بازگشت

داستان ديگر


و هم آن جماعت براي من شيخ طوسي نقل کردند که ابو غالب گفت: مدتي قبل از اين ماجرا نامه اي بحضور امام عليه السلام نوشته و از حضرت خواسته بودم که حضرت قطعه ملک مرا بپذيرد. آن موقع مقصودم از اين کار تقرب بخداوند نبود بلکه ميل داشتم بدينوسيله با نوبختيها آميزش پيدا کنم و از نظر عنوان و ثروت دنيا در سلک آنها درآيم، ولي جواب نامه ام نرسيد. بعد که اصرار زياد نمودم، نامه اي برايم نوشته شد که: شخص موثقي را پيدا نموده و املاک خود را بنام او ثبت کن زيرا بان محتاج خواهي شد. من آنرا بنام ابوالقاسم موسي بن حسن زجوزجي برادر زاده ابوجعفر سابق الذکر که مورد وثوق من و از لحاظ ديانت داري و نعمت دنيوي معتبر بود ثبت کردم. چند روزي نگذشت که اعراب مرا اسير کردند و محصوص املاکي که هنوز در ملک من بود، غارت نمودند، و غلات و چهار پايان و آلات - کشاورزي - که در آن بود، و هزار دينار ارزش داشت همه را بتاراج بردند، خودم نيز مدتي در اسارت آنها بسر بردم تا اينکه صد دينار و هزار و پانصد درهم دارم و خود را خلاص گردانيدم، بعلاوه هفتصد درهم براي خاطر قاصدها که باطراف فرستاده بودم



[ صفحه 636]



متضرر شدم. موقعيکه از چنگ آنها بيرون آمدم محتاج باملاکي شدم که بنام ابو القاسم زجوزجي ثبت کرده بودم، ناچار آنرا فروختم. نيز شيخ الطائفه در کتاب غيبت مينويسد: حسين بن عبيد الله غضائري از ابو الحسن محمد بن احمد بن داود قمي از علي بن همام براي من روايت نمود که علي بن همام گفت: محمد بن علي شلمغاني عزاقري کسي نزد حسين بن روح فرستاد که بيا با هم مباهله کنيم. نائب امام زمان من هستم که مامور باظهار علم گشته ام ولي تو بطور آشکار و نهان، آنرا ظاهر گردانيدي. پس بيا تا با هم مباهله [1] نمائيم شيخ ابوالقاسم حسين بن روح در جواب او پيغام فرستاد که هر يک از ما براي مباهله پيشي گيرد، دشمن امام خواهد بود. شلمغاني پيشي گرفت و بهمين جهت کشته شد و بدار آويخته گرديد و ابن ابي عون را هم با وي گرفتند. اين واقعه در سال 323 اتفاق افتاد. محمد بن نوح ميگويد: جدم محمد بن احمد بن عباس بن نوح رضي الله عنه بمن خبر داد و گفت: ابو محمد حسن بن جعفر بن اسماعيل بن صالح صيمري بمن خبر داد که در ماه ذي الحجه سال 312 هجري توقيعي از ناحيه مقدسه درباره لعن شلمغاني، توسط حسين بن روح در خانه مقتدر خليفه عباسي براي شيخ ابو علي بن همام فرستاده شده، ابو علي آنرا براي من خواند و گفت: وقتي اين توقيع صادر شد، حسين بن روح از حضرت خواست که آنرا آشکار نسازد، زيرا آنموقع حسين بن روح در دست دشمن گرفتار و در خانه مقتدر عباسي محبوس بود، حضرت امر فرمود که آنرا آشکار کن و نترس که از شر آنها ايمن خواهي بود. بعد از آشکار ساختن توقيع لعن شلمغاني، حسين بن روح در اندک مدتي از زندان آزاد شد و الحمد لله.



[ صفحه 637]




پاورقي

[1] مباهله يعني نفرين کردن يکديگر تا هر کس بر باطل بوده مورد غضب الهي قرار گيرد و آنکس که بر حق بود شناخته شود و بدين گونه حق از باطل امتياز يابد.