بازگشت

مقام ادبي نابغه جعدي


سپس سيد مرتضي ميفرمايد: مرزباني [1] ميگفت: علي بن سليمان اخفش از احمد بن يحيي و او از محمد بن سلام و غيره نقل کرده که اين اشعار از نابغه جعدي است:



تلوم علي هلک البعير ضعيتني

و کنت علي لوم العواذل زاريا





[ صفحه 580]



الم تعلمي اني رزيت محاربا

فمالک منه اليوم شيئا و لا ليا



و من قبله ما قد رزيت بوحوح

و کان ابن امي و الخليل المصافيا



فتي کملت خيراته غير انه

جواد فما يبقي من المال باقيا



فتي تم فيه ما يسر صديقه

علي ان فيه ما يسوء الا عاديا



اشم طويل الساعدين سميدع

اذا لم يرح للمجد اصبح غاديا



يعني: تو مرا بر هلاک شدن شترم سرزنش مي کني، و من هم درصددم که سرزنش کنندگان را سرزنش کنم اي زن تو نميداني که در جنگ براي من اتفاق سوئي افتاده که امروز نه تو و نه من اثري از آن نداريم؟ پيش از آن هم من بواسطه يکفر مبارز سوگوار گشتم. او فرزند مادرم و دوست پاکباز من بود. او جواني بود که نيکوئيهايش بسرحد کمال رسيده بود، جز اين که از بس سخي بود چيزي از اموالش را باقي نميگذاشت. جواني بود که دوست داشت هميشه دوستش را مسرور نگاهدارد. بعلاوه در وي صفاتي بود که خوش آيند دشمنان نبود. وي جواني بلند بالا و داراي بازواني دراز و خود با شخصيت بود. بطوري که اگر در شب ظلماني بمجد و بزرگواري نميرسيد، صبح بان نائل ميگشت. اين اشعار هم از نابغه است:



عقيله او من هلال بن عامر

بذي الرمث من وادي المنار خيامها



اذا ابتسمت في البيت و الليل دونها

اضاء دجي الليل البهيم ابتسامها



يعني: محبوبه من از قبيله عقيله يا هلال بن عامر است. خيمه هاي او در ذي الرمث واقع در بيابان منار است. او اگر در خانه و موقع شب تبسم نمايد، با دندانهاي سفيد و روشنش، ظلمت شب را برطرف نموده بکلي نوراني ميگرداند. اصمعي [2] از ابو عمرو بن علانقل کرده که گفت: از فرزدق پرسيدند



[ صفحه 581]



اشعار نابغه جعدي چگونه بود؟ گفت: او داراي دو نوع شعر بود. و مانند لباس فروشي بود که رداء خز هزار ديناري و روسري يک درهمي ميفروخت سپس اصمعي ميگويد: فرزدق [3] راست گفته است چه: سخنان نابغه از يک طرف روان تر از آب زلال و از طرفي سخت تر از سنگ بود. سپس فرزدق اين اشعار را از نابغه انشاد کرد:



سمالک هم و لم تطرب

و بت ببث و لم تنصب



و قالت سليمي اري راسه

کناصيه الفرس الاشهب



و ذلک من وقعات المنون

ففيئي اليک و لا تعجب



يعني: رنج و محنت تو برخاست و تو خشنود نشدي، و با مشقت پي در پي بسر بردي اما تو مشقت نکشيدي. سليمي گفته است: سر او را مانند پيشاني اسب سفيدي که مايل بسياهي باشد مي بينم. باو گفتم: اين بواسطه جنگهاي مرگ است که با من نموده. پس بجاي خود برگرد و تعجب مکن. و بعد از اين ابيات ميگويد:



اتين علي اخوه سبعه

و عدن علي ربعي الاقرب



فادخلک الله برد الجنان

جذلان في مدخل طيب



يعني: مرگها بر هفت برادر من وارد گشتند و آنها را بردند. آنگاه بخانه من که بانها نزديک بود بود برگشتند سپس خود را مخاطب ساخته و ميگويد: خداوند



[ صفحه 582]



