بازگشت

دعا در غيبت قائم


44- ابو علي بن همام گويد شيخ عمري قدس الله روحه اين دعا را براي من ديکته کرد و من نوشتم و بمن دستور داد که بدان دعا کنم و اين دعا در غيبت قائم عليه السلام است اصل دعا در متن کتاب مندرج است



[ صفحه 193]



45- ابو محمد حسن بن احمد مکتب گويد سالي که شيخ علي بن محمد سمري وفات کرد من در بغداد بودم چند روز پيش از مرگش نزد او حاضر شدم، دستخطي براي مردم بيرون آمد که اين نسخه آنست: بسم الله الرحمن الرحيم اي علي بن محمد سمري خدا اجر برادرانت را درباره تو بزرگ گرداند، تو در فاصله شش روز ديگر خواهي مرد کارهاي خود را جمع آوري کن و باحدي وصيت مکن که بجايت بنشيند بعد از مرگت بتحقيق غيبت کامل واقع شد و ظهوري نيست مگر پس از اجازه خداي عز و جل و اين پس از مدت دراز و سختي و تيرگي دلها است و بزودي زمين پر از جور گردد کساني نزد شيعيان من آيند که مدعي مشاهده امام گردند هلا هر که پيش از خروج سفياني و صيحه آسماني دعوي مشاهده کند دروغزن و افتراءگو است و لا حول و لا قوه الا بالله العظيم العظيم، گويد اين توقيع را رونويس کرديم و از نزد او بيرون شديم و روز ششم نزد او برگشتيم و داشت جان ميداد باو گفتند وصي تو پس از تو کيست؟ گفت براي خدا امريست که او خود رساننده آنست و درگذشت رضي الله عنه و اين آخر سخني بود که از او شنيده شد رحمه حق و رضوانش بر او باد

46- محمد بن حسن صيرفي دو رقي که در بلخ مقيم بوده ميگويد من قصد حج کردم و پول طلا و و نقره اي همراه داشتم، طلا ها را شمش کردم و نقره ها را تخته و اين پول بايد بشيخ ابو القاسم حسين بن روح تحويل شود گويد چون بسرخس رسيدم چادر خود را در ريگزاري زدم و اين طلا و نقره ها را صرافي ميکردم و يک شمش طلا از دستم افتاد و در ميان ريگها فرو رفت و من نفهميدم چون بهمدان رسيدم بار ديگر شمشهاي طلا و تخته هاي نقره را بازرسي کردم براي آنکه در حفظ آنها کوشا بودم و ديدم



[ صفحه 194]



يک شمش طلاي صد مثقالي يا گفت نود و سه مثقالي مفقود شده است و من از مال خود بوزن آن شمشي تهيه کردم و بجاي آن گذاشتم چون ببغداد رسيدم و شرفياب حضور شيخ ابوالقاسم حسين بن روح قدس الله روحه گرديدم و آنچه شمش طلا و نقره با خود داشتم بوي تحويل دادم دست برد همان شمشيکه از مال خود تهيه کرده بودم بجاي آنکه گم شده بود برداشت و نزد من انداخت، گفت اين شمش از ما نيست و شمش طلاي ما را در سرخس آنجا که چادر زده بودي گم کردي برگرد و همانجا منزل کن و آن شمشرا زير ريگها جستجو کن و آنرا پيدا ميکني و بر ميگردي اينجا و مرا نخواهي ديد گويد بسرخس برگشتم و در همانجا منزل کردم و آن شمشمرا زير ريگها جستم و ريک بان چسبيده بود و آنرا برداشتم و بشهر خود رفتم و در حج بعدي ببغداد آمد شيخ ابوالقاسم بن روح رضي الله عنه مرده بود و ابا الحسن علي بن محمد سمري را ديدار کردم و شمشرا باو دادم

47- محمد بن علي بن احمد بزرجي گويد در سرمن راي مرد جواني را در مسجد معروف بمسجد زبيده واقع در شارع السوق ديدار کردم گفت هاشمي است و از فرزندان موسي بن عيسي است از جعفر نام او را ذکر نکرده است) من نماز ميخواندم و چون سلام دادم گفت تو قمي هستي يا رازي؟ گفتم من



[ صفحه 195]



