بازگشت

روايات امام صادق درباره غيبت امام دوازدهم


ابوجعفر محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي مصنف اين کتاب گويد:

1- صفوان بن مهران از امام ششم جعفر بن محمد عليه السلام روايتکرده که فرمود کسي که بهمه امامان اقرار آورد و مهدي را انکار کند چون کسي است که بهمه پيغمبران اقرار آورد و نبوت محمد (ص) را انکار کند بانحضرت عرض شد مهدي از فرزندان شما کيست؟ فرمود پنجمين پسر از هفتمين امام شخص وي از شما پنهان مي شود و براي شما روا نباشد نام او را ببريد.



[ صفحه 3]



2- امام ششم فرمود چون در سلسله امامان سه نام محمد و علي و حسن دنبال هم آمد چهارمي قائم موعود باشد.

3- ابي الهيشم تميمي از امام ششم روايت کرده است که فرمود چون سه نام محمد و علي و حسن پي در پي شد چهارمي قائم آنان باشد.

4- مفضل بن عمر گويد شرفياب حضور آقاي خود جعفر بن محمد (ع) شدم و عرض کردم اي آقاي من کاش درباره جانشين خود بما سفارشي مي فرمودي، فرمود اي مفضل پس از من فرزندم موسي امام است و خلف مامول و منتظر انکه خروج کند م ح م د پسر حسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي باشد.

5- ابراهيم کرخي گويد شرفياب حضور امام ششم جعفر بن محمد الصادق (ع) شدم و براستي نزد آنحضرت نشسته بودم که ابوالحسن موسي بن جعفر که هنوز پسر بچه اي بود وارد شد من برخواستم و او را بوسيدم و نشستم امام ششم فرمود اي ابراهيم هم او است که پس از من امام تو است هم او است که مردمي درباره او بهلاکت رسند و مردمي ديگر بسعادت رسند خدا کشنده او را لعنت کند و عذاب روحش را دو چندان نمايد آگاه باش که محققا خدا از صلب او بهترين اهل زمين معاصر او را بيرون آورد هم نام جدش باشد و وارث علم و احکام و فضائل او و معدن امامت و راس حکمت بود و پس از



[ صفحه 4]



شگفتيهاي نوين و کرامات جبار بني فلان از روي حسد او را بکشد ولي خدا کار خود را بنهايت رساند و اگر چه مشرکان را بد آيد و از صلب او تتمه دوازده امام را که مهدي باشند درآورد و آنان را به کرامت خود مخصوص سازد و در دار القدس خويش جاي دهد هر آنکه بدور از دهمين آنان اقرار آورد چون کسي باشد که بيش رسول خدا شمشير آخته و از آنحضرت دفاع کرده، گويد مردي از دوستان بني اميه وارد شد و حضرت سخن خود را بريد و من يازده بار ديگر خدمت آنحضرت برگشتم و مقصودم آن بود که آن سخن را تمام کند و فرصت بدستم نيامد و چون در سال آينده حضور آنحضرت رسيدم نشسته بود فرمود اي ابراهيم او است که گرفتاري شيعيان را بعد از سختي و بلاي طولاني و ناله و ترس فرج بخشد اي ابراهيم خوشا بر کسي که آن زمان را دريابد من بمژده اي که دلچسب تر و روشني بخش تر براي ديده باشد از اين مژده بر نگشته بودم.

6- سماعه بن مهران گويد من با ابوبصير و محمد بن عمران آزاده کرده امام پنجم در مکه منزل او بوديم که محمد بن عمران گفت من از امام ششم شنيدم مي فرمود ما دوازده امام مهدي باشيم ابوبصير گفت تو را بخدا اين را از امام ششم شنيدي؟ يکبار يا دو باهر سوگند خورد که من آن را از امام ششم شنيدم ابوبصير گفت ولي بخدا قسم من آن را از امام پنجم شنيده ام - اين حديث بسند ديگر هم روايت شده است.



[ صفحه 5]



7- مفضل بن عمر گويد امام صادق جعفر بن محمد فرمود بدرستي که خداي تبارک و تعالي چهارده هزار سال پيش از آفرينش خلقش چهارده نور آفريده است که آنها ارواح ما هستند، عرض شد يابن رسول الله آن چهارده کيانند؟ فرمود محمد (ص) و علي و فاطمه و حسن و حسين و امامان از فرزندان حسين که آخرين آنها همان قائمي است که از غيبتي طولاني قيام کند و دجالرا بکشد و زمين را از هر جور و ستمي پاک کند.

8- امام ششم عليه السلام در تفسير قول خداي عز و جل (در سوره انعام آيه 158) روزي که بيايد بعضي از آيات پروردگارت ايمان در آنروز به کسي که پيش از آن ايمان نداشته سودي ندهد - فرمود آيات امامان باشند و آيه منتظره قائم عليه السلام در آنروز ايمان کسي که پيش از قيام او به شمشير ايمان نداشته سودي ندهد و اگرچه بپدران گذشته او ايمان داشته.

