فرو رفته و با خود ميگفتم: اگر امام پسري داشت لابد بعد از سه سال ظاهر ميشد. ناگاه صداي هاتفي را شنيدم ولي خود او را نديدم که مي گفت: اي نصر بن عبد الله نام ابو رجاء بوده باهل مصر بگو: شما که به پيغمبر ايمان آورده ايد او را ديده ايد؟ نصر ميگويد: من تا آنموقع نام پدرم را نميدانستم. زيرا من در مدائن متولد شده بودم، و نوفلي مرا بمصر آورد، و بعد از مرگ پدرم در آنجا پرورش يافتم. بعد از شنيدن آن برخاستم و حرکت کردم و ديگر پيش ابو غانم نرفتم و راه مصر را گرفته عازم شدم. و هم ابورجاء مصري گفت: دو نفر از اهل مصر نامه اي درباره دو فرزندشان بحضور امام نوشتند. جواب آمد که اي فلاني خداوند بتو پاداش دهد، و درباره دومي دعا کرد. پس از چندي پسر اولي که باو تسليت گفته بود وفات يافت. و نيز ابورجاء گفت: ابو محمد و جنائي براي من نقل کرد که اوضاع شهر ما بهم خورد و آشوبي پديد آمد. من ببغداد آمدم و هشتاد روز در آنجا ماندم. روزي پيرمردي آمد و بمن گفت: برگرد بشهر خود. من هم با بي ميلي از بغداد بيرون آمدم. وقتي بسامره رسيدم خواستم در آنجا منزل کنم، زيرا اخباري از وضع آشفته وطن بمن ميرسيد، هنوز در سامره بمنزل نرسيده بودم که ديدم پيرمردي نزد من آمد و نامه اي از خانواده ام آورد که از آرامش اوضاع شهر خبر داده و از من خواسته بودند برگردم.



[ صفحه 647]



همچنين در کمال الدين مينويسد: پدرم از سعد بن عبد الله از محمد بن هارون روايت ميکند که گفت پانصد دينار مال امام عليه السلام را بذمه داشتم يکشب که در بغداد بودم و شبي تاريک و بادهاي شديد ميوزيد، و من هم سخت ترسيده بودم، و درباره مال امام که بذمه داشتم ميانديشيدم، پيش خود گفتم: چند باب دکان دارم که آنرا به پانصد و سي دينار خريده ام. همه آنها را در عوض پانصد دينار مال امام عليه السلام ميدهم. همانوقع شخصي آمد که آنرا در عوض پانصد دينار بگيرد، با اينکه هنوز قباله آنرا ننوشته و بکسي هم خبر نداده بودم.