اثبات غيبت و حکمت آن
بتوفيق خدا من ميگويم که غيبت امام زمان ما عجل الله فرجه نظر بانچه بچشم دل ديده و بدرستي شناخته ايم حکمتش ثابت و حقيقتش روشن و دليلش پيروز است، بايد آثار حکمت خداي عز و جل و تدبير پا بر جاي او را درباره امامان گذشته و در ازمنه ديرين سنجيد که چگونه با پيشوايان گمراهي مبارزه کردند و گردنکشان و فرعون منشان در قرون گذشته بر آنها چيره شدند، امروز هم بچشم خود مي بينم که پيشوايان کفر بکمک اهل دروغ و دشمني و افترا و پرونده سازي بر همه چيز مسلط شدند نه بمنطق خردمندانه توجه دارند و نه بمخالفين خود هر چه هم حق بگويند ترجم و توجهي مينمايند با اين وضع رسوا مخالفين ما ميگويند امام زمان خود را نشان دهيد و مانند اماماني که پيش ازو آشکار بودند او را آشکار معرفي کنيد، ميگويند بقول شما پس از وفات پيغمبر يازده امام پي در پي بوده اند که همه آشکار بودند و در دسترس موافق و مخالف و بنام و شخص خود معروف ميان عام و خاص اگر اين امام مانند آنان آشکار و معروف نباشد و نتواند باشد امر امامت آن يازده تن هم تباه و بيهوده گردد چنانچه موضوع صاحب الزمان شما بواسطه نبودن و عدم امکان وجود او در طول اينمدت فاسد و بيهوده است من بتوفيق خدا در جواب اين اعتراض ميگويم مخالفين ما بفوائد مختلفه حکمت و مصلحت انديشي خداي تعالي نادانند و راه و روش حجتهاي خدا را در هر عصر و زماني نسبت به پيشوايان ضلالت در دولتهاي ناحق درست نمي سنجند و از آن غافلند زيرا مسلم است که ظهور حجتهاي الهي در مقامات پيشوائي خود در وقت تسلط دولتهاي ناحق روي حساب امکاناتي است که براي ارشاد و تدبير مردم زمان خود داشته باشند، اگر وضعيت طوري باشد که براي امام تا يک حدي تدبير و رهبري نسبت بدوستانش ممکن باشد ظهور حجت وقت لازمست و اگر هيچ گونه امکاني مناسب
[ صفحه 99]
وضع زمان براي تدبير و رهبري وجود خارجي نداشته باشد و حکمت الهيه و تدبير معنوي موجب پنهاني او گردد خدا او را در پشت پرده غيبت نهان کند و مستور نمايد تا وقتي مدت غيبت بگذرد چنانچه پس از مطالعه تاريخ همه حجتهاي خدا از پيغمبران و اوصياء پس از وفات حضرت آدم تا اين زمان ما همين طور بودند بعضي پنهان بودند و برخي آشکار آثار صحيحه بر طبق اين موضوع رسيده و قرآن مجيد بر آن گويا است از آن جمله عبد الحميد بن ابي الديلم گويد امام صادق جعفر بن محمد عليه السلام فرمود اي عبد الحميد براي خدا رسولان بود آشکار و رسولاني پنهان و غائب چون از خدا بحق رسولان عيان درخواستي کني بحق رسولاني نهان هم درخواست کن تصديق آن از قرآن مجيد در گفته خداي تعالي است (در سوره نساء آيه 164) رسولاني که داستانشان را از پيش براي تو گفتيم و رسولاني که قصه آنها را نگفتيم و خدا با موسي بوضع خاصي سخن گفت حجتهاي خدا از هنگام مرگ آدم تا پيدايش ابراهيم چنين بودند اوصيائي عيان و نهان چون ابراهيم بدنيا آمد براي آنکه ظهور حجت در آن وقت امکان نداشت خدا زايش و پايش او را از ديده مردم نهان کرد حضرت ابراهيم در موقع تسلط ظالمانه نمرود در پشت پرده بود و خود را با مقام نبوت ظاهر نميکرد تا سالها نمرود فرزندان معصوم رعايا و اهالي کشور خود را در جستجوي ابراهيم ميکشت تا آنکه مدت غيبت سرآمد و اظهار نبوت واجب گرديد و حضرت ابراهيم آنها را بخود دلالت کرد و امر خويش را ظاهر ساخت چون اراده خدا تعلق گرفت که حجت خود را بر مردم ثابت کند و دين خود را کامل نمايد از هنگام مرگ حضرت ابراهيم اوصيائي بودند که در روي زمين حجتهاي خداي عز و جل بشمار ميامدند و دنبال هم مقام
[ صفحه 100]