9- تميم بهلول گويد من از عبد الله بن ابي هذيل پرسيدم امامت براي چه کسي ثابت است و نشانه هاي امام بر حق چيست؟ گفت دليل بر امامت و حجت بر مومنان، و قيم امور مسلمانان و گوينده قرآن



[ صفحه 6]



و داناي باحکام برادر پيغمبر و خليفه او بر امت و وصي او و ولي او است بر آنها آنکه نسبتش بوي چون نسبت هارونست بموسي و از طرف خدا واجب است اطاعت او:

1 - بگفته خدا (در سوره نساء آيه 59) اي کسانيکه گرويديد اطاعت کند خدا را و اطاعت کنيد رسول خدا را و اولوالامر خودتانرا.

2- بقول خداي عز و جل (در سوره مائده آيه 55) همانا ولي شما خداست و رسولش و آنان که گرويدند آن کسانيکه نماز را برپا داشتند و زکوه دادند در حاليکه در رکوع بودند.

3- او است که در روز غدير خم بولايتش دعوت شده و امامتش ثابت گرديده است بگفتار رسول خدا (ص) از جانب خدا که خطاب بهمه مسلمانان فرمود: آيا من از خودتان بشما اولي و احق نيستم؟ گفتند بلي. فرمود هر که را من مولا و آقا هستم علي عليه السلام مولا و آقاي من است، بار خدايا دوستش را دوست دار و دشمنش را دشمن دار يارش را يار باش و وگذارش را واگذار و فرمانبرش را عزت بده، اين علي بن ابيطالب اميرالمومنين و امام متقيان و پيشرو دست و رو سفيدان و افضل وصيان و بهترين مردم پس از رسول پروردگار جهانيانست و پس از وي حسن است و سپس حسين (ع) دو سبط رسول خدا و دو فرزند بهترين زنان سپس علي بن الحسين - محمد بن علي - جعفر بن محمد - موسي بن جعفر - علي بن موسي - محمد بن علي - علي بن محمد - حسن بن علي - محمد بن الحسن صلوات الله عليهم که تا امروز يکي بعد از ديگري بوده اند براستي آنها خاندان رسولند و معروف بوصايت و امامت در هر عصر و زمان و هر وقت و اواني و براستي آنان عروه الوثقي و ائمه هدي و حجت بر اهل دنيا باشند تا خدا وارث زمين و اهلش گردد، هر کس مخالف آنها باشد گمراه و گمراه کننده و تارک حق و هدايت است همان آنانند که



[ صفحه 7]



قرآن را تعبير توانند و از پيغمبر با وضوح سخنگو باشند هر کس بميرد و آنها را بامامت نشناسد چون زمان جاهليت مرده است براستي ورع، عفت، صدق، صلاح، اجتهاد، اداء امانت به نيک و بد، طول سجود شب زنده داري و برکناري از محرمات و انتظار فرج با صبر و خوش صحبتي و خوش همسايگي در آنها ثابت بود. تميم بن بهلول گويد اين حديث را ابو معاويه از اعمش از جعفر بن محمد (ص) در موضوع امامت عينا براي من روايتکرده.

10- مفضل بن عمر از امام ششم روايتکرده است که فرمود نزديکترين و پسنديده ترين حالت بندگان بخداي عز و جل آنگاه است که حجت خدا ناپديد گردد و بر آنها آشکار نباشد و جايش را ندانند و با اينحال بدانند که حجج و بينات خدا از ميان نرفته است در اينوقت هر بام و شام در اميد فرج باشيد، سخت ترين خشم خدا بر دشمنانش آنگاه باشد که حجت خدا ناپديد شود و بر آنها آشکار نباشد، خدا دانسته است که دوستانش در شک نيفتند و اگر ميدانست که شک ميکنند يک چشم بهم زدن حجت خود را از آنان نهان نميداشت، اين در موقعي باشد که سر کار بدترين مردم باشند.

11- مفضل بن عمر گويد شنيدم امام صادق مي فرمود هر کس بانتظار ظهور امام بميرد چون کسي باشد که در خيمه مخصوصي قائم با او باشد نه بلکه چون کسي است که در خدمت رسول خدا (ص) شمشير زده باشد.



[ صفحه 8]



12- امام صادق فرمود هر کس بامامت پدرانم و فرزندانم معترف باشد و فرزندم مهدي را منکر شود چون کسي باشد که بهمه پيغمبران اعتراف کند و نبوت محمد (ص) را منکر باشد، عرض کردم اي آقاي من فرزندت مهدي کيست؟ فرمود پنجمين پسر هفتمين امام که شخص وي از شما نهان گردد و نامش را نتوانيد برد.

13- ابو بصير گويد از امام ششم شنيدم ميفرمود از ما دوازده مهدي باشد که شش از آنها گذشته است و شش ديگر باقي است و خدا با ششمين آنچه دوست دارد عمل کند - در روايت ابيحمزه فرمود از ما دوازده مهدي باشد.

14- سماعه بن مهران گويد من و ابو بصير و محمد بن عمران آزاد کرده امام پنجم در مکه درون يک منزل بوديم، محمد بن عمران گفت من از امام ششم شنيدم مي فرمود ما دوازده محدث باشيم ابو بصير گفت تو را بخدا اين را از امام ششم شنيده اي؟ دوبار سوگند خورد که آن را از وي شنيده.



[ صفحه 9]



15- مضمون آن طبق حديث 10 است که بيان شد.

