بازگشت

رواياتي درباره خضر


1- عبيد الله بن سليمان گويد من در بعضي از کتب خداي عز و جل خواندم که ذو القرنين بنده نيکي بود، خدا او را حجت بر بندگان خود نمود و او را پيغمبر نکرد و خدا او را در زمين قدرت داد و از هر چيز باو وسيله اي عطا کرد پس چشمه آب حيات براي او وصف شد و باو گفته شد هر کس از آن شربتي نوشد نميرد تا صيحه آسماني را بشنود، ذو القرنين در جستجوي آن بيرون رفت تا بجائي رسيد که در آن سيصد و شصت چشمه بود و خضر عليه السلام در مقدمه آنها بود و از همه مردم نزد او محبوبتر بود باو يکشور ماهي داد و بهر يک از ياران ديگر خود يکشور ماهي داد و بهمه دستور داهد که هر کدام شور ماهي خود را در يکي از آن چشمه ها بشويند.



[ صفحه 58]



خضر سر يکي از آن چشمه ها رفت و چون آن ماهي را در آب چشمه فرو برد زنده شد و خود را در آب کشيد و چون خضر چنان ديد دانست که باب زندگاني دست يافته، جامه خود را انداخت و در آب رفت و در آن غوطه ميخورد و از آن مينوشيد، هر کدام با ماهي خود نزد ذو القرنين برگشتند و خضر برگشت و ماهي نياورد او را از داستان آن پرسش کرد و باو گزارش داد، باو گفت آيا از اين آب نوشيدي؟ گفت آري گفت تو را ميرسيد و تو براي اين چشمه آفريده شده بودي مژده باد که در اين دنيا ميماني و از ديده ها نهاني.

2- از امام صادق عليه السلام روايتشده که فرمود ابوجعفر محمد بن علي الباقر روزي در مدينه بيرون تشريف برد و دلتنگ شد و بر يکي از ديوارهاي مدينه تکيه کرد و در فکر فرو رفت، مردي نزد او آمد و گفت يا ابا جعفر براي چه در اندوهي؟ اگر بر دنيا است که روزي حاضري نصيب هر بر و فاجر هست و اگر بر آخرتست وعده راستي است که پادشاه قادري در آن حکم ميکند، حضرت فرمود براي اين اندوه ندارم، اندوه من بر آشوب ابن زبير است. آن مرد گفت آيا مرديرا ديدي که از خدا بترسد و خدا او را نجات ندهد و آيا کسي را ديدي که بر خدا توکل کند و او را کفايت نکند، آياکسي را ديدي که بخدا پناهنده شود او او را پناه ندهد؟ ابو جعفر (ع) فرمود نه. آنمرد رفت، باو عرض شد کي بود؟ فرمود خضر بود. مصنف اين کتاب گويد اين خبر چنين است و روايت ديگري رسيده که اين معامله با علي بن



[ صفحه 59]



الحسين (ع) بوده است.

3- اسيد بن صفوان يار رسول خدا (ص) گويد روزيکه اميرالمومنين وفات کرد کوفه از فرياد گريه لرزانشد و مردم از خود بيخود شدند چون روزي که پيغمبر از دنيا رفته بود يک مردي گريان و شتابان و انا لله.. گويان ميامد و ميگفت امروز خلافت نبوت بريده شد آمد تا ايستاد بر در آنخانه ايکه اميرالمومنين عليه السلام در آن بود، و گفت: خدا رحمتت کند اي ابوالحسن تو در اسلام اول مردي بودي در ايمان از همه مخلص تر و در يقين محکمتر و از خدا ترسانتر، از همه رنجبرتر و از همه پيغمبر را نگهدارتر و بر اصحاب او از همه امين تر، در مناقب از همه فاضلتر و در کرامت از همه سابقتر و در مقام از همه بلندتر و به پيغمبر از همه نزديکتر و باو شبيه تر در رهبري و اخلاق و رخساره و افعال، در منزلت اشرف همه بودي و در قدر از همه گراميتر خدا تو را از اسلام و رسول خود و مسلمانان پاداش نيک دهد آنگاه که اصحابش ناتوان ميشدند تو نيرومند بودي و چون بر جا مي نشستند تو بمبارزه دشمن ميرفتي و آنگاه که سست ميشدند تو قيام ميکردي، چون اصحابش دل بتشويش ميشدند تو روش رسول خدا را ملازم بودي، تو براستي خليفه او بودي کسي را حق تناعي با او نبود و همطراز او نبود مرغم منافقان و خشم کافران و بد آمد حاسدان و خواري فاسقان تو بودي که چون وا رفتند پا خاستي و چون درماندند سخن گفتي و اگر پيرو تو بودند راهبري ميشدند آوازت از همه نرمتر نيرويت از همه برتر سخنت از همه بجاتر و گفتارت از همه درستتر و رايت از همه بيشتر و دلت از همه شجاعتر و يقينت از همه محکمتر و کارت از همه بهتر و بامور از همه



