روايات پيامبر اکرم در نص بر قائم و اين که او دوازدهمين امام
عبد الرحمن بن سمره گويد رسول خدا (ص) فرمود آنانکه در دين خدا ستيزه و جدال کنند بزبان هفتاد پيغمبر لعن شده اند هر کس در آيات خدا جدال کند کافر است خداي عز و جل (در سوره مومن آيه 4) فرموده در آيات خدا جدال نکنند مگر آنچنان کسانيکه کافرند گردش آنان در شهرها تو را نفريبد، هر کس قرآن را براي تفسير کند دروغ بر خدا بسته و هر کس ندانسته بمردم فتوي
[ صفحه 370]
دهد ملائکه آسمان و زمين او را لعن کنند، هر بدعتي گمراهي است و هر گمراهي در آتش است، عبد الرحمن بن سمره گويد برسول خدا (ص) عرض کردم يا رسول الله مرا بنجات رهبري کن، فرمود اي پسر سمره هر گاه هواي مردم مختلف شد و آراء متفرق گرديد بر تو باد بملازمت علي بن ابي طالب زيرا او امام امت و خليفه بعد از من است بر آنها او است فاروقي که ميان حق و باطل را جدا ميکند هر کس از او پرسد جواب دهد و هر کس از او رهبري خواهد او را رهبري کند و هر کس حق را نزد او جويد يابد و هر کس پيش او هدايت خواهد بدست آرد، هر کس بدو پناه برد او را در امنيت قرار دهد، هر کس باو بچسبد نجاتش دهد و هر کس باو اقتداء کند او را هدايت نمايد اي پسر سمره از شما هر کس باو تسليم شد و او را دوست گرفت سالم شد و هر که بر او برگشت و دشمني کرد هلاک شد، اي پسر سمره علي از منست روحش از روح من است و خاکش از خاک من است او برادر من است و من برادر او و او شوهر دختر من فاطمه است که سيده زنان عالم است از اولين و آخرين و از او است دو امام من و دو سيد جوانان اهل بهشت حسن و حسين و نه تن از فرزندان حسين عليهم السلام نهمين آنان قائم امت من است پر کند زمين را از عدل و داد چنانچه پر شده است از ظلم و جور ابن عباس گويد رسول خدا (ص) فرمود براستي خداي تبارک و تعالي يک نظري بزمين انداخت و مرا انتخاب کرد و پيغمبر نمود سپس نظري ديگر انداخت و علي را انتخاب کرد و امام نمود سپس بمن دستور داد که او را برادر و دوست و وصي و خليفه و وزير خود سازم علي از من است و من از علي او شوهر دختر و پدر دو نوه ام حسن و حسين است بدرستيکه خداي تبارک و تعالي مرا با آنها حجت بر
[ صفحه 371]
بندگان خود ساخته و از صلب حسين اماماني نصب کرده که قيام بامر من کنند و وصيت مرا نگهدارند نهمين آنان قائم اهل بيت من است و مهدي امت من بمن از همه مردم در شمائل و گفتار و کردارش شبيه تر است، بعد از غيبتي طولاني و حيرتي گمراه کننده آشکار شود تا امر خدا را اعلان کند و دين خداي جل و عز را ظاهر نمايد بياري خدا تاييد شود و بملائکه خدا ياري گردد و زمين را پر از عدل و داد کند. رسول خدا (ص) فرمود جبرئيل از رب العزت جل جلاله براي من حديث کرد که او فرمود هر کس بداند که معبودي جز من تنها نيست و اينکه محمد بنده و رسول من است و علي بن ابيطالب خليفه منست و ائمه از فرزندانش حجج منند او را برحمت خود ببهشت ميبرم و بعفو خود از دوزخ بر کنار مي دارم و جوار خود را براي او مباح ميکنم و کرامت خود را براي او واجب مينمايم و نعمت خود را بر او تام ميسازم و او را از خاصان و برگزيدگان خود ميکنم، اگر مرا بخواند پاسخش ميدهم و اگر خواهشي کند اجابت کنم و اگر پرسشي نمايد باو عطا کنم و اگر خاموش بماند بدو آغاز کنم و اگر بد کند رحمش کنم و اگر بگريزد او را بخوانم و اگر برگردد او را بپذيرم و اگر در خانه ام را بکوبد برويش باز کنم و هر کس گواهي بدهد که معبودي نيست جز من تنها و گواهي ندهد که محمد بنده و فرستاده من است يا بان شهادت دهد ولي گواهي ندهد که علي بن ابيطالب خليفه من است يا بدان گواهي دهد ولي گواهي ندهد که امامان بعد از او حجج منند بتحقيق که نعمت مرا انکار کرده و عظمت مرا کوچک شمرده و بايات و کتب من کافر شده اگر قصد من کند او را محجوب سازم و اگر