16- بمضمون حديث 15 است.

17- عبد الله بن سنان گويد از امام ششم شنيدم مي فرمود در امام قائم شباهتي بموسي بن عمرانست گفتم چه شباهتي بموسي بن عمران دارد؟ فرمود در نهاني ولادتش و پنهاني از مردم خود، عرض کردم موسي بن عمران چند از قوم خود و خاندان نهان بود؟ فرمود بيست و هشت سال.

18- داود بن کثير رقي از امام ششم در تفسير قول خداي عز و جل الذين يومنون بالغيب



[ صفحه 10]



روايتکرده است که فرمود کسي که ايمان بقيام قائم دارد و او را حق ميداند.

19- يحيي بن ابي القاسم گويد از امام ششم از تفسير قول خداي عز و جل الم ذلک الکتاب لا ريب فيه للمتقين الذين يومنون بالغيب پرسيدم فرمود متقين شيعيان علي عليه السلام هستند و غيب هم امام غائب است و دليل آن گفتار خداي عز و جل است (در سوره يونس آيه 20) ميگويند آيا آيه اي از طرف پروردگارش بر او نازل نشود؟ بگو همانا غيب از آن خدا است شما منتظر باشيد براستي منهم با شما از منتظرانم.

20- سدير گويد از امام ششم شنيدم مي فرمود براستي در قائم شباهتي است از يوسف گفتم گويا حيرت او با غيبت او را ياد ميفرمائيد؟ فرمود اين امت همانند خنازير منکر نباشند که برادران يوسف پيغمبرزاده و اسباط بودند با آنکه برادر يوسف بودند با او تجارت کردند و خريد و فروش کردند و او را نشناختند تا خودش گفت که من يوسفم اين امت چرا انکار کنند که خداي عز و جل در يک وقتي از اوقات اراده کند که حجت خود را پنهان نگهدارد، يوسف پادشاه مصر بود و فاصله او با پدرش هيجده روز راه بود اگر خدا ميخواست جاي او را بوي نشان ميداد بخدا وقتي مژده وي به يعقوب رسيد نه روزه اين راه را در نورد و از بيابان خود بمصر آمد، اين امت چرا منکرند که خداي عز و جل با حجت خود آن کند که با يوسف کرد امام در بازارهاي آنان بگردد و بر فرش آنها گام نهد و او را نشناسند



[ صفحه 11]



تا خدا اجازده دهد که خود را معرفي کند چنانچه بيوسف اجازه داد و بانها گفت آيا ميدانيد در ناداني با يوسف چه کرديد؟ گفتند گويا تو خود يوسف باشي؟ گفت من يوسفم و اين برادر منست.

21- امام صادق فرمود آري بخدا هر آينه مهديتان از شما نهان شود تا نادان شما گويد براي خدا بال محمد نيازي نيست سپس چون تير شهاب پيش آيد و زمين را پر از عدل و داد کند چنانچه پر از جور و ستم شده است.

22- سيد بن محمد حميري در ضمن حديثي طولاني گويد بامام صادق جعفر بن محمد (ع) گفتم يابن رسول الله براي ما اخباري از پدرانت درباره غيبت و درستي آن روايت شده است بمن خبر بده که بکدام امام تطبيق ميشود؟ فرمود غيبت محققا درباره ششمين فرزند من باشد که دوازدهمين امامان رهبر است پس از رسول خدا (ص) که اول آنها علي بن ابيطالب است و آخرشان قائم بالحق بقيه الله في الارض و صاحب الزمان است. بخدا اگر در غيبت بماند آن اندازه که نوح در قوم خود ماند از دنيا نرود تا ظهور کند و زمين را پر از عدل و داد نمايد چنانچه پر از جور و ستم شده است.

23- زراره بن اعين گويد از امام ششم شنيدم مي فرمود براي قائم پيش از آنکه قيام کند غيبتي باشد، عرض کردم براي چه؟ فرمود ميترسد و بشکم خود اشاره کرد سپس فرمود اي زراره او است منتظر و



[ صفحه 12]



او است که مردم درباره ولادتش شک کنند برخي گويند در شکم است، برخي گويند غائب است، جمعي گويند متولد نشده، بعضي گويند دو سال پيش از وفات پدرش متولد شده جز آن نيست که خدا دوست دارد شيعه را امتحان کند در اينوقت باطل جويان در شک افتند، زراره عرض کرد قربانت اگر آن روزگار را دريافتم چه کنم؟ فرمود اي زراره اگر آن روزگار را دريافتي باين دعا مداومت کن اللهم عرفني نفسک فانک ان لم تعرفني نفسک لم اعرف نبيک اللهم عرفني رسولک قانک ان لم تعرفني رسولک لم اعرف حجتک اللهم عرفني حجتک فانک ان لم تعرفني حجتک ضللت عن ديني سپس فرمود اي زراره بناچار پسربچه اي در مدينه کشته شود، گفتم قربانت آنست که لشگر سفياني او را بکشند؟ فرمود نه لشگر بني فلان او را بکشند بيرون آيد تا در مدينه درآيد مردم ندانند براي چه وارد شده است آن پسر بچه را ميگيرد و ميکشد و چون بستم و عدوان او را کشت خداوند عز و جل بانها مهلت ندهد در اينوقت متوقع فرج باشيد - همين حديث را محمد بن حسن بسند خود از زراره روايت کرده است و محمد بن ابراهيم بن اسحق هم بسند خود روايت کرده است.