قمي هستم در مسجد اميرالمومنين که در کوفه است مجاور شده ام، گفت خانه موسي بن عيسي را در کوفه ميشناسي؟ گفتم آري گفت من از اولاد اويم. گفت من پدري داشتم که چند برادر داشت و او خود برادر بزرگتر بود ثروتمند بود و برادر کوچک چيزي نداشت و بمنزل برادر بزرگ رفته بود و ششصد اشرفي از او دزيده بود برادر بزرگ بمن گفت برو خدمت حسن بن علي بن محمد الرضا (امام يازدهم) و از او خواهش کن که بزبان ملاطفت آن کوچک را وادارد شايد مال مرا برگرداند زيرا او گفتار شيرين و موثري دارد، گويد چون وقت شد من از مراجعه بامام يازدهم پشيمان شدم و گفتم ميروم نزد اشناس ترکي (داروغه شهر) صاحب سلطان شکايت ميکنم، چون بمنزل اشناس رفتم ديدم تخته نردي جلو او است و بازي ميکند، نشستم تا فارغ شود در اين ميان فرستاده حسن بن علي دنبال من آمد و گفت اجابت کن من برخاستم با او رفتم و چون خدمت حسن بن علي (ع) رسيدم فرمود تو را چه شد که اول شب بما حاجتي داشتي و وقت سحر پشيمان شديد، برگرد آن کيسه اي که از مالت مفقود شده بود مسترد شد و از برادرت هم شکايت مکن با او نيکي کن و باو خرجي بده و اگر باو نميدهي او را نزد ما فرست تا باو عطا کنيم و چون بيرون آمد غلامش او را ديدار کرد و از پيدا شدن کيسه اشرفي باو خبر داد. ابوجعفر بزرجي گويد چون فردا شد آن هاشمي مرا بمنزل خود برد و مهمان کرد و کنيزي را فرياد زد يا غزال يا گفت يا زلال کنيز پيري آمد باو گفت براي مولاي خود حديث ميل و مولود را حکايت کن. گفت ما کودکي دردمند داشتيم خانمم بمن گفت برو در خانه حسن بن علي (ع) و بحکيمه بگو



[ صفحه 196]



چيزي براي شفا بما عطا کنيد تا کودک ما شفا يابد و چون رفتم و پيغام خانم را رسانيدم حکيمه گفت آن ميلي که ديشب با آن چشم نوزاد را سرمه کشيديم بياوريد و مقصودش پسر حسن بن علي (ع) بود، ميلي براي او آوردند و او هم بمن داد و نزد خانم آوردم و نوزاد را با آن سرمه کشيدند و بهبودي يافت و آن ميل نزد ما بود و بدان استشفا ميکرديم و سپس آنرا گم کرديم. ابوجعفر بزرجي گفت من ابو الحسن بن برهون رسي را در مسجد کوفه ديدم و حديث هاشمي را براي او باز گفتم او گفت اين حکايت را من از خود هاشمي عينا شنيده ام بدون کم و زياد.

48- حسين بن علي بن محمد قمي معروف به ابي علي بغدادي گويد من در بخاري بودم و شخصي معروف بابن جاو شير ده شمش طلا بمن داد و دستور داد که آنها را در بغداد بشيخ ابو القاسم حسين بن روح قدس الله روحه تحويل بدهم من آنها را با خود آوردم و چون به آمويه رسيدم يکي از آن شمشها گام شد و من نميفهميدم تا وارد بغداد شدم و شمشها را درآوردم که تحويل بدهم ديدم يکي از آنها کم است، يک شمش بوزن آن خريدم و جاي آن گذاشتم و بان نه شمش افزودم و رفتم نزد شيخ ابو القاسم روحي قدس الله روحه و شمشها را پيش او گذاشتم بمن گفت آن شمشي که خودت خريدي بردار و با دست خود بدان اشاره کرد و گفت آن شمشي را که گم کردي بما رسيد و آن اينست و آن شمشرا بيرون آورد که من در آمويه گم کرده بودم بدان نگاه کردم و آنرا شناختم.