تو را در جاي خنکي از بهشت درآورد، بحالتي مسرور و در جايگاهي مطلوب. ولي با اين وصف سخنان نابغه روان و نرم شد. چون موحد بود و بگفته خود ايمان داشت و اشعار در خير و خوبي ميگفت اگر ابو شمقمق اين بيت بيت آخر را ميگفت: خوش آيند نبود و ضعيف شمرده ميشد زيرا اهل اين حرفها نبود. اصمعي ميگويد: روش شعر اينست که اگر آنرا در باب خير بکاري بري روان و نرم گردد. نمي بيني که حسان بن ثابت [4] از نظر شعر چه مقامي در جاهليت و اسلام يافت. ولي هنگاميکه اشعار خود را در باب خير مانند مراثي پيغمبر و حمزه و جعفر و غيره گفت، شعرش روان شد و بر زبان همه جاري گشت؟


پاورقي

[1] ابو عبد الله محمد بن عمران بن موسي بن سعيد بن عبد الله مرزباني از دانشمندان شيعه است. اصلا خراساني ولي در بغداد متولد شده است. از تصنيفات مشهور وي کتاب ما نزل من القرآن في علي (ع) يعني آياتي که در شان علي (ع) نازل شده: و کتاب المفصل در علم بيان است. گفته شده که او نخستين کسي است که علم بيان را تدوين کرد هر چند عبد القاهر گرگاني را نام مي برند.

ابن خلکان مي نويسد: مرزباني استاد ادب و تاريخ بود و تاليفات بسيار دارد؛ در حديث موثق و در مذهب متمايل به تشيع است خطيب در تاريخ بغداد مي نويسد: ابو عبد الله کاتب مرزباني از ابوالقاسم بغوي و احمد بن سليمان طوسي و ابن دريد و نفطويه و ابو بکر انباري، روايت مي کند... کتابهاي بسياري نوشته از جمله در اخبار شعراي پيشين و پسين به ترتيب طبقات آنهاست. علي بن ايوب قمي مي گفت سليقه و مهارت مرزباني در تصنيف کتب از حافظ بهتر بود و گفت: روزي وارد شدم بر ابو علي فارسي دانشمند نحوي معروف پرسيد: از کجا مي آئي؟ گفتم: از نزد ابو عبيد الله مرزباني - ابو علي گفت: مرزباني از خوبان روزگار است.

و هم خطيب از علي بن ايوب نقل مي کند که: عضد الدوله ديلمي وقتي از در خانه ي مرزباني مي گذشت، مي ايستاد تا وي بيرون آيد و باوسلام کند واحوالش را بپرسد.

ابن نديم مي نويسد: وي آخرين دانشمند بزرگ آشناي بادب و تاريخ و وقايع گذشتگان و نويسنده ي نامي اين قسمت و داراي صراحت لهجه و اطلاعات وسيع بود مرزباني بسال 384 در بغداد در گذشت. الکني و الالقاب.

[2] اصمعي از ادبا و شعرا و ظرفاي معروف عرب است. نامش عبد الملک بن قريب و از ندماي خلفاي عباسي مخصوصا در دربار منصور و هارون الرشيد موقعيت بسزائي داشت.

اصمعي در سال 216 بسن نود سالگي درگذشت.

[3] فرزدق از شعراي بزرگ اسلام است؛ و همان است که دعبل خزاعي اشعار مشهور خود را که درباره ي اهل بيت عصمت گفته بود نزد او خواند و فرزدق ذوق سرشار او را ستود و دستور داد آنرا منتشر سازد و همان است که در زمان خلافت عبد الملک مروان با پسر او هشام بن عبد الملک بحج آمده و علي رغم هشام که از ديدار امام زين العابدين ناراحت شد و نتوانست جلالت آن حضرت را ببيند؛ قصيده اي در مدح آن امام همام بالبداهه سرود و في الحال خواند که شاهکار بي مانندي است.

[4] حسان بن ثابت نخست از شعراي جاهليت بود، سپس اسلام آورد، و شاعر رسمي محضر پيغمبر اسلام گرديد و تمام اشعار هجائيه شعراي مشرکين را رد مي کرد، در غدير خم نيز بعد از آنکه پيغمبر اکرم (ص) علي عليه السلام را بجانشيني خود منصوب داشت، اشعاري بهمان مناسبت گفت، ولي بيچاره مانند غالب شعراي متملق و نگون بخت، بعد از پيغمبر (ص) از علي (ع) روي گردانيد و حتي از بيعت با حضرت مانند عبد الله بن عمر و اسامة بن زيد، سر باز زد!.