[ صفحه 13]



24- هاني يماني گويد امام ششم بمن فرمود براي صاحب اين امر غيبتي است بايد هر بنده اي تقوي پيشه کند و بدين خود بچسبد.

25- امام ششم فرمود علي بن ابيطالب با رسول خدا (ص) در غيبتي بسر برد که هيچ کس ندانست.

26- عبد الحميد بن ابي ديلم طائي گويد امام ششم بمن فرمود اي عبد الحميد بن ابي الديلم براستي براي خداي تبارک و تعالي رسولاني است آشکار و رسولاني نهان چون از او بحق آشکارها درخواست کني بحق نهاني ها هم درخواست کن

27- امام ششم فرمود رسول خدا در مکه پنج سال پنهان و ترسان گذراند و امر خود را آشکار نساخت تنها علي (ع) و خديجه با او بودند سپس خدا بوي دستور داد که اظهار دعوت کند بدانچه مامور شده و رسول خدا (ص) آشکار شد و اظهار نبوت کرد، در خبر ديگر آمده است که سه سال در مکه پنهان بود



[ صفحه 14]



28- عبد الله بن علي حلبي گويد از امام ششم شنيدم ميفرمود بعد از آنکه وحي براي رسول خدا آمده سيزده سال در مکه بود که سه سالش پنهان و ترسان بود و اظهاري نميکرد تا خدا باو دستور داد که بدانچه مامور شده آشکار کند در اين وقت اظهار دعوت کرد

29- عمر بن صالح سابري گويد از امام ششم درباره اين آيه 24 سوره ابراهيم اصلها ثابت و فرعها في السماء پرسيدم، فرمود اصلي رسول خداست و فرعش در آسمان امير المومنين و حسن و حسين و شاخه هايش نه امام از فرزندان حسين است و برگش شيعيان هستند بخدا مردي از آنها که بميرد برگي از آن درخت بريزد گفتم اينکه فرمايد ميوه خود را هر زماني باذن پروردگارش ميدهد؟ فرمود ميوه اش آن مطالبي است که هر سال در موقع حج و عمره از علم امام براي شما بيرون ميايد

30- ابو بصير گويد شنيدم امام ششم ميفرمود آن روش غيبتي که در پيغمبران بود و طبق النعل بالنعل در قائم ما خانواده مجريست ابو بصير گويد عرض کردم يابن رسول الله قائم از شما



[ صفحه 15]



خانواده کيست؟ فرمود اي ابو بصير او پنجمي از پسران پسرم موسي است او پسر سيده کنيزان است غيبتي کند که باطل جويان در شک افتند سپس خداي عز و جل او را ظاهر سازد و مشارق مغارب زمين را بدست او بگشايد و روح الله عيسي بن فرود آيد و پشت سرش نماز گذارد و زمين بنور پروردگارش روشن شود و در زمين قطعه اي که جز خدا در آن پرستش شده نماند مگر آنکه خدا در آن پرستش شود و همه دين براي خدا باشد گرچه مشرکان را بد آيد

31- منصور گويد امام ششم فرمود اين امر براي شما فراهم نيايد مگر پس از نوميدي پس بخدا براي شما فراهم نيايد تا معتقد و منافق از هم جدا شويد، نه بخدا فراهم نيايد تا آزمايش شويد نه بخدا فراهم نيايد تا هر کس بايد شقي شود بشود و هر کس بايد سعيد بگردد

32- زراره بن اعين گويد از امام صادق جعفر بن محمد (ع) شنيدم ميفرمود بدرستيکه براي قائم پيش از آنکه قيام کند غيبتي است، عرض کردم قربانت براي چه؟ فرمود ميترسد و بشکم و گردن خود اشاره کرد سپس فرمود او است منتظري که مردم در تولدش شک کنند برخي گويند چون پدرش مرده است فرزندي از او نمانده و برخي گويند پيش از وفات پدر بدو سال متولد شده نه بخدا قسم که خدا دوست دارد خلقش را امتحان کند و در اين وقت باطل جويان بشک افتند



[ صفحه 16]



33- عبيد بن زراره گويد از امام ششم شنيدم ميفرمود مردم امام خود را گم کنند و او در موسم حج حاضر باشد و آنها را ببيند و او را نبينند

34- امام ششم فرمود بدرستي براي صاحب الامر غيبتي باشد آنکه در دوران اين غيبت دينداري کند چون کسي باشد که شاخه درخت خار را بدست بکشد تا برگ و خار آنرا بگيرد (کنايه از نهايت سختي و آزردگي است) سپس با دست خود بدين کار اشاره کرد سپس فرمود براي صاحب الامر غيبتي باشد هر بنده اي بايد خداي را بپرهيزد و بدنيش بچسبد

35- مطابق حديث 31 است

36- مفضل بن عمران جعفي گويد از امام ششم شنيدم ميفرمود از ثنويه (معتقدان بيزدان و اهريمن) بر حذر باشيد بخدا امام شما مدتي از عمرش غايب باشد و آزمايش شويد تا گويند مرده است يا نابود شده در کدام دره رفته چشم مومنان بر او سخت بگريد و چون امواج دريا زير و رو شوند و کسي نجات نيابد مگر آنکه خدا از او عهد ولايت گرفته و ايمان را در دلش نقش کرده



[ صفحه 17]



و بارواح از آن خود وي را کمک کرده، دوازده پرچم اشتباهکاري بالا رود که يکي از ديگري شناخته نشود و معلوم نباشد کدام از کيست؟ من گريستم، فرمود اي ابا عبد الله چه تو را گريانيد گفتم چرا نگريم با اينکه شما ميفرمائيد دوازده پرچم اشتباهکاري بالا ميرود که معلوم نباشد کدام از کيست؟ ما چه کنيم؟ گويد نگاهي بپرتو آفتاب افکند که در گوشه ايوان تابيده بود و فرمود اي ابا عبد الله اين آفتاب را مي بيني؟ عرض کردم آري، فرمود امر امامت ما از اين آفتاب روشنتر است

37- عبد الرحمن بن سيابه گويد امام ششم فرمود چگونه باشيد آنگاه که بي امام رهبر و وسيله دانش بمانيد و از يکديگر بيزاري جوئيد آنگاه باشد که آزمايش شويد ممتاز گرديد و غربال شويد آنگاه باشد که شمشيرهاي مخالف در ميان آيد و اول روز امارتي برپا شود و آخر روز کشتار و خلع در کار آيد.

38- عمر بن عبد العزيز گويد امام ششم بمن فرمود چون بامدادي و شامي بر تو بگذرد و امامي را نبيني که بوي بگروي هر که را دوست ميداشتي دوست دار و هر که را دشمن ميداشتي دشمن دار تا خدا او را آشکار کند.

39- راوي گويد امام ششم فرمود چگونه خواهيد بود هر گاه روزگاري بمانيد و



[ صفحه 18]



امام خود را نشنانسيد؟ گفتند بانحضرت چون چنين باشد پس چه کنيم؟ فرمود بهمان دستور اول باشيد تا براي شما روشن شود.

40- عبد الله سنان گويد من و پدرم شرفياب حضور امام ششم شديم فرمود چگونه باشيد شما آنگاه که بوضعي درائيد و در آن امام رهبري نبينيد و پيشوائي ديده نشود و نجاتي جز براي کسي که دعاي غريق را بخواند؟ پدرم باو عرض کرد اين وضع بخدا بلا است چه بکنيم؟ فرمود اما تو آن را دريابي، چون اين وضع باشد بدانچه داريد بچسبيد تا مطلب براي شما روشن شود.

41- امام ششم فرمود روزگاري براي مردم آيد که محيط آنان گشاده گردد و علم و دانش ميان دو مسجد درهم پيچد چنانچه مار در سوراخش بر خود پيچد ميان مکه و مدينه در اين ميان که مردم چنين باشند بناگاه خداي عز و جل ستاره اي بر آنها بدرخشاند گويد عرض کردم بسطه چيست؟ فرمود دوران فترت و غيبت امام شما، گويد عرض کردم پس چه کنيم در اين ميانه؟ فرمود بر آنچه هستيد بايد تا خدا ستاره شما را بدرخشاند



[ صفحه 19]



42- مفضل بن عمر گويد امام ششم را از تفسير جابر پرسيدم فرمود آن را براي سفلگان باز نگوئيد تا شهرت بدهند آيا در کتاب خداي عز و جل (سوره مدثر آيه 8) نخواندي؟ چون در ناقور نقر شود بدرستيکه از ما امامي است پنهان و چون خدا خواست عيانش کند در درش انگشتي زند و ظهور کند و بدستور خدا فرمان دهد.

43- عيسي بن عبد الله گويد بامام صادق جعفر بن محمد (ص) خال خود عرض کرد اگر اتفاقي شد و من ديگر شما را نديدم از که پيروي کنم؟ بموسي اشاره کرد، گفتم اگر موسي درگذشت بکه؟ فرمود به پسرش، گفتم اگر پسرش هم درگذشت و از خود برادر بزرگ و پسر کوچک و صغيري بجا گذاشت کدام را پيروي کنم؟ فرمود از پسرش و فرمود تا ابد چنين باشد، گفتم اگر او را ندانم و جايش را نشناسم؟ فرمود بگو بار خدايا من بولايت آنانکه از حجتهاي تو باقي هستند از فرزندان امام گذشته معتقدم بدرستيکه براي تو کافي است.

44- زراره گويد امام ششم فرمود روزگاري براي مردم آيد که امام از آنها نهان گردد، عرض کردم مردم در اين روزگار چه ميکنند؟ فرمود بهمان دستور نخست مي چسبند که داشتند تا براي آنها روشن گردد.



[ صفحه 20]



45- امام ششم فرمود پس از حسين عليه السلام نه امام باشد که نهمين آنان قائمشان باشد.

46- امام ششم فرمود در صاحب الامر روشهائي از پيغمبرانست، روشي از موسي بن عمران، روشي از عيسي، روشي از يوسف، روشي از محمد (ص) ما روش موسي ترسان و منتظر است و اما روش عيسي درباره وي همان گويند که درباره عيسي گفتند و اما روش يوسف در پرده بودنست، خدا ميان او و ميان خلق پرده اي نهند که او را بينند و نشناسند و اما روش محمد (ص) برهنمائي او راهنمائي کند و بسيره او باشد.

47- حرث بن مغيره گويد از امام ششم پرسيدم مردم بحالي باشند که امام را نشناسند؟ فرمود محققا باشد اين وضع گفته شده گفتم پس چه ميکنند؟ فرمود بدستور اول بروند تا امام ديگر بر آنها روشن گردد.

48- امام هفتم فرمود از امام ششم شنيدم ميفرمود در تفسير قول خداي عز و جل (در سوره ملک



[ صفحه 21]



آيه 30) بگوئيد اگر آب شما فرو کشد کيست که آب گوارا را براي شما بياورد؟ فرمود اگر امام شما غائب شود از شما کيست که امام جديدي براي شما آورد

49- عبيد بن زراره گويد از امام ششم شنيدم ميفرمود مردم امام خود را نيابند او در موسم حج حاضر آيد و آنها را ببيند و او را نبينند.

50- عبد الله بن سنان گويد امام ششم فرمود يکدوران اشتباهي بشما رخ دهد و بي امام هدايت و پيشواي عيان بمانيد و در اين دوران کسي نجات نيابد مگر آنکه دعاي غريق بخواند عرض کردم دعاي غريق چگونه است؟ فرمود ميگوئي ايخداي بخشنده اي مهربان اي گرداننده دلها دلم را بر دينم بر جا گذار من گفتم ايخدا ايگرداننده دلها و ديده ها دلم را بر دينت ثابت دار، فرمود براستي خداي عز و جل مقلب القلوب و الابصار است ولي چنانچه من بتو گفتم بگو يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دنيک

51- سيد صيرفي گويد با مفضل بن عمر و ابو بصير و ابان بن تغلب شرفياب حضور مولاي خود امام صادق شديم ديديم روي خاک نشسته و جبه خيبري طوقدار بي گريبان آستين کوتاهي پوشيده و چون فرزند مرده جگر سوخته ميگريد، اندوه تا گونهايش رسيده و رخساره اش دگرگون شده و چشمانش پر از اشک است ميگويد:



[ صفحه 22]



اي آقايم غيبت تو خواب از چشمم ربوده و آرامگاهم را تنگ کرده و آسايش دل را برده، اي آقايم غيبت سوگواريم را بفجائع ابدي پيوسته و يکي را پس از ديگري ناپديد کرده و جمع و شماره دوستان را نابود نموده، من ديگر اشکي که از چشمم روان است و ناله اي که از گرفتاريهاي اندوهم و بليات گذشته از سينه ام سر ميکشد احساس نميکنم جز هماني که در برابر ديده ام مجسم است و از همه گرفتاريها بزرگتر و جانگذارتر و سخت تر و ناآشناتر است و حوادثش با خشم تو درآميخته و وارداتش با سخط تو عجين است. سدير گويد: چون امام صادق را در اينحال ديديم از اين مشکل هولناک و پديده وحشتناک عقل از سر ما پريد و دل ما پاره شد و گمان برديم از آسيب کوبنده اي در سوز و گداز است و مصيبتي از روز کار وارد شده است عرض کرديم يابن خير الوري خدا ديده ات را نگرياند، از چه پيشامدي اشکت روانست و ديده ات گريانست؟ چه وضعي پديد شده است که شايسته اين سوگواريست؟ امام صادق يک آهي کشيد که درونش برآمد و پريشانيش افزوده گشت و فرمود: واي بر شما بامداد امروز در کتاب جفر نگريستم (اين کتابيست که علم گرفتاريها و مرگ و مير ها و اطلاع بر آنچه بوده و تا قيامت خواهد بود در آن مندرج است، همان کتابيست که خدا محمد و امتان پس از ويرا بدان اختصاص داده، درباره تولد غائب از ما و غيبت او و دير کرد و طول عمر و گرفتاري مومنان در آنزمان و شکوکي که از طول غيبت در دلشان پديد آيد و بيشترشان از دين برگردند



[ صفحه 23]



و رشته اسلام را از گردن باز کنند تامل کردم با آنکه خدايتعالي (در سوره اسراء آيه 13) فرمايد هر انساني را طائريست که بر گردن او طوق کرديم و منظور از آن ولايت ائمه است در اينجا دلسوزي مرا فرا گرفت و اندوه فراوان بر من چيره شد. عرض کردم ما را با شرکت در بعضي از آنچه در اينموضوع ميداني مشرف و گرامي دار. فرمود براستي خداي تبارک و تعالي سه جرياني که براي سه تن از رسل بوده است درباره قائم (ع) مجري کرده؟ زايشش را چون زايش موسي مقدر کرده است و غيبتش را چون غيبت عيسي و دير کردش چون دير کرديم نوح (ع) و پس از اين عمر بنده شايسته خود خضر را نشانه عمر او آورده. عرض کردم يابن رسول الله حقائق اين معاني را براي ما توضيح بدهيد. فرمود داستان تولد حضرت موسي اينستکه چون فرعون واقف شد سلطنت او بدست وي بر افتد دستور داد کاهنان را نزد او آوردند ويرا بنژاد او رهنمائي کردند و دانست که از بني اسرائيل است و پياپي گماشتگان خود را دستور داد شکم زنان آبستن بني اسرائيل را شکافتند و در تعقيب او بيست و چند هزار نوزاد را کشت و دست بکشتن موسي نيافت براي آنکه خدا او را نگهداري کرد همچنين وقتي بني اميه و بني عباس دانستند که زوال سلطنت جبار فرماندهان زور بدست قائم ما است با ما بدشمني برخواستند و شمشير در کشتن خاندان رسول و برانداختن نسل او گذاشتند بکمال رسد و گرچه مشرکان را بد آيد. داستان غيبت عيسي اينستکه يهود و نصاري هم قول شدند که کشته شده خداي جل ذکره بگفته