[ صفحه 197]



حسين بن علي بن معروف به ابي علي بغدادي گويد در همين سال من زني را در بغداد ديدم او از من پرسيد وکيل مولاي ما عليه السلام کيست؟ يکي از قميها باو خبر داد که ابو القاسم بن روح است و نشاني او را باو داد آن زن نزد وي آمد و من در خدمت او بودم باو گفت ايشيخ همراه من چيست؟ فرمود هر چه با خودداري در دجله انداز و نزد من بيا تا بتو بگويم، گويد آن زن رفت و آنچه با خود داشت در دجله انداخت و برگشت خدمت شيخ ابو القاسم روحي، ابو القاسم بخدمتکار خود گفت آن حقه را نزد من بياور و بان زن گفت اين همه حقه ايست که با تو بود و در دجله انداختي من بتو بگويم در آن چيست؟ يا تو بمن ميگوئي عرض کرد بلکه شما بفرمائيد فرمود صورت آنچه در اين حقه است 1. - يکجفت دستبند طلا 2. - يک حلقه بزرگ که گوهري بر آن نصب است 3. - دو حلقه کوچک که در آنها دو گوهر است 4. - دو انگشتر. يکي فيروزه و ديگري عقيق. و مطلب همان بود که شيخ گفته بود و چيزي از آن کم گذارده بود سپس سر حقه را باز کرد و هر چه در آن بود بمعرض نمايش گذاشت و آن زن بدان نگريست و گفت اين خود همانست که من آوردم و در دجله انداختم من و آن زن هر دو از دهشت و خرمي بيهوش شديم بواسطه مشاهده اين دلالت صادقه و درست. سپس بعد از آنکه حسين اين حديث را براي من نقل کرد بمن گفت روز قيامت نزد خداي عز و جل گواهي ميدهم که امر همانست که گفتم نه در آن افزودم و نه کم کردم و بدوازده امام قسم خورد که راست گفته و کم و زياد نکرده



[ صفحه 198]



49- ابو الحسن محمد بن احمد داودي از پدرش روايت کرده که گفت من نزد ابي القاسم حسين بن روح قدس الله روحه بودم مردي از او پرسيد گفتار عباس براي پيغمبر (ص) که عمويت ابو طالب بحساب جمل اظهار ايمان کرد و بدست خود شصت و سه عدد شمرد چه معني دارد؟ گفت مقصودش از اين الله احد جواد بوده است. تفسيرش اينست که: الف - 1 لام - 40 هاء - 5 الف - 1 ح - 8 د - 4 ج - 3 و - 6 الف - 1 و - 4 جمع کل - 63

50- محمد بن جعفر اسدي (رض) گويد در جواب سئوالات من بوسيله شيخ ابي جعفر محمد بن عثمان قدس الله روحه از طرف صاحب الزمان عليه السلام اين جوابها رسيد:

1 - اما آنچه پرسيدي از نماز خواندن وقت آفتاب زدن و آفتاب غروب اگر آنچه گويند که



[ صفحه 199]



آفتاب ميان دو شاخ شيطان طلوع و غروب دارد راست باشد. هيچ کرداري چون نماز بهتر بيني شيطان را بخاک نميمالد نماز گذار و بيني شيطان را بخاک بمال.

2- اما راجع بانچه وقف ناحيه ما شده است و براي ما قرار داده اند و سپس صاحبش بدان نيازمند شده است هر آنچه تحويل داده نشده باشد صاحبش اختيار دارد و آنچه تسليم شده است ديگر صاحبش اختياري ندارد نيازمند او باشد يا نيازمند او نباشد بدان حاجت داشته باشد يا از آن مستغني باشد.

3- اما راجع به کسي که اموال ما را که در تصرف دارد حلال ميشمارد و چون مال خود در آن تصرف ميکند بدون اجازه ما هر کس چنين کند او ملعونست و ما در روز قيامت خصم او هستيم، پيغمبر (ص) فرمود کسي که آنچه از خاندان من محترم است حلال شمارد ملعونست بزبان من و زبان هر پيغمبر مستجاب الدعوه هر کس بما ستم کند در زمره ستمکاران ما خواهد بود و لعنت خدا بر او است براي گفته خداي تعالي (در سوره هود آيه 18) هلا لعنت خدا بر ستمکاران

4- اما راجع بامر نوزادي که بعد از ختنه دوباره پوست غلفه او برويد آيا بار ديگر ختنه گردد پس بدرستيکه واجب است غلفه او بريده شود زيرا زمين بخداي عز و جل ناله ميکند از شاش نبريده تا چهل بامداد

