بازگشت

عوف بن کنانه و سخنان حکيمانه او


عوف بن کنانه کلبي سيصد ساهل در جهان زيست. چون حال احتضارش فرا رسيد فرزندان خود را جمع کرد و بانها وصيت نمود و گفت: فرزندان من وصيت مرا حفظ کنيد که بعد از من بوسيله آن برياست و آقائي قوم خواهيد رسيد. پارسائي پيشه سازيد و خيانت نکنيد و محزون نباشيد درندگان را از خوابگاهشان پراکنده مسازيد. با مردم آميزش کنيد ولي بديهاي آنها را پوشيده داريد تا کارتان بهبود يابد و اصلاح گردد. [1] دست سوال بطرف آنها دراز نکنيد تا برايتان گران



[ صفحه 521]



تمام نشود: تا ميتوانيد حالت سکوت پيش گيريد مگر براي اظهار حقي که پسنديده مي دانيد. مردم را دوست بداريد تا سينه هاي آنها از کينه شما پاک شود. آنها را از استفاده منافع محروم نسازيد، تا از شما شکايت نکنند. از آنها فاصله بگيريد تا دلتان آرامش يابد. زياد با آنها نشست و برخاست نکنيد که موجب خواري شماست. چون کار مشکلي براي شما پديد آيد، در برابر آن ثبات و صبر پيشه گيريد، با گذشت زمان بسازيد که اگر زبان راستي و ذلت خواري بماند، بهتر از آنست که در حال خوشي نام انسان ببدي ياد شود. خود را براي احترام بکسيکه نسبت بشما فروتني ميکند آماده سازيد. زيرا نزديکترين خواهشها دوستي و دورترين نسبتها دشمني است و وفا پيشه گيريد، نقض عهد مکنيد که جمعيت شما را تامين خواهد کرد. حسب خود را بواسطه ترک دروغ زنده کنيد. که دروغ آفت جوانمردي است تنگي معيشت خود را بر مردم معلوم مسازيد که موجب خواري و سرشکستگي شما خواهد شد. از غربت اجتناب ورزيد که با ذلت توام است: زنان نجيبه و اصيل خود را بهر کسي تزويج نکنيد، مگر در اصالت و نجابت با شما برابر باشند: هميشه سعي کنيد فضيلت و بزرگي کسب نمائيد. زيبائي زنان، شما را از توجه بخوبي آنها فريب ندهد، که خوبي زنان بکمال و بشرافت آنها بستگي دارد [2] .



[ صفحه 522]



در نزد فاميل و قوم خود فروتني نمائيد و بر آنها ستم روا مداريد تا بملکات فاضله نائل گرديد. در موضوعي که آنها اتفاق بر آن دارند، مخالفت نکنيد، که مخالفت براي مرد مطاع موجب نقص و عيب است. کارهاي نيک شما پيش از ديگران بايد براي قوم خودتان باشد. ساحت خانه هاي خود را از ساکنين آن متوحش مسازيد که موجب سلب برکت و جلوگيري از حقوق آنهاست. سخن چيني را در ميان خود ترک نمائيد تا در پيشامدهاي ناگوار مددکار هم باشيد و بر دشمن غلبه يابيد. از سودپرستي بپرهيزيد مگر در مواردي که برخورد باشکال ننمائيد. همسايه ها را گرامي و مهمان را در پذيرائي بر خود مقدارم بداريد.



[ صفحه 523]



با سفيهان شکيبا باشيد تا از اندوه و ناراحتي شما کاسته شود و از تفرقه و جدائي دوري کنيدن که موجب خواري شما خواهد بود. جز در موقع ناچاري خود را بيش از حد توانائي، در مشقت نياندازيد. زيرا اگر عذر شما پذيرفته بود، مردم شما را سرزنش نخواهند کرد، و اگر نيرومند و قوي باشيد، بهتر از اين است که موقع اضطرار بکمک ديگران بشتابيد. بخشش کنيد ولي تفريط ننمائيد که بذل و بخشش مانع احتياج شماست. آنچه مي گوئيد يکسان باشد، تا نزد خلق عزيز شويد، و شمشيرتان بران باشد. از اسراف بپرهيزيد و خود را رسوا مسازيد. از مردم پست انتظار کاري نداشته باشيد که در آن کوتاهي ميورزند و بعمل نمي آورند، نسبت بيکديگر رشک و حسد نبرند تا باعث هلاکت شما نگردد. از بخل اجتناب کنيد که بخل يک نوع بيماري است. براي خود از فضيلت وجود و ادب و دوستي با اهل فضل و حيا خانه ها بنا نمائيد و با بذل و سخاوت محبت مردم را جلب کنيد. افراد با فضيلت را محترم شماريد و از تجربه اشخاص آزموده سرمشق بگيريد، کوچکي کار نيک شما را از انجام آن باز ندارد، که همان نيز داراي ثواب خواهد بود. مردم را کوچک نشماريد و ناتوان ندانيد که مردي بروشني دل و زبان گويا بستگي دارد. هر گاه سانحه اي بوحشت افتاديد تامل نمائيد و شتاب مکنيد. براي نزديکي بسلاطين نسبت بانها مهر ورزيد که هر که را بخواهند بلند مي کنند و هر که را نخواهند بزمين مي زنند. در کارها شجاع باشيد تا ديدگان مردم بشما معطوف گردد. از راه وفا فروتني پيشه گيريد و کاري کنيد که بزرگان شما، شما را دوست بدارند. سپس اين دو بيت را گفت:



و ما کل ذي لب بموتيک نصحه

و لا کل موف نصحه بلبيب



و لکن اذا ما استجمعا عند واحد

فحق له من طاعه بنصيب



يعني: هر عاقلي ترا پند نميدهد، و هر پند و اندرز دهي عاقل نيست ولي اگر



[ صفحه 524]



هر دو در شخصي جمع شد يعني عاقلي ترا نصيحت کرد سزاوارست که پيروي او را بگردن گيري.


پاورقي

[1] از نظر اسلام بايد بديهاي اشخاص را فاش کرد تا ريشه بديها کنده شود و افراد بد و خطرناک در جامعه راه پيدا نکنند و نضج نگيرند مگر اينکه فاش ساختن و ذکر بديهاي آنان موجب خطر براي مسلمانان باشد که البته حکم ديگري دارد. اسلام صراحت لهجه دارد و از دو روئي و نفاق و تماس با افراد بد کردار و نا اهل جدا جلوگيري نموده و دستور مي دهد که با نيکان نيک و با بدان بد باش و با افکار صوفيانه و اين شعر عرفي شاعر مخالف است که مي گويد:



چنان با نيک و بد خو کن که وقت مردنت عرفي

مسلمانت بزمزم شويد و هندو بسوزاند



.

[2] خواننده محترم در اين باب ضمن شرح حال بعضي از معمرين عرب که در زمان جاهليت يعني پيش از ظهور دين مبين اسلام مي زيسته اند علاوه از سر گذشت جالب و خواندني آنها؛ سخنان حکيمانه و پند و اندرز و امثال و حکمي که از آنها نقل شده است؛ هم مي خواند

با اين که در دوران جاهليت، تعداد باسوادها در تمام عربستان از تعداد انگشتان دست تجاوز نمي کرد، مع الوصف سخنان دانايان عرب که در اين جا از نظر قارئين مي گذرد؛ هنوز هم زنده و آموزنده و نغز و دلکش است.

فرقه بهائي در کتب خود خيلي سعي کرده اند کلمات قصار و گفتار آسماني! از ميرزا علي محمد باب و حسينعلي مازندراني بنام بهاء و پسرش عباس افندي عبد البهاء و نوه ي عباس؛ شوقي افندي؛ نقل کنند و در عصر تسخير فضا آنها را برخ مردم فهميده بکشند. ولي شکي نيست که آنها وقتي در اين باب نصائح سودمند و سخنان ارجدار شق کاهن و عوف بن کنانه و اکثم بن صيفي و غيره را که هر کدام يک دوره دستور العمل کامل اخلاقي و آئين زندگي است؛ بخوانند، سپس آنرا با سخنان نقطه اولي در بيان و جمال مبارک! در قدس و ايقان و يا گفتار عبد البهاء در مفاوضات و مقاله ي سيحاح که همه نقل عبارات کتب اسلامي و يا مشايخ صوفيه و اهل عرفات است؛ ولي با سبکي مبتذل و کلماتي مغلق و نا مفهوم؛ مقايسه کنند پيش وجدان سرکوب شده ي خودش مسار مي شوند و تصديق خواهند کرد که سطح آن بمراتب از سخنان کاهنان و عقلاي جاهليت پائين تر است!

با اين فرق که آنها هيچگونه ادعائي هم نداشته اند، نه هوس نبوت و نه جرئت الوهيت و مراتب بالاتر از آن کرده اند؛ فاعتبروا يا اولي الالباب.