وصايت را از يکديگر ارث ميبردند و هم چنان عيان بودند و نهان تا زمان حضرت موسي که چون نام او بلند شد و خبر پيدايش او محقق گرديد فرعون بجستجوي وي پرداخت و فرزندان بني اسرائيل را بيرحمانه ميکشت، خدا زايش او را پنهان ساخت و مادرش ويرا در دريا انداخت چنانچه خداي عز و جل در کتاب خود خبر داده که خاندان فرعون او را از آب گرفتند موسي در دامن فرعون بود او را ميپروريد ولي نميشناخت و باز هم در جستن وي بکشتار فرزندان بني اسرائيل ادامه ميداد تا حضرت موسي مامور اظهار دعوت شد و خود را بمردم شناخت بوضعي که خدا در کتاب خود داستانش را ياد کرده چون هنگام درگذشت حضرت موسي عليه السلام رسيد او هم اوصيائي داشت که حجتهاي خدا بودند و همچنان در عيان بودند و در نهان تا زمان ظهور حضرت عيسي عليه السلام عيسي با دلائل روشن نبوت خود از هنگام زايش آشکارا بجهان آمد و خود را نشان داد و براهين خويش را منتشر ساخت زيرا مانعي از اظهار وجود خود نداشت و پس از وي اوصيائي بودند که بعضي عيان بودند و برخي نهان و حجتهاي خداي عز و جل بودند تا هنگام ظهور پيغمبر ما (ص) که خدا در قرآن مجيد گويد (سوره سجده آيه 43) گفته نشود بتو مگر همانکه براي رسولان پيش از تو گفته شد، سپس خداي عز و جل فرمود بتو گفته نشود جز آنچه برسولان پيش از تو گفته شده سپس خداي عز و جل گفته است روش کسانيکه پيش از تو فرستاديم از رسولان خود، پيغمبر اسلام طبق دستور بروش پيغمبران پيش لازم بود اوصياء خويش را معين کند چنانچه پيغمبران گذشته اوصياء خود را معين کردند، پيغمبر همچنان اوصياء خود را اعلام داشت و خبر داد که مهدي پايان امامان است و زمين را پر از عدل و داد کند چنانچه پر از جور و ستم گرديده همه امت باجماع خود اين خبر را از آنحضرت نقل کرده اند و خبر داد که حضرت
[ صفحه 101]
عيسي پس از ظهورش فرود آيد و پشت سرش نماز گزارد، ولادت اوصياء و مقامات آنها هر يک پس از ديگري ضبط شد تا هنگام ولادت صاحب الزمان ما عليه السلام که انتظار او برده ميشود براي عدل و داد و چنانچه حکمت الهيه در دوره هاي گذشته اقتضاي غيبت حجتهاي متعددي مينمود او را هم در پرده غيبت نهان ساخت براي آنکه نزد خاص و عام ملت اسلام معروف و مسلم است که خليفه ناحق و سرکش معاصر امام حسن عسکري عليه السلام ناظران و پاسداراني بر آنحضرت گماشته بود که تا موقع وفات او را بدقت تحت نظر داشتند و چون حضرت وفات کرد تمام خاندان و خدمتکاران او را بازداشت نمود و زير نظر گرفت و کنيزان آنحضرت را زنداني کرد و در دنبال فرزند نوزاد او جستجو و بازرسي دقيقي انجام داد و يکي از بازجويان او همان جعفر برادر خود امام حسن عسکري بود که هواي امامت در سر داشت و بدست آوردن برادزاده خود را وسيله موثر درک مقام امامت بناحق خود ميدانست و تلاش بسياري ميکرد و روش غيبت درباره آنحضرت مجري شد چنانچه در حجتهاي گذشته مجري گرديد که ذکر آنها نموديم رفع اعتراض در غيبت امام عصر عجل الله فرجه در اينجا مخالفين ما اعتراضي دارند، ميگويند چرا پيش آمد غيبت پيغمبران را براي امامان لازم ميدانيد و چرا نميگوئيد که غيبت براي پيمبران روا بوده ولي براي امامان روا نيست چون ائمه از همه جهت مانند انبياء نيستند و روا نيست که حال ائمه را بحال انبياء تشبيه کرد شما بايد دليل قانع کننده اي بياوريد که در موضوع غيبت امام هم مانند پيغمبر است با آنکه امام از نظر حقيقت مقام خود پيغمبر و رسول خدا نيست و تشبيه و قياس در دو موضوع کاملا همانند جاريست و بنابر اين ادعاي شما در اينجا ثابت نميشود و قياس شما در تشبيه ائمه بانبياء از نظر غيبت درست نيست مگر
[ صفحه 102]