[ صفحه 372]
خواهش کند محرومش کنم و اگر مرا بخواند آوازش را نشنوم و اگر دعا کند اجابت نکنم و اگر اميدوارم شود نوميدش سازم، اين است جزايش از طرف من و من هرگز ستمکار بر بندگانم نيستم. جابر بن عبد الله انصاري از جابر خواست و گفت يا رسول الله کيانند ائمه از اولاد علي بن ابيطالب؟ فرمود حسن و حسين دو سيد جوانان اهل بهشت سپس سيد العابدين زمان خود علي بن الحسين سپس باقر محمد بن علي اي جابر محققا او را درک کني چون او را درک کردي از قول من باو سلام برسان سپس امام صادق جعفر بن محمد پس کاظم موسي بن جعفر سپس رضا علي بن موسي سپس تقي محمد بن علي سپس نقي علي بن محمد سپس زکي حسن بن علي سپس پسرش قائم بالحق مهدي امت کن آنکه زمين را پر از عدل و داد کند چنانچه پر از ظلم و جور شده است، آنان اي جابر خليفه هاي منند و اوصياء و اولاد و عترت من هر کس آنها را اطاعت کند مرا اطاعت کرده و هر کس آنها را معصيت کند مرا معصيتکرده و هر کس منکر آنان يا يکي از ايشان گردد مرا منکر شده، بدانها خداي عز و جل زمين را نگهداشته تا بر زمين نيفتد مگر باذنش و بانها زمين را نگهداشته که اهل خود را نلرزاند رسول خدا فرمود امامان بعد از من دوازده کسند اولشان علي بن ابيطالب است و آخرشان قائم آنان خلفاء و اوصياء منند و حجج خدا بر امتم بعد از من مقر بانها مومن است و منکر آن ها کافر
[ صفحه 373]
اصبغ بن نباته گويد يک روز اميرالمومنين دست حسن را گرفته بود و ما را بيرون برد و فرمود يک روز رسول خدا (ص) دست مرا در دست گرفت همچنين و فرمود بهترين خلق بعد از من و سد آنان برادرم همين است، او امام هر مسلمان و مولاي هر مومن است بعد از وفاتم، هلا من هم ميگويم بعد از من بهترين خلق و سيد آنها اين پسر منست او امام هر مومن و مولاي هر مومنست بعد از وفاتم و او بعد از من مظلوم باشد چنانچه بمن بعد از رسول خدا ستم شد و بهترين خلق و سيد آنها بعد از حسن پسرم برادر او حسين استکه بعد از برادرش مظلوم است و در زمين کربلا مقتول است آگاه باشيد که او و کسانيکه با او شهيد شوند روز قيامت سادات شهداء باشند و بعد از حسين نه کس از پشت او خلفاي خدايند در زمينش و حجج اويند بر بندگانش و امناي اويند بر وحيش و امامان مسلمانانند و پيشواي مومنان و سادات متقيان و نهمشان همان قائمي استکه خدا زمين را بوسيله او نوراني کند پس از آنکه تاريک بوده و پر از عدل کند پس از آنکه جور کشيده و پر از دانش کند بعد از جهل و ناداني بحق آنکه برادرم محمد را بنبوت فرستاد و مرا مخصوص بامامت ساخت هر آينه بهمين مضمون از آسمان وحي نازل شده بزبان روح الامين جبرئيل بتحقيق سئوال شد از رسول خدا از امامان بعد از او و من هم خدمت او بودم بسئوال کننده فرمود قسم باسمان ذات البروج که عددشان بعدد بروج است سوگند بپروردگار شبها و روزها و ماهها که عددشان عدد ماهها است سائل عرض کرد يا رسول الله کيانند؟ رسول خدا (ص) دستش را بر سر من گذاشت و فرمود اولشان اينست و آخرشان مهدي است هر کس دوستشان دارد مرا دوست داشته و هر کس دشمنشان دارد مرا دشمن داشته، هر کس آنها را بخواهد مرا خواسته و هر کس
[ صفحه 374]
