بازگشت

روايات امام هادي درباره غيبت امام دوازدهم


1- عبد العظيم بن عبد الله حسني گويد حضور سيد خود علي بن محمد (امام دهم) شرفياب شدم چون مرا ديدار کرد بمن فرمود مرحبا بر تو اي ابوالقاسم تو براستي دوست ما هستي گويد عرض کردم يابن رسول الله من ميخواهم دين خود را بر شما عرضه نمايم و اگر پسنديده است بر آن بپايم تا خداي عز و جل را ملاقات کنم فرمود يا ابا القاسم بياور آنچه داري گفتم: من ميگويم خداي تبارک و تعالي يکي است و مانند او چيزي نيست از دو حدي نبودي و شباهت بر کنار است و جسم نيست، صورت نيست، عرض نيست، جوهر نيست بلکه پديدارنده اجسام و نقش کننده صور و آفريننده عرض و جوهر است، پروردگار هر چيزيست و مالک و جاعل و پديدارنده آنست و محمد (ص) بنده و رسول او است خاتم پيغمبرانست و پس از وي تا روز قيامت پيامبري نيست، شريعتش خاتم همه شريعتها است و بعد از آن تا روز قيامت شريعتي نيست و ميگويم که امام و خليفه و کارگزار پس از وي اميرالمومنين علي بن ابيطالب است سپس حسن و بعد حسين و بعد علي بن الحسين و بعد



[ صفحه 52]



محمد بن علي و بعد جعفر بن محمد و بعد موسي بن جعفر و بعد علي بن موسي و سپس محمد بن علي و بعد از او شما ايمولاي من آنحضرت فرمود و بعد از من حسن پسرم و چگونه باشند مردم با جانشين پس از او؟ عرض کردم او چطور باشد؟ فرمود چون شخص وي ديدار نشود و بردن نامش روا نباشد تا ظهور کند و زمين را پر از عدل و داد کند چنانچه پر از جور و ستم شده است گويد عرض کردم من هم اقرار دارم و ميگويم دوست آنان دوست خداست و دشمن آنان دشمن خداست و طاعتشان طاعت خداست و معصيتشان معصيت خداست و ميگويم معراج حقست و سئوال قبر حقست و بهشت حقست و دوزخ حقست و صراط حقست و ميزان حقست و قيامت آينده است و در آن شکي نيست و براستي خدا و هر کس در گورهاست زنده ميکند و ميگويم فريضه هاي واجب بعد از ولايت ائمه نماز است و روزه و حج و جهاد و امر بمعروف و نهي از منکر علي بن محمد فرمود اي ابوالقاسم بخدا همين دين خداست که آنرا براي بندگانش پسنديده بر آن پايدار باش خدايت پايدار بدارد بگفتار ثابت در حيات دنيا و در آخرت

2- علي بن مهزيار گويد به ابي الحسن صاحب العسکر نوشتم و از او پرسيدم از فرج بمن نوشت هر گاه صاحب الامر شما از دار ظالمين غيبت کرد شما توقع فرج داشته باشيد.

3- علي بن محمد بن زياد گويد نوشتم به ابي الحسن صاحب العسکر عليه السلام و از او پرسيدم از فرج بمن نوشت چون صاحب الامر شما از دار ظالمين نهان شد در انتظار فرج باشيد.



[ صفحه 53]



4- ابراهيم بن محمد بن فارس گويد من و نوح و ايوب بن نوح در راه مکه بوديم و در وادي زباله فرود آمديم و نشستيم و با هم حديث ميکرديم و ذکر امامت بميان آمد و دير شدن امر ظهور نسبت بما ايوب بن نوح گفت در اين سال نامه نوشتم و چيزي از اين موضوع را پرسيدم بمن نوشت چون پيشواي شما از ميان شما برداشته شد متوقع فرجي باشيد که از زير پاي شما عيان شود.

5- ابو هاشم داود بن قاسم جعفري گويد شنيدم ابوالحسن صاحب العسکر عليه السلام ميفرمود جانشين من پس از من فرزندم حسن است شما چگونه باشيد در جانشين بعد از آن جانشين؟ عرض کردم قربانت چرا؟ فرمود چون شخص او را نبينيد و بردن نام او براي شما روا نباشد، عرض کردم پس چگونه او را ذکر کنيم؟ فرمود بگوئيد حجت از آل محمد (ص)

6- اسحق بن محمد بن ايوب گويد از ابا الحسن علي بن محمد بن علي بن موسي عليه السلام شنيدم ميفرمود صاحب الامر کسي است که مردم عصر او گويند هنوز متولد نشده است.

7- علي بن عبد الغفار گويد چون ابو جعفر دوم درگذشت شيعه ابوالحسن صاحب العسکر عليه السلام نوشتند و از او پرسيدند از امر امامت فرمود تا زنده ام با منست و چون تقدير خداي عز و جل بمن نازل شود جانشين من براي شما آيد و کجا باشيد با خلف بعد از اين خلف.



[ صفحه 54]



8- صقر بن ابي دلف گويد چون متوکل سيد ما ابي الحسن عليه السلام را بازداشت کرد من بدربار او رفتم تا از خبر او بپرسم گويد صاحب متوکل بمن نگاهي کرد و دستور داد که بر او وارد شوم مرا نزد او بردند، بمن گفت اي ابو مظفر چه کار داري و برايچه آمدي؟ گفتم خير است اي استاد، گفت بنشين سقر گويد شروع بانجام مراجعات و کارهاي خود کرد و من در دل گفتم درآمدن اينجا خطا رفتم گويد مردم را از دور خود پراکنده کرد سپس دوباره گفت چه کار داري و برايچه آمدي؟ گفتم خير است، گفت شايد آمدي از خبر مولايت بپرسي گفتم مولايم کيست مولاي من اميرالمومنين است، گفت خاموش باش مولاي تو بر حق است از من نترسي براستي من با تو هم عقيده ام گفتم حمد خدا را، گفت ميخواهي او را ببيني؟ گفتم آري گفت بنشين تا پستچي بيرون رود گويدنشستم و چون او رفت بيک غلامي گفت دست صقر را بگير و او را بدان سرائي که علوي زنداني است ببر و آنها را تنها بگذار مرا در آن سرا وارد کرد و با دست بيک خانه اي اشاره کرد وارد شدم و ديدم روي آنحضرت حصيري نشسته است در برابر او گوري کنده است گويد سلام کردم و بمن جواب سلام داد و دستور داد شستم و فرمود ايصقر چه تو را اينجا آورد؟ عرض کردم ايسيد من آمدم خبري از شما بگيرم گويد بدان قبر نگريستم و گريستم سپس بمن نگاه کرد و فرمود غم مخور هرگز بما بدي نتوانند کرد گفتم حمد خدا را عرض کردم اي آقايم حديثي از پيغمبر (ص) روايت شده است که



[ صفحه 55]



معناي آن را نميشناسم، فرمود آن حديث چيست؟ عرض کردم گفتار او (ص) که با ايام دشمني نکنيد چه معنا دارد؟ فرمود آري ايام ما هستيم و بما آسمانها و زمين برپا است سبت نام رسول خدا است احمد اميرالمومنين است اثنين حسن و حسين است ثلثا علي بن الحسين و محمد بن علي الباقر و جعفر بن محمد الصادق است اربعا موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمد بن علي و منم و خميس فرزندم حسن است و جمعه پسر پسرم هست که همه مردم بر او گرد آيند و او است که زمين را پر از عدل و داد کند چنانچه پر از ستم و جور شده است اين است معني ايام و آنها را در دنيا دشمن نشويد تا در آخرت دشمن شما باشند سپس فرمود وداع کن و بيرون شو که بر تو امين نيستم

10- صقر بن ابي دلف گويد از امام دهم شنيدم مي فرمود امام بعد از من پسرم حسن است و بعد از حسن پسرش قائم است آنکه زمين را پر از عدل و داد کند چنانچه پر از جور و ستم شده است