بازگشت

وجوب عصمت امام


خليفه الهي بايد امين و پاکدل باشد و براي گفته خداي عز و جل و اذ قال ربک للملائکه اني جاعل في الارض خليفه الايه مقصد ديگري است و آن اين است که خداي عز و جل بخلافت نميگمارد مگر کسي را که پاکدل و امين باشد تا از خيانت برکنار باشد زيرا که اگر شخص آلوده اي را که وجدان پاکي ندارد بخلافت بر خلق خود اختيار کند نسبت بخلق خويش خيانتکار باشد زيرا اگر شخص دلالي يک حمال خيانتکاري را بشخص تاجري معرفي کند و آن تاجر بوسيله آن حمال باري حمل کند و حمال در آنخيانت نمايد آن دلال معرف هم خائن محسوب باشد و چگونه خيانت بر خداي عز و جل روا باشد؟ که بدرستي ميفرمايد (در سوره يوسف آيه 52) بدرستيکه خدا نيرنگ خيانتکاران را رهبري نميکند و پيغمبر خود محمد (ص) را ادب آموخته است بگفته خود (در سوره نساء آيه 105) مباش طرفدار خيانتکاران چگونه و از کجا رواست که آنچه ديگران را از آن نهي کرده خود مرتکب شود با اينکه قوم يهود را باين روش نکوهيده نفاق انگيز سرزنش نموده (در سوره بقره آيه 44) فرموده آيا مردم را بنيکوکاري فرمان کنيد و خود را فراموش کنيد با آنکه کتابخوان و کتابدان باشيد آيا خردمندي نداريد؟ سابقه غيبت امام عليه السلام از بدو آفرينش در گفتار خداي عز و جل و اذ قال ربک للملائکه اني جاعل في الارض خليفه دليل نيرومندي است براي غيبت امام عليه السلام براي آنکه چون خداي عز و جل اعلام بنصب خليفه خود در



[ صفحه 86]



روي زمين نمود با اين جمله تکليفي بفرشتگان متوجه ساخت و آن اينست که بايد عقيده مند بفرمانبري آن خليفه باشند، در اين ميان ابليس پيرو اين سخن عقيده نفاقي اتخاذ کرد و آنرا در دل گرفت و از همان هنگام اين خطاب منافق شد چون دل بر آن نهاد که هنگام صدور فرمان باطاعت خليفه حق مخالفت او کند و اين زشت ترين نفاق است زيرا نفاق با يک فرمانده غائب است و از اينرو شيطان رسواتر همه منافقانست و چون خداوند اين خليفه آينده را بفرشتگان خود معرفي کرد طاعت ويرا در دل گرفتند و مشتاق وي شدند و خلاف آنچه را شيطان تصميم گرفته بود تصميم گرفتند و مستحق ده برابر درجه گرديدند نسبت بانچه دشمن خدا مستحق رسوائي و عذاب گرديد و البته طاعت و دوستي غائبانه ثواب بيشتر و مدح بيشتري دارد چون در معرض اشتباهکاري و نيرنگ نيست از اينرو از پيغمبر (ص) روايت شده که فرمود هر کس دو غياب برادر ديني خود در حق وي دعا کند فرشته اي از آسمان آوازش دهد که براي تو در برابر آن درخواست محقق باشد و خداوند تبارک و تعالي دين خود را بوسيله ايمان بغيب تاکيد فرمود و گفته است (در سوره بقره آيه 2) هدايت براي پرهيزکارانست آنانکه ايمان بغيب آرند - ايمان بغيبت ثواب بزرگتري براي مومن بدان دارد چون از هر عيب و ريبي بر کنار است اگر کسي با خليفه حاضر دست بيعت دهد اين گمان پيش آيد که اظهار اطاعت براي جلب منفعت و ثروت يا ترس از قتل و غارتست چنانچه شيوه دنيا پرستانست در اطاعت پادشاهان خود ولي ايمان بغيب از همه اين آلودگيها بر کنار است و از همه اين عيوب محفوظ است و دليل بر اين گفته خداي عز و جل است (در سوره مومن آيه 84) چون سختي عذاب ما را ديدند گفتند بخداي يگانه ايمان آورديم بدانچه شرک ميورزيديم کافر شديم و سودي از ايمان خود نبردند چون عذاب را معاينه کردند و چون پرستندگان حق حظ وافري از ايمان بغيب دارند خدا فرشتگان خود را از اين ثواب بزرگ محروم نساخت در خبر آمده است که خداي سبحان هفتصد سال پيش از آفرينش آدم اين اعلام را بفرشتگان نمود و در اين مدت ثواب اين طاعت عايد آنان گرديد و اگر کسي



[ صفحه 87]



اين خبر و اين مدت مديد را انکار کند بناچار گو باندازه يک ساعت هم باشد بايد اعلام را بر آفرينش آدم مقدم داند همين يک ساعت هم بايد حکمتي داشته باشد و حکمت يک ساعت در ظرف دو ساعت دو حکمت است و در ساعتهاي متعدد حکمتهاي چند و هر چه مدت بيشتر باشد ثواب بيشتر است و کشف از مزيد رحمت است و دليل بر عظمت و درست آيد که اين خبر مويد حکمت است و تبليغ حجت و در گفته خداي عز و جل و اذ قال ربک للملائکه اني جاعل في الارض خليفه از جهات بسياري بغيبت امام (ع) احتجاج ميشود

1 - غيبت پيش از وجود خليفه از همه انواع غيبت بليغتر است زيرا فرشتگان در زمان اعلام اين خطاب هرگز خليفه اي نديده بودند ولي ما خلفاء بسياري را ميدانيم که قرآن خبر داده و اخبار متواتره درباره آنها رسيده تا دانش ما بمرتبه شهود گرائيده و فرشتگان در آن هنگام از هيچکدام اطلاعي نداشتند پس غيبت خليفه نسبت بانها بليغتر بود

2 - غيبت خليفه نسبت بفرشتگان از طرف خداي عز و جل بود که هنوز او را نيافريده بود ولي اين غيبت امام زمان عليه السلام از طرف دشمنان خداي تعالي است که از او تمکين نميکنند و قصد جان او دارند و در صورتيکه عزم بر طاعت در حال غيبتي که از طرف خداي عز و جل است براي فرشتگان عبادتست پس چه گمان ميرود بحال غيبتي که از طرف دشمنان خدا است؟ با اينکه در عزم طاعت امام غائب وجه اخلاص و ارادتي است که در آن غيبت نبوده زيرا امام غائب عليه السلام رانده و مقهور است و حق وي از او دريغ شده و بدست دشمنان خدا سيل خود شيعيانش روانشده و اموالشان بغارت رفته و بر احکام حقه خط بطلان کشيده شده و بر يتيمان ستمها رسيده و وجوه بيت المال در غير مورد صرف گرديده و فجايع ديگري بوقوع پيوسته که بر اهل حق پوشيده نيست و با اين حال هر کس معتقد



[ صفحه 88]



پيروي آنحضرت باشد شريک ثواب و جهاد اوست و از دشمنانش بيزاري ميجويد و در کناره گيري از دشمنانش و دوستي با دوستانش مزديست که بر مزد فرشتگان خداي عز و جل بر ايمان بامام غائب در کتم عدم برتري دارد خداي عز و جل از پيدايش آدم براي فرشتگان پيشگوئي کرد براي احترام، تعظيم وي تا او را بشناسند و آماده فرمانبري او گردند مثلا پادشاه نامه و پيکي نزد دوستانش ميفرستد و بانها خبر ميدهد که فلان روز وارد ميشود تا براي استقبالش آماده شوند و هدايا فراهم سازند و اگر در تقديم خدمتش کوتاهي کردند عذري نداشته باشند همچنين پيشگوئي خداي عز و جل از پيدايش خليفه براي اظهار جلالت و مقام او است و در هر حجت سابقي نيست بجانشين او اين پيشگوئي را دارد هيچ خليفه اي نميراند مگر آنک خليفه آينده را بخلق خود معرفي کند تصديق اين گفتار فرموده خداي عز و جل است (در سوره هود آيه 17) آيا کسيکه استناد به بينه پروردگار خود دارد و گواهي از جانب خدا پهلوي او است تا آخر آيه مقصود از کسيکه استناد ببينه پروردگار خود دارد محمد است (ص) و گواهي که پهلوي او است علي بن ابيطالب اميرالمومنين عليه السلامست و دليلش قول خداي عز و جل است دنبال آن و پيش از وي کتاب موسي پيشواد رحمت بود و آن کلمه از کتاب موسي که ترازو و مطابق اين موضوع بود خذو النعل بالنعل گفتار او است (در سوره اعراف آيه 142) با موسي وعده گذاشتيم سي شب و بده شب ديگر آنرا تمديد کرديم و وعده گاه پروردگار چهل شب تمام شد و موسي ببرادرش هرون فرمود در ميان قوم من خليفه من باش و اصلاح کن و پيروي از روش مفسدين مکن.



[ صفحه 89]