[ صفحه 24]



خود (در سوره نساء آيه 157) آنها را تکذيب کرد و فرمود او را نکشتند و بدار نزدند ولي اشتباه براي آنها حاصل شد همچنين است غيبت قائم که بواسطه طول مدت امت آنرا انکار کنند. گوينده هذيان سرايد که متولد نشده و ديگري گويد متولد شده و مرده و گوينده اينسخن کفر آميز بگويد که يازدهمين امام ما عقيم است و گوينده ديگر از دين بيرون رود و بامام سيزدهم و بيشتر معتقد گردد و گوينده به نافرماني خداي عز و جل گويد روح امام قائم در جسد ديگري سخن گويد. داستان تاخير وعده نوح اينستکه چون از خدا براي قوم متمرد خود عذاب آسماني خواست خداي تبارک و تعالي جبرئيل امين را با هفت هسته خرما نزد وي فرستاد جبرئيل گفت يا نبي الله براستي خداي تبارک و تعالي ميفرمايد بدرستي که اينان آفريدگان منند و بندگان من و من آنها را بيک صاعقه از صواعق خود نابود نکنم مگر آن که دعوت آنها موکد شود و حجت بر آنها ملزم گردد تو در دعوت خود نسبت بقومت کوشش کن و من مزد تو را ميدهم و اين هسته ها را هم بکار و چون برويند و درخت آنها برسد و ميوه دهد فرج و خلاص نصيب تو گردد و اين مژده را به پيروان مومنين خود بده، چون درخت ها روئيد و محکم شد و ساقه دار گرديد و شاخه آورد و ميوه داد و ميوه آنها رسيد ومدت زماني گذشت از خدا درخواست کرد وعده خود را عملي سازد باو دستور داد هسته آن درختها را بکارد و صبر و کوشش را پيشه کند و بر قوم خود تاکيد حجت نمايد، نوح ايندستور را به پيروان مومن خود گزارش



[ صفحه 25]



داد و سيصد تن از آنان از دين برگشتند و گفتند اگر آنچه نوح ادعا ميکرد درست بود در وعده پروردگارش تخلف راه نداشت سپس خداي تبارک و تعالي هر بار دستور ميداد که هسته ها را بار ديگر بکارد تا هفت بار هسته ها را کشت و پيروان او جمعي از طوائف مومنين هم در هر بار از دين برگشتند تا آنکه براي او هفتاد و چند نفر باقيماند پس از آن خداي تبارک و تعالي باو وحي کرد و فرمود اينوح اکنون بامداد روشن از شب تار پرده گرفت و حق محض عيان شد و پاکي از تيرگي جدا گرديد و بد طينتان از دين بيرون رفتند، اگر من همان کفار را هلاک ميکردم و کسانيکه از پيروان تو را که بتدريج از دين برگشتند زنده ميگذاشتم وعده خود را درباره مومنان مخلص در يگانه پرستي که برشته نبوت تو متمسکند وفا نکرده بودم من براستي آنانرا جانشين زمين ميکنم و در دينداري قدرت ميدهم و ترس آنانرا بدل بامن ميسازم براي آنکه بواسطه زوال شرک عبادت من باخلاص انجام شود و با آنکه من ميدانستم جمعي از پيروان تو ضعف در يقين دارند و در امتحان مرتد ميشوند و خبث طينت آنان و بدي سرائرشان ظاهر ميشود چگونه ممکن بود مومنين جانشينان زمين شويد و تمکن يابند امنيت جانشين خوف آنان گردد و آن مرتدان ضعيف الايمان که نتائج نفاق و سران گمراهي بودند و اگر بوي سلطنتي که هنگام استخلاف و هلاکت دشمنان بمومنان دادم بدماغ آنها ميرسيد بمغز آنها سرايت ميکرد و در دنبال نفاقي که داشتند بفکر آن ميافتادند و رشته هاي ملالت در دلشان سخت ميشد و با برادران خود دشمني ميکردند و براي طلب رياست با آنها نبرد مينمودند و در مقام بر ميامدند که خود زمام امر و نهي را در دست گيريد و چگونه ممکن ميشد اقتدار در دين و انتشار فرماندهي در مومنين در صورتيکه فتنه ها بر ميخواست و جنگ برپا ميشد نه هرگز اکنون بدستور و نظارت ما کشتي را بساز، امام صادق فرمود وضع قائم (ع) چنين است که ايام غيبتش طولاني شود تا حق محض عيان شود و ايمان از کدورت نفاق



