حديث شق کاهن
ابي کلبي از پدرش روايت کرده است که از شيوخ قبيله بجيله که چون آنان خرم و خوش هيئت نديدم شنيدم گزارش ميدادند که شق کاهن سيصد سال عمر کرد و چون وفاتش رسيد قومش بر گرد او جمع شدند گفتند بما وصيت کن که اکنون روزگار تو را از دست ما ميربايد گفت: با يکديگر
[ صفحه 236]
پيوند شويد و از هم مگسليد، با يکديگر کمک کنيد و بهم پشت نکنيد، صله رحم کنيد و عهد نگهداريد شخص بردبار را آقاي خود سازيد، کريم را تجليل کنيد و ريش سفيدان را احترام نهيد و پست فطرت را خوار کنيد، در موقع جد از شوخي بر کنار باشيد، بخش خود را بمنت کدر نکنيد، چون قدرت يافتيد عفو کنيد و چون ناتوان بوديد صلح کنيد و چون با شما مکر کردند شما احسان کنيد از بزرگان خود سخن بشنويد در سختي دشمن راه صلح را باقي گذاريد زيرا نهايت شکنجه زخمي است که بزودي بهبود نگردد بر حذر باشيد از طعن در نژاد مردم، از بديهاي خود جستجو نکنيد، دختران خود را بغير هم کفو خود ندهيد، زيرا که اين سفارشي است قادح و حکمي است واضح، نرمي نرمي نه سخت گيري که سخت گيري سرانجام پشيماني دارد و گله مندي بار آرد، صبر کلمه موثريست، قناعت بهترين مال است و مردم پيروان طمع و همعنان حرص و حمالان بيتابي و جزعند، همديگر را واگذاشتن جان خواريست تا اميدوار بمال خود هستيد و ترس از محل زندگي داريد هميشه با ديدگان خواب آلوده نگاه ميکنيد سپس گفت چه اندرز خوبي است که از زبان شيرين و شيوائي چکيده اگر دلي که در آن جاي کند محکم و جايگاهش منيع و مستحکم باشد، سپس جان داد مصنف اين کتاب گويد مخالفان ما چنين احاديثي را نقل کنند و باور دارند و حديث شداد بن عادم بن ارم را روايت کنند و گويند نهصد سال عمر کرد و صفت بهشت او را روايت کنند که از چشم مردم غائب است و با آنکه در روي زمين است کسي آنرا نبيند ولي بقائم آل محمد (ص) تصديق ندارند و اخباريکه درباره او رسيده تکذيب کنند بمحض انکار حق و عناد با اهل آن
[ صفحه 237]