5- آنچه راجع بامر نمازگزار روبروي آتش و صورت و چراغ جلو روي او باشد آيا جائز است نماز او بدرستيکه مردم از پيش در اين باره اختلاف دارند و براي کسي که زاده بت پرستان و آتش پرستان نباشد رواست نماز بخواند و جلو رويش آتش يا صورت يا چراغ باشد ولي براي اولاد بت پرستان و آتش پرستان جائز نيست

6- آنچه راجع بامر مزارعي پرسيدي که از آن ناحيه ما است که آيا جائز است آنها را عمران



[ صفحه 200]



کرد و خراج آنها را داد و هر چه بيش باشد از درآمدش بناحيه فرستاد براي دريافت ثواب و تقرب بما بدانکه تصرف در مال احدي بدون اذن او جائز نيست و چگونه در مال ما جائز باشد هر کس بي اجازه ما اين کار را بکند آنچه بر او حرامست از ما بر خود حلال شمرده و هر کس چيزي از حق ما را بخورد همانا در شکمش آتش خورده است و بدوزخ افکنده و سوخته شود.

7- آنچه درباره مردي پرسش کردي که مزرعه اي وقف ناحيه ميکند و آنرا بسرپرست و متولي تسليم مينمايد تا آنرا نگهداري و معمور نمايد و از درآمدش خراج و هزينه آنرا بپردازد و آنچه بماند بناحيه ما برساند، اين کار براي کسي که صاحب مزرعه او را متولي نموده جائز است و براي ديگري جائز نيست.

8- و اما آنچه پرسيدي راجع بميوه اموال ما که ماره بدان عبور ميکند و از آن بر ميدارد ميخورد آيا براي او جائز است؟ بدانکه جائز است آنچه بخورد و حرامست آنچه با خود ببرد.

51- ابوبصير گويد به امام پنجم عرض کردم آسان تر چيزيکه بدن بدان بدوزخ ميرود چيست؟ فرمود کسي که از مال يتيم يکدرهم بخورد يتيم ما هستيم. مصنف اين کتاب گويد معني يتيم در اينجا بي قرين است و پيغمبر را هم بهمين معني يتيم ميگفتند و همچنين هر امامي بعد از او يتم است و آيه 10 سوره نساء درباره خوردن اموال يتيمان بظلم و ستم درباره آنان نازل شده است و بعدا درباره سائر ايتام هم مجري گرديده است. گويند در يتيم و در را يتيم توصيف کنند براي خاطر آنکه بي قرين و نظير است.



[ صفحه 201]



52- ابو علي بن ابي الحسين اسدي از پدرش روايت کرده است که گفت دستخطي از طرف شيخ ابو جعفر بن عثمان عمري بدون سابقه و درخواست و تقديم سئوال بمن رسيد باين مضمون بسم الله الرحمن الرحيم لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر کسي که از مال يکدرهم بر خود حلال شمارد ابو الحسن اسدي گويد من از اين نامه چنين استفاده کردم که مقصود کسي است که از مال ناحيه درهمي را بر خود حلال داند نه کسي که آنرا حلال نداند ولي از آن بخورد و با خود گفتم اين لعنت براي همه اشخاصي است که هر گونه حرامي را حلال شمارند و بر خلاف حکم خدا نظر دهند و در اين باره چه فضيلتي براي حجت عليه السلام بر ديگرانست گويد بحق آنکه محمد را براي مردم پيغمبر مژده بخشي فرستاده است بار ديگر در آن توقع نظر کردم ديدم بدان مضموني که در دلم افتاده بود درآمده است. بسم الله الرحمن الرحيم لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر کسي که يکدرم از مال ما بحرامي بخورد ابوجعفر محمد بن محمد خزاعي گفته است ابو علي اسدي و محمد بن يعقوب اين توقيع را درآوردند و ما در آن نگاه کرديم و آنرا خوانديم.

53- محمد بن عيسي بن عبيد الله يقطيني گويد بامام علي بن محمد بن علي عليه السلام نوشتم قربانت مردي براي شما چيزي از مال خودش را قرارداد کرده است و سپس بدان نيازمند شده است آيا آنرا براي خود بردارد يا براي شما بفرستد؟ فرمود اختيار با اوست تا زمانيکه آنرا از دست



[ صفحه 202]



خود بيرون نکرده است و اگر بدست ما هم رسيده باشد ما نظر داريم که اگر بدان محتاج شود با او همراهي کنيم بدان مال.