[ صفحه 26]



جدا گردد بواسطه آنکه هر کس از شيعيان که بد طينت باشد و نفاقي در او احساس شود در موقعي که استخلاف و تمکين و امر منتشر هويدا گردد از دين بيرون رود. مفضل گويد عرض کردم يابن رسول الله اين نواصب گمان کنند که اين آيه درباره ابوبکر و عمر و عثمان و علي نازلشده است فرمود نه خدا دلهاي ناصبان را هدايت نکند در چه زماني بوده است که دين خداپسند و مورد رضايت رسول (ص) پا بر جا بوده است و فرمان خدا در ميان امت منتشر بوده و ترس در دل ها نبوده و شک در سينه ها وجود نداشته، در عهد کدام يک آنان چنين بوده و يا در عهد علي عليه السلام با اينکه مسلمانان از دين برگشته و فتنه هائي که در دوران آنها بپا خواست و جنگهائي که ميان آنان و کفار بوقوع پيوست و امام صادق عليه السلام اين آيه را تلاوت فرمود (در سوره يوسف 110) تا آن که رسولان نوميد شدند و گمان بردند که تکذيب شدند ياري ما براي آنها رسيد. اما داستان عبد صالح مقصودم خضر عليه السلام است براستي خداي تبارک و تعالي او را براي نبوتش يا کتابيکه بوي فرستاده بود يا شريعتي که باو داده و شرائع پيش از آنرا نسخ کرده باشد يا براي مقام امامتي که لازم باشد بندگانش از او پيروي کنند يا براي لزوم اطاعت او طول عمر نداده است بلکه چون در علم خدا گذشته بود که عمر قائم عليه السلام در دوران غيبتش طولاني خواهد شد تا بجائي که بندگان او باور نکنند و انکار نمايند خدا عمر خضر را طولاني کرد و هيچ سببي نداشت جز آنکه از طول عمر او استدلال شود بطول عمر قائم و بدين وسيله حجت معاندان و مخالفان منقطع شود تا براي مردم بر خدا حجتي نباشد.



[ صفحه 27]



52- امام صادق در تفسير قول خداي عز و جل (روزيکه بيايد بعضي از آيات پروردگار سود ندهد کسي را ايمان آنروزش در صورتيکه پيش از آن ايمان نداشته و در حال ايمان خود کسب خيري نکرده) فرمود مقصود خروج قائم منتظر از ما است سپس فرمود اي ابو بصير خوشا بحال شيعيان قائم ما که انتظار ظهورش را دارند در حال غيبتش و او را فرمان بردارند در حال ظهورش آنانند دوستان خدا که نه ترسي دارند و نه اندوهگين ميشوند.

53- امام صادق جعفر بن محمد عليه السلام فرمود طوبي براي کسي که در حال غيبت قائم ما بامر او بچسبد و پس از هدايت دلش برنگردد باو عرض شد قربانت طوبي چيست؟ فرمود درختي است در بهشت که ريشه آن در خانه علي بن ابيطالب عليه السلام و مومني نباشد جز آنکه شاخه اي از آن در خانه اش باشد: اين است گفته خداي عز و جل (در سوره رعد آيه 29) براي ايشان است طوبي و سرانجام نيک.

54- ابو بصير گويد بامام ششم گفتم يابن رسول الله من از پدرت شنيدم ميفرمود پس از قائم دوازده مهدي باشد فرمود همانا گفته است دوازده مهدي و نگفته است دوازده امام بلکه آنان قومي از شيعيان ما باشند که مردم را بدوستي و شناخته ما ميخوانند.



[ صفحه 28]



55- مفضل بن عمر گويد از امام صادق پرسيدم که (در سوره بقره آيه 124) فرمايد آنگاه که آزمود پروردگارش ابراهيم را بکلماتي - اين کلمات چيستند؟ فرمود همان کلماتيست که آدم از خدا دريافت و او توبه اش را پذيرفت براستي او گفت خواهش ميکنم از تو بحق محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين که بر من توبه پذيري و خدا توبه او را پذيرفت براستي او بسيار توبه پذير و مهربانست. عرض کردم يابن رسول الله اين چه معني دارد که ميفرمايد آنها را تمام کرد؟ فرمود يعني آنها را تمام کرد تا قائم که دوازده امامند و نه تن آنان از فرزندان حسين باشند، مفضل گويد عرض کردم يابن رسول الله چگونه امامت اختصاص بفرزندان حسين يافت نه حسن با آنکه هر دو فرزندان رسول خدا و دو سبط او و دو سيد جوانان اهل بهشت بودند؟ فرمود براستي موسي و هرون هر دو پيغمبر مرسل و برادر بودند و خدا نبوت را بصلب هرون اختصاص داد نه صلب موسي عليه السلام و کسي را نرسد که گويد چرا خدا چنين نهاد نه در صلب حسن زيرا خدا است که در کارهاي خود حکمت انديشست و از آنچه کند بازپرسي نشود و آنهايند که مسئولند.



[ صفحه 29]