[ صفحه 60]



داناتر تو از اول در هنگام پريشاني مردم پيشواي دين بودي و در آخر کار که وا رفتند چون مومنان در سرپرستي تو قرار گرفتند مانند پدر مهرباني بودي و بارهاي سنگيني که از حملش ناتوان بودند بدوش گرفتي و آنچه را گم کردند نگهداشتي و آنچه را واگذاشتند ضبط کردي و چون گرد آمدند دامن بکمر زدي و چون بيتاب شدند فراز گرفتي و چون جزع کردند شکيبائي کردي و چون بجا ماندند تو بقمصد رسيدي و آنچه را گمان نداشتند بوسيله تو بدان رسيدند تو بر کفار عذابي نازل بودي و براي مومنان باران رحمت بميوه آن رسيدي و سوابق آن بر گردآوري و فضائل آنرا بردي حجت تو کند نشد، دلت کج نشد بينائيت سست نشد خاطرت نهراسيد و پريشان نگرديد، تو چون کوهي بودي که گردبادش نجنباند و تند بادش از جا نگرداند و چنانچه پيغمبر (ص) فرمود با تن ضعيف در کار خداي عز و جل نيرومند بودي پيش خود فروتن و پيش خداي عز و جل بزرگوار در زمين سر بزرگ و نزد مومنين جليل. کسي را طمع در تو نبود و احدي بر تو نفوذ نداشت، ناتوان خوار نزد تو نيرومند و با اعتبار بود تا حقش را بگيري و نيرومند با اعتبار نزدت ناتوان و خوار بود تا حق را از او بستاني خويش و بيگانه در عدالت نزد تو برابر بودند کارت راستي و درستي و نرمي بود و گفتارت حکم و ثابت و دستورت حلم و جزم و رايت دانش و تصميم نسبت بکاري ميکردي راه شوسه ميکردي و سختي را آسان نمودي و آتشرا فرو نشاندي، دين بوسيله تو پا بر جا شد و امر خدا آشکار گرديد اگرچه مشرکان بد داشتند ايمان بوسيله تو نيرومند شد و اسلام استوار گرديد و مومنان پا بر جا تو خود بسيار دور پيشرفتي کسانيکه پس از تو باشند در رنج افکندي، از گريه برتري و مصيبتت در



[ صفحه 61]



آسمان بزرگ است و سکوت مردم را درهم کوفته فانا لله و انا اليه راجعون بقضاي خدارضا داديم و کار خود بدو نهاديم بخدا هرگز مسلمانان بمانند تو سوگوار نشوند تو براي مومنان پناهگاه و دژ بودي و بر کفار سختي و خشم، خدا تو را به پيغمبرش برساند و ما را از اجر در مصيبت محروم نسازد و بعد از تو گمراه نکند. مردم خاموش ماندند تا سخن او بپايان رسيد و گريست و اصحاب رسول خدا را گريانيد سپس او را جستند و نيافتند.

