حديث حبابه والبيه
جمعي روايتکرده اند که حبابه والبيه اميرالمومنين (ع) را درک کرده است و بعد از او يک بيک ائمه را ملاقات کرده و تا روز دار حضرت رضا زنده بود و طول عمر او را کسي منکر نشده است و چرا بايد منکر قائم (ع) شد
1 - حبابه والبيه گويد در شرطيه الخميس علي (ع) را ديدم که تازيانه اي بدست داشت و کسانيکه جري، مار ماهي، از مار و طافي ميفروختند ميزد و بانها ميفرمود ايفروشندگان مسخ شده هاي بني اسرائيل و چند بني مروان، فرات بن اخنف نزد او ايستاد و گفت چند بني مروان چيست؟ گويد که در جوابش فرمود مردماني بودند که ريشها را ميتراشيدند و سبلها را ميتابيدند گويد من سخنوري بهتر از او نديدم و دنبال او افتادم و از عقب او رفتم تا در جلو خان مسجد نشست باو عرض کردم يا امير المومنين رحمت الله دليل امامت چيست؟ بمن فرمود اين سنگريزه را بياور (با دست خود بيک سنگ ريزه اشارت کرد) من آنرا نزد او آوردم و با انگشتر خود بر آن نقشي زد و نقش بست و بمن فرمود اي حبابه هر کس مدعي امامت شد و توانست چنانچه ديد سنگ مهر زندي بدانکه او امام مفترش الطاعه است و امام هر چه را خواهد از او پوشيده نماند، گويد من برگشتم تا اميرالمومنين درگذشت و خدمت امام حسن رسيدم که در جاي اميرالمومنين
[ صفحه 219]
نشسته بود و مردم از او سئوال ميکردند بمن فرمود اي حبابه والبيه عرض کردم لبيک يا مولاي فرمود آنچه با خودداري بياور گويد آن سنگريزه را باو دادم و بر آن مهري نهاد چنانچه اميرالمومنين بر آن مهر نهاده بود سپس در مسجد پيغمبر (ص) خدمت امام حسين رسيدم مرا نزديک خود خواند و بمن مرحبا گفت و سپس فرمود براي امامت چنانچه تو خواهي دليلي هست آيا نشانه امامت را ميخواهي عرض کردم آري اي آقاي من، فرمود آنچه با خودداري بياور آن سنگريزه را بوي دادم و بر آن مهري نهاد، گويد در پيري خدمت علي بن الحسين (ع) رسيدم و ناتوان بودم و آنروز صد و سيزده سال براي خود ميشمردم او را ديدم که در رکوع و سجود بود و چنان بعبادت اشتغال داشت که من نوميد شدم با انگشت سبابه بمن اشاره کرد و جواني من برگشت گفتم اي آقاي من چقدر از عمر دنيا گذشته و چه مانده است؟ فرمود آنچه گذشته است آري و آنچه مانده است نه گويد سپس فرمود آنچه با خودداري بياور من آن سنگريزه را باو دادم و بر آن مهري نهاد سپس خدمت ابوجعفر سيديم و براي من آنرا مهر کرد سپس نزد امام صادق آمدم و آنرا براي من مهر کرد سپس خدمت ابو الحسن موسي بن جعفر رسيدم براي من بر آن مهري نهاد سپس خدمت امام رضا رسيدم و آنرا براي من مهر کرد، حبابه والبيه بعد از آنهم بروايت عبد الله بن هشام نه ماه ديگر زنده بود
2- از امام پنجم روايت شده است که امام زين العابدين درباره حبايه والبيه دعا کرد و خدا جواني ويرا بوي بازگردانيد و با انگشت مبارک بدو اشارت کرد و في الفور حيض ديد و در آن روزه يکصد و سيزده سال داشت
[ صفحه 220]
مصنف اين کتاب گويد در صورتيکه روا باشد که خدا در سال صد و سيزدهم از عمر جواني حبابه والبيه را باو برگرداند و او تا زمان حضرت رضا بماند و او را ملاقات کند و بعدهم نه ماه زنده باشد ببرکت دعاي علي بن الحسين (ع) چگونه روا نباشد که خدا از خود امام منتظر (ع) پيريرا ببرد و جواني او را حفظ کند و او را نگهدارد تا ظهور کند و زمين را پر از عدل و داد کند چنانچه پر از ظلم و جور شده است با وجود اخبار صحيحه که در اين باب از پيغمبر و ائمه (ص) رسيده است مخالفين تصديق دارند که ابو الدنيا معروف بمعمر مغربي بنام علي بن عثمان بن خطاب بن مره بن مزيد در زمان وفات پيغمبر سي سال داشته و اميرالمومنين را خدمت کرده است و پادشاهان بسياري او را خواستند و از علت طول عمر او پرسش کردند و از آنچه ديده است خبر گرفته اند و او خبر داده است که از چشمه آب حيات نوشيده است و او را اينجهت عمرش طولاني شده است و او تا دوره خلافت مقتدر عباسي زنده بوده و براي ايشان درباره مرگ او تاکنون خبر صحيح نرسيده است و اين مخالفين منکر او نيستند و براي طول عمر فقط منکر امام قائم ميشوند