دليل قانع کننده اي بياوريد با خواست رهبري از خدا در پاسخ اين شبهه و اعتراض ميگويم مخالفين ما از راه ناداني اين اعتراض را وارد کردند و اگر قوه تشخيص و تامل و انديشه و سنجش را بکار ميانداختند و عناد و طرفداري از سران موجود و گذشتگان خود را کنار ميگذاشتند ميدانستند که هر وضعي در انبياء رواست و عملي شده در امامان واجب و لازمست حذو النعل بالنعل و القذه بالقده چون پيغمبران نسخه اصل امامان و سرچشمه آنانند و امامان جانشين و قائمقام پيغمبرانند و نصب شدند تا بجاي آنها حجت خدا باشند و بر مردم تا حجت الهي از ميان نرود و شرايع و احکام تا آخرين دوره تکليف بندگانش بر جا بماند و بايد امام از همه جهت بجاي پيغمبر باشد، اگر راه اعتراض در اينجا باز باشد رواست کسي بگويد پيغمبران حجت خدا هستند ولي امامان حجت خدا نميشوند چون در ماهيت پيغمبر از امام جداست و بگويد باز انبياء پيشوا هستند ولي اوصياء پيشوا نيستند چون آنها پيغمبرند و اينها اوصياء و باز بگويد براي اوصياء جائز نيست که براي جهاد و امر بمعروف و نهي از منکر و وظائف خاصه نبوت قيام کنند زيرا در مقام رسالت وارد نيستند و در ماهيت خود رسول خدا نباشند و دنبال اين اعتراض از اين گونه محالات و اباطيل بسيار بشمار ميايد و ذکر آنها مايه تطويل کتاب ميشود چون اين اعتراضات از طرف مخالفين ما فاسد است آن اعتراض هم فاسد است و بعلاوه، ما اکنون ثابت ميکنيم که همانندي در اوصاف معنويه و روش زندگي ميان انبياء و ائمه روشن و آشکار است.
1- بايست ائمه حجت خدا باشند بر خلق چنانچه انبياء حجت خدايند بر خلق او و بندگانش
2 - اطاعت ائمه فرض لازميست چون لزوم اطاعت انبياء و دليلش گفته خداي عز و جل است (در سوره نساء آيه 59) از خدا اطاعت کنيد و از رسول خدا اطاعت کنيد و از فرماندهان
[ صفحه 103]
بحق خودتان. و گفته خداي تعالي (در سوره نساء آيه 83) و اگر مراجعه ميدادند آنرا برسول خدا و بفرماندهان بحق خودشان آنان که در ميان آنها کنجکاو بودند حقيقت آنرا ميدانستند. فرماندهان بحق (اولي الامر) همان اوصياء و ائمه بعد از پيغمبرند و خدا اطاعت آنها را قرين طاعت رسول ساخته و بر بندگان لازم کرده است پيروي آنان را چنانچه لازم کرده است بر بندگان خود طاعت رسول را در شمار وجوب طاعت خود در گفته خويش اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و سپس فرموده در همان سوره نساء هر کس اطاعت رسول کند محققا اطاعت خدا را کرده است و چون که ائمه عليهم السلام حجتهاي خدايند نسبت بکسانيکه شرف حضور او را درک نکردند و او را نديدند و بر کسانيکه بعد از او آمدند و چنانچه پيغمبر حجت است بر کسيکه او را هم نديده در عصر خودش لازم آيد از اطاعت امام همانکه لازم آيد از اطاعت شخص پيغمبر محمد (ع) بنابراين انبياء و ائمه يک حکم دارند و قياس هر يک بديگري درست است و اگرچه رسول افضل از امامست ولي در حجت بودن و وصف خلافت و عمل رهبري و فرض طاعت يکي هستند و خداي جل ثنائه در کلام خود رسولان را ائمه ناميده و بابراهيم گفته است (در سوره بقره آيه 124) براستي من ترا امام مردم ساختم و خداي تبارک و تعالي بما خبر داده که انبياء و رسولان هم بر يکديگر برتري دارند در سوره بقره تبارک و تعالي بما خبر داده که انبياء و رسولان هم بر يکديگر برتري دارند (در سوره بقره ساختم و خداي آيه 253) فرموده آنانند رسولان که برتري داديم بعضي را بر بعضي با کساني از آنها خدا سخن گفت الايه و فرمود (در سوره اسراء 55) ما بعضي از پيغمبران را بر بعضي برتري داديم و انبياء در نبوت همانند و شريکند و اگرچه بعضي افضل از بعضي ديگرند و همچنين باشند انبياء و اوصياء و هر کس حال ائمه را بحال انبياء بسنجد و باعمال انبياء نسبت باعمال اوصياء استشهاد کند درست سنجيده و استدلالش استوار است و درباره آنچه ما گفتيم از مشاکلت انبياء و اوصياء درست است
[ صفحه 104]