4- حسن بن علي بن فضال گويد از امام هشتم شنيدم فرمود براستي خضر از آب حيات نوشيد و زنده است و نميرد تا دميدن در صور او نزد ما ميايد و بر ما سلام مي دهد و آوازش را بشنويم و خودش را نبينيم و او هر جا نامبرده شود حاضر گردد و هر کدام شما نام او را برد بر او سلام دهد. او هر سال در موسم حج حاضر گردد و همه مناسک را بجا آرد و در عرفه وقوف کند و بر دعاي مومنان آمين گويد و خدا بدو وحشت قائم ما را در حال غيبت بزدايد و تنهائي او را مبدل بوصلت کند.

5- امام هشتم فرمود چون رسول خدا فوت شد خضر آمد و بر در خانه ايکه علي و فاطمه و حسن و حسين نشسته و رسول خدا در کفن بود ايستاد و گفت: سلام بر شما ايخاندان محمد هر جانداري مرگ را بچشد و همانا مزد خود را در قيامت دريافت کنيد، خدا را در هر از دست رفته اي جانشيني است و از هر مصيبتي تسليتي است و از هر فوت شده اي جيرانيست بدو توکل کنيد و باو اعتماد کنيد و از خدا براي من و خود آمرزشي خواهيد، اميرالمومنين فرمود اين برادر من خضر عليه السلام است آمده است



[ صفحه 62]



شما را در مرگ پيغمبرتان تسليت دهد.

6- امام هشتم فرمود چون رسول خدا از دنيا رفت يکي آمد و درب خانه آنها ايستاد و آنها را تسليت گفت سخنش را ميشنيدند و خودش را نمي ديدند، علي بن ابيطالب فرموداين همان خضر عليه السلام است آمده است شما را به پيغمبرتان تسليت مي دهد، نام خضر خضرويه بن قابيل بن آدم است باو خضرون گويند و او را جعد خوانند و براي آن خضرش گفتند که بر زمين سفيدي نشست و آن زمين خرم گرديد و سبز شد و او را خضر ناميدند و او از همه آدميان دراز عمرتر است و درست اينست که نامش تاليا بن ملکا بن عامر بن ارفحشد بن سام بن نوح است و من دراين باره خبري با سندش در کتاب علل الشرايع و الاحکام و الاسباب نقل کردم.

7- علي بن الحسين (ع) در آخر حديث طويلي فرمايد چون رسول خدا (ص) فوت شد و براي تسليت او آمدند کسي آمد که آوازش را شنيدند و خودش را نديدند و گفت السلام عليکم و رحمه الله و برکاته هر جانداري تلخي مرگ را بچشد و همانا شما مزدهاي خود را در روز قيامت دريافت کنيد، بدرستيکه در خدا تسليت از هر مصيبتي است و خلفي از هر مرده اي و جبران از هر از دست رفته اي است پس بخدا اعتماد کنيد و بس باو اميدوار باشيد که مصيبت زده کسي است که از ثواب محروم است و السلام عليکم و رحمه الله و برکاته



[ صفحه 63]



علي بن ابيطالب (ع) فرمود ميدانيد اين کيست؟ اين خضر عليه السلام است مصنف اين کتاب گويد براستي بيشتر مخالفان ما حديث خضر را قبول دارند و درباره او عقيده دارند که زنده است و از ديده ها پنهانست و هر جا نامش برده شود حاضر است و درازي عمر او را انکار ندارند و حديث او را خلاف عقل نشمارند ولي وجود قائم و طول زندگي او را در غيبت او رد ميکنند و در عقيده آنها قدرت خدا شامل بقاي او تا دميدن در صور هست و هم ابقاء ابليس با ملعوني وي تا روز قيامت در حال غيبت ولي قدرت خدا در نظر آنها شامل ابقاء حجت خدا بر بندگانش در حال غيبت تا مدت درازي نيست با اينکه اخبار صحيحه درباره او و غيبت وارد شده است و با ذکر نام و نسبش و اين اخبار از طرف خدا و از گفته رسول خدا و از ائمه عليه السلام است