بدانها کينه وزرد با من کينه ورز بده، هر که آنها را منکر شود مرا منکر شده و هر که آنها را بشناسد مرا شناخته خدا دينشرا بانها حفظ کند و بوسيله آنها بلادش را آباد کند و براي آنها ببندگانش روزي دهد و براي آنها باران در آسمان بارد و براي آنها برکات از زمين خارج شود آنان برگزيدگان من و خلفاي من و ائمه مسلمانان و مولاي مومنانند امام هشتم از پدرانش بازگو کرده که رسول خدا فرمود هر کس دوست دارد که بدين من تمسک جويد و کشتي نجات را بعد از من سوار شود بايد بعلي بن ابيطالب اقتداء کند و بايد دشمن او را دشمن دارد و دوستشرا دوست دارد زيرا او وصي من و خليفه بر امت من ميباشد در زندگي من و پس از مردن من و او امير هر مسلماني و امير هر مومني بعد از من گفتارش گفتار من است و دستورش دستور من است نهيش نهي منست و پيروش پيرو منست و ناصرش ناصر منست و واگذارش واگذار منست. سپس فرمود هر کس از علي جدا شود بعد از من روز قيامت مرا نبيند و او را نبينم و هر کس با علي مخالفت کند خدا بهشت را بر او حرام کند و دوزخ را جاي او نمايد و بد منزلگاهي باشد هر کس علي را واگذارد خدا در روز عرض حساب او را واگذارد، هر کس علي را ياريکند خدا روز قيامت او را ياريکند و صحبت خود را در موقع سئوال و جواب باو تلقين نمايد سپس فرمود حسن و حسين دو امام امت باشند بعد از پدر خود و دو سيد جوانان اهل بهشتند مادرشان خواتون زنان بهشت است و پدرشان آقاي اوصياء و از فرزندان حسين نه امام باشد که نهمين آنها قائم اولاد منست طاعت آنان طاعت منست و معصيت آنان معصيت من بخدا شکايت ميکنم از منکرين فضل آنها و ضايع کنندگان حرمت آنها بعد از من و خدا بس استکه ولي و ناصر عترتم و ائمه امتم باشد و
[ صفحه 375]
از منکرين حق آنها انتقام کشد و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون امام هشتم از پدرانش از قول پيغمبر روايتکرده استکه فرمود من سيد هر آنکسم که خداي عز و جل آفريده است و من بهتر از جبرئيل و ميکائيل و اسرافيل و حمله عرش و همه ملائکه مقربين و انبياء مرسلينم، من صاحب شفاعه و حوض شريفم و من و علي دو پدر اين امت هستيم، هر کس ما را بشناسد خداي عز و جل را شناخته و هر کس ما را منکر باشد خداي عز و جل را منکر است، از علي عليه السلام است دو سبط اين امت و دو سيد جوانان اهل بهشت حسن و حسين و از اولاد حسين نه کسند که طاعتشان طاعت من است و خلاف با آنها خلاف با منست نهم آنان قائم ايشان است و مهدي ايشان. امام حسن عسکري (ع) فرمود در حديثي که از پدرانش روايت کرده که رسول خدا (ص) بعلي بن ابيطالب فرمود اي علي تو را دوست ندارد مگر مومني که حلال زاده باشد و دشمن ندارد مگر ناپاک زاده، ولايت تو را نپذيرد و مگر مومن و با تو دشمني نکند مگر کافر، عبد الله بن مسعود خدمت حضرت رفت و عرض کرد ما نشانه خبث ولادت و کفر را در زمان حيات تو بغض علي شناختيم و با عداوت او بفرمائيد نشانه ناپاک زاده و کافري که بعد از شما بزبان اظهار سلام ميکند و باطن خود را پنهان ميدارد چيست؟ فرمود اي ابن مسعود علي بن ابيطالب بعد از من امام شما است و خليفه من است بر شما و چون بگذرد فرزندم حسن بعد از او امام شما است و خليفه من است بر
[ صفحه 376]
شما و چون بگذرد پسرم حسين بعد از او امام شما است و خليفه منست بر شما سپس نه تن از اولاد حسين يکي پس از ديگري امام شمايند و خليفه هاي منند بر شما نهمي آنها قائم آنها است و قائم من است زمين را پر از عدل و داد کند چنانچه پر از جور و ستم شده است دوست ندارد آنها را مگر حلال زاده و دشمن ندارد آنها را مگر ناپاک زاده بولايت آنها نباشد مگر مومن و با آنها خصومت نکند مگر کافر هر کس يکي از آنها را انکار کند بتحقيق مرا انکار کرده و هر که مرا انکار کند خداي عز و جل را انکار کرده هر کس يکي از آنها را رد کند مرا رد کرده و هر کس مرا رد کند خدا را رد کرده زيرا طاعت آنها طاعت منست و طاعت من طاعت خداست و معصيت آنها معصيت منست و معصيت من معصيت خداي عز و جل است اي پسر مسعود بپرهيز از اينکه در دل خود حرجي يابي از آنچه من حکم کنم که بعزت پروردگارم کافر شوي، من نه بخود بسته ام و نه بهواي نفس سخن گفته ام درباره علي و امامان از فرزندان سپس در حاليکه دست باسمان بالا داشت فرمود خدايا دوست دار هر کس خلفاي مرا و ائمه امت مرا دوست دارد که بعد از منند و دشمن دار دشمنشان را ياريکن ياريکننده آنها را واگذارد کسيکه آنها را واگذارد و زمين را خالي از حجت قائمي از آنها بفرما که ظاهر باشد يا پنهان و مستور باشد تا دين تو و حجت تو و برهان تو و بينات تو باطل نگردد سپس فرمود اي بن مسعود بتحقيق من در اين مقام خود جمع کردم آنچه را که اگر از آن مفارقت کنيد هلاک شويد و اگر بان تمسک جوئيد نجات يابيد و السلام علي من اتبع الهدي سلمان فارسي گويد حضور پيغمبر شرفياب شدم بناگاه حسين بن علي در دامنش بود و دو
[ صفحه 377]
چشمش را ميبوسيد و دهانش را ميمکيد و ميفرمود تو سيدي و امام پسر امامي و برادر امامي و پدر نه حجت که از پشت تو باشند و نهمي آنها قائم آنها باشد سلمان فارس گويد من در هنگام مرض موت رسول خدا (ص) که در آن وفات کرد خدمت آن حضرت نشسته بودم که فاطمه زهرا (ع) وارد شد، چون ضعف او را ديد گريست تا اشکش بر گونه اش روان شد، رسول خدا باو فرمود فاطمه براي چه گريه ميکني؟ عرض کرد يا رسول الله بر خود و فرزندانم بعد از شما نگرانم دو چشم رسول خدا غرق اشک شد و فرمود اي فاطمه مگر نميدانيکه ما اهل بيتي هستيم که خدا براي ما آخرت را بر دنيا برگزيده است و دنيا بر همه کس بطور حتم فاني ميشود و براستي خداي تبارک و تعالي نظري بزمين انداخت و از همه خلقش مرا انتخاب کرد، دوباره نظري انداخت شوهر تو را انتخاب کرد بمن وحي کرد که تو را باو تزويج کنم و او را ولي و وزير خود سازم و در امتم خليفه گردانم، پدرت بهترين پيغمبران و رسولان او است و شوهرت بهترين اوصياء است و تو در امتم خليفه گردانم، پدرت بهترين پيغمبران و رسولان او است و شوهرت بهترين اوصياء است و تو اول کسي باشيکه از خاندانم بمن ملحق شوي، سپس بار سوم نظري بزمين انداخت و تو را و فرزندانت را انتخاب کرد، تو سيده زنان بهشتي و دو پسرت حسن و حسين دو سيد جوانان بهشتند و من و شوهرت و اوصياء من تا روز قيامت همه رهبر و رهياب هستيم اول اوصياء پس از من برادرم علي است سپس حسن و سپس حسين سپس نه تن از اولاد حسين هم درجه من در بهشت درجه اي نزديکتر بخدا از درجه برادرم
[ صفحه 378]
نيست، دختر جانم نميدانيکه کرامت خدا براي تو آنستکه تو را ببهترين امتم ببهترين خاندانم بقديمترين مسلمان و حليمترين و دانشمندترين آنان بشوهر داده فاطمه (ع) شاد شد و بدانچه رسول خدا (ص) باو فرمود خرسند گرديد سپس فرمود دختر جانم شوهر منقبتها دارد
1 - ايمانش بخدا و رسولش پيش از هر کس است احدي از امتم در اين باره بر او پيشي نگرفته است
2 - علم او بکتاب خداي و عز و جل و سنت من کسي در امتم نيستکه همه دانش مرا بداند جز علي عليه السلام و خداي عز و جل باو دانش آموخته که جز من نداند و بملائکه و سولانش علمي آموخته که من آنرا ميدانم هر چه را بملائکه و رسولانش آموخته من آنرا ميدانم و بمن دستور داده باو بياموزم و عملکردم، در امت کسي نيستکه همه علم و فهم و حکمت مرا بداند جز او و تو اي دختر جان زن اوئي و مادر دو سبطم حسن و حسين و آنان دو سبط امتم باشند
3 - او امر بمعروف و نهر از منکر کند زيرا خداي جل و عز باو حکمت داده و فصل خطاب داده، دختر جانم ما خانداني هستيم که خداي عز و جل بما شش خصلت عطا کرده که بکسي از آنانکه پيش از شما بود نداده بايندگان هم ندهد جز بما پيغمبر ما سيد انبياء و مرسلين است و او پدر تو است وصي ما سيد اوصياء است و آن شوهر تو است، شهيد ما سيد شهداء است و آن حمزه بن عبد المطلب عم پدر تو است، عرض کرد يا رسول الله او سيد شهدائي استکه با او کشته شدند؟ فرمود نه سيد الشهداء اولين و آخرين است جز انبياء و اوصيا و جعفر بن ابيطالب ذو الجناحين طيار در بهشت با ملائکه و دو فرزندت حسن و حسين دو سيد جوانان اهل بهشت از ماست بحق آنکه جانم بدست او است مهدي اين امت آنکه زمين را پر از عدل و داد کند چنانچه پر از جور و ظلم شده است عرض کرد کداميک آنها
[ صفحه 379]
که نام بردي افضلند؟ فرمود علي بعد از من افضل امت است و حمزه و جعفر افضل اهل بيت منند بعد از علي و بعد از دو پسرم دو سبطم حسن و حسين و بعد از اوصياء از فرزندان اين پسرم و بحسين اشاره کرد که مهدي از آنها است، ما خانواده اي هستيم که خدا آخرت را براي ما بر دنيا اختيار کرده است سپس رسول خدا نظري باو و شوهرش و دو پسرش کرد و فرمود اي سلمان خدا گواهستکه من سازگارم با هر کس سازگارشان باشد و در جنگم با هر که در جنگ آنها باشد اما آنها در بهشت با منند سپس رو بعلي (ع) کرد و فرمود برادر تو بعد از من ميماني و از قريش سختي ميبيني بر عليه تو بهم دست دهند و بر تو ستم کنند، اگر ياراني يافتي با آنها جهاد کن و با کمک موافقين خود با مخالفين بجنگ و اگر ياور نداشتي صبر کن و دست نگهدار و خود را در هلاکت مينداز چون تو نسبت بمن چون هروني نسبت بموسي و تو بنيکي از هرون پيروي کني که قومش او را ضعيف شمردند و ميخواستند او را بکشند براي ستم قريش و همدستي آنها بر عليه تو صبر کن تو بمنزله هروني و کسانيکه او را پيروي کردند و آنها بمنزله گوساله اند و تا بعينش، ايعلي خداي تبارک و تعالي بر اين امت بتفرقه و اختلاف قضاوت کرده و اگر ميخواست آنها را بر هدايت متحد ميکرد تا دو تن از اين امت اختلاف نداشته باشند و در کار او نزاع نکنند و مفضول منکر فضل فاضل نشود و اگر خدا ميخواست زود عذاب ميفرستاد و وضع را تغيير ميداد تا ستمکار تکذيب شود و حق در مصير خود افتد ولي دنيا را دار الاعمال ساخته و آخرت را دار القرار تا آنانکه بد کردند کيفر کار خود بينند و آنانکه نيکي کردند پاداش خوب يابند علي عليه السلام فرمود شکرا علي نعمائه و صبرا علي بلائه.
[ صفحه 380]
حسين بن عليه السلام گويد خدمت رسول خدا (ص) رسيدم و ابي ابن کعب شرفياب حضورش بود، رسول خدا (ص) بمن فرمود مرحبا بک اي ابو عبد الله اي زين السموات و الارض، ابي عرض کرد چگونه يا رسول الله جز تو ديگري زين السموات و الارض است، فرمود اي ابي سوگند بانکه مرا بنبوت بعث کرده براستي حسين بن علي در آسمان بزرگتر است از او در زمين، زيرا در يمين عرش نوشته شده است چراغ هدايت و کشتي نجات امام بي شکست و سستي، عزت و فخر و بحر علم چرا چنين نباشد و براستي خداي عز و جل در پشت او يک نطفه پاکيزه مبارکه زکيه گذاشته استکه پيش از آنکه خلقي در ارحام يا نطفه اي در اصلاب باشد يا شب و روزي پديد گردد آن را آفريده است و باو دعائي تلقين شده است که هيچ مخلوقي بدان دعا نکند مگر آنکه خداي عز و جل او را با وي محشور کند و شفيع آخرت او باشد و گرفتاري او را برطرف سازد و قرضش را بدان ادا کند و کارش را آسان کند و راهشرا روشن نمايد و او را بر دشمنش نيرومند کند و آبرويشرا نبرد، ابي گفت يا رسول الله اين دعا کدامست؟ فرمود در تعقيب نمازها ميخواني: اللهم اني اسالک بملکک و معاقد عرشک و سکان سموات و انببائک و رسلک ان تستجيب لي فقد رهقني من امري عسرا فاسالک ان تصلي علي محمد و آل محمد ان تجعل لي من امري يسرