بازگشت

عيسي بن جوهري


مولف: در يکي از کتب علماي ما از حسين بن حمدان از ابو محمد عيسي بن مهدي جوهري روايت نموده که گفت: در سال 260 باهنگ حج بيت الله از وطن بيرون آمدم. مقصد من مدينه بود، زيرا بر ما ثابت شده بود که امام زمان ظهور کرده است، من بيمار گشتم و وقتي از پرهيز بيرون آمدم، ميل بخوردن ماهي و خرما پيدا کردم. موقعي که وارد مدينه شدم و برادران ديني خود شيعيان را ملاقات نمودم، آنها نيز مژده دادند که حضرت در محلي بنام صابر ظهور نموده من هم بطرف صابر رفتم.



[ صفحه 813]



وقتي بان بيابان رسيدم، چند راس بزغاله لاغر ديدم و قصري هم در آنجا بود، بزغاله ها رفتند ميان قصر و من در آنجا مانده مراقب مطلب بودم، تا آنکه نماز مغرب و عشا را خواندم و دعا و تضرع نمودم، ناگاه بدر خادم امام حسن عسکري عليه السلام را ديدم که گفت: اي عيسي بن مهدي جوهري وارد شو من از شنيدن اين حرف تکبير و تهليل گفتم و بسيار حمد الهي بجا آوردم. هنگاميکه وارد حياط قصر شدم سفره غذائي را ديدم که گسترده شده خادم بمن دستور داده که کنار سفره بنشينم. مرا پهلوي سفره نشانيد و گفت: آقايت بتو دستور ميدهد که هر چه دره موقع رفع پرهيز ميخواستي، فعلا بخور. من گفتم: همين دليل براي من کافي است، من چگونه غذا بخورم با اينکه هنوز آقاي خود را نديده ام؟ باز او بانگ زد: اي عيسي غذا بخور که مرا خواهي ديد. من هم نشستم سر سفره، ديدم ماهي گرمي که ميجوشيد در سفره نهاده و کنار آن نيز خرمائي که شباهت تامي بخرماي ما دارد گذارده اند و پهلوي آن هم دوغ است اين هنگام مرا صد زد و گفت: اي عيسي آيا باز هم دار امر ما شک داري آيا تو بهتر ميداني چه چيزي برايت نافع و چه چيز ضرر دارد يا من؟ من گريستم و استغفار نمودم و از آنچه در سفره بود خوردم. هر بار که دست از آن بر ميداشتم، جاي دستم معلوم نبود، من غذاي آن سفره را لذيذترين غذاي دنيا ديدم و چندان خوردم که شرم کردم بيشتر تناول کنم. ولي او بانک زد و گفت: اي عيسي شرم نکن که اين از غذاي بهشتي است و دست مخلوق آنرا پخته است. من هم باز شروع بخوردن کردم، ديدم دلم نميخواهد دست از آن بردارم و سير نميشوم ولي پيش خود گفتم: کافي است. در اين وقت باز مرا صدا زد و گفت: بيا نزد من من پيش خود گفتم: آقاي من آمد و من هنوز دستم را نشسته ام. حضرت صدا زد و گفت: اي عيسي آيا اين غذا که خورده اي محتاج به شستن دست است. من دستم را بوئيدم ديدم از مشک و کافور خوشبوتر است. آنگاه بوي نزديک شدم، نوري از او آشکار گشت که ديدگانم را



[ صفحه 814]



را خيره کرد و طوري سراسيمه گشتم که گمان کردم اختلال حواس پيدا کرده ام. فرمود: اگر تکذيب کنندگان من نميگفتند او در کجاست و چه وقت بوده و در کجا متولده شده، و کي او را ديده، و چه کسي از پيش او آمده است که بشما اطلاع دهد و چه چيز بشما خبر داده، و چه معجزه اي براي شما آورده است؟ لزومي نداشت که مرا به بيني. ولي بخدا قسم مردم اميرالمومنين عليه السلام را با اينکه ميديدند و از وي روايت ميکردند و بخدمتش ميرسيدند عقب زدند و نزديک بود آن حضرت را بقتل رسانند. همچنين مقام ساير پدران مرا پائين آوردند، و آنها را تصديق نکردند، و معجزات آنها را سحر و تسخير جن شمردند، تا هنگاميکه حقيقت ادعاي آنها روشن شد. اي عيسي آنچه ديدي بدوستان ما بسران و بدشمنان ما مگو. گفتم: آقا دعا کن که خداوند مرا دراين عقيده ثابت بدارد فرمود: اگر خداوند تو را ثابت قدم نميداشت، مرا نمي ديدي، پس برو که هميشه رستگار و پيروز هستي. من هم بيرون آمدم در حاليکه بي نهايت حمد و شکر خدا مينمودم.