بازگشت

حسين مدلل


و از جمله حکايتي است که از افراد موثق شنيده ام. اين حکايت نزد اغلب اهالي نجف اشرف مشهور و معروف است حکايت اينست اين خانه که فعلا - يعني سال 789 - من در آن سکني دارم، مال شخصي بود بنام حسين مدلل که مردي خير انديش و نيکوکار بود، و محلي را در آنجا بنام او ساباط [1] مدلل ميگفتند اين خانه وصل بديوار حرم مطهر اميرالمومنين عليه السلام، و در نجف مشهور ميباشد. حسين مدلل مردي عيال وار بود. وقتي مبتلا بسکته ناقص ميشود، بطوريکه قادر بايستادن نبوده و در موقع



[ صفحه 820]



ضرورت عيالش او را بلند ميکرده. او مدت مديدي را بدين منوال گذرانيد و اين موجب شد که فقر و تنگدستي سختي بزن و فرزندانش روي آورد، تا جائيکه محتاج بمردم شدند و مردم همه بر آنها سخت گرفتند. در يکي از شبهاي سال هفتصد و بيست 720 هجري که يک چهارم از شب گذشته بود، همسرش را بيدا کرد، و با بيدار شدن او بقيه هم بيدار شدند، ناگاه ديدند داخل و بالاي خانه پر نور شده، بطوريکه چشم را خيره ميکرد زن و فرزندانش پرسيدند چه خبر است؟ گفت: هم اکنون امام زمان عليه السلام آمد و فرمود: حسين برخيز من گفتم: آقا مي بيني که نمي توانم برخيزم. حضرت دست مرا گرفت و بلند کرد، ديدم ناراحتي که داشتم برطرف شده، و اينک حالم خوب و از هر نظر رضايت بخش است. سپس فرمود: من از گذر سر پوشيده بزيارت جدم ميروم و تو هر شب آن را قفل کن، گفتم: آقا با گوش و دل فرمانبردار خدا و شما هستم آنگاه برخاست و بزيارت حضرت اميرالمومنين عليه السلام رفت، من هم خدا را شکر نمودم که اين نعمت را بمن روزي کرد. گذر مذکور تاکنون مورد احترام مردم است و در مواقع نيازمندي براي آن نذر مي کنند و هيچگاه نذر کننده، از برکت وجود امام زمان عليه السلام، نااميد نميشود.


پاورقي

[1] ساباط بمعني گذر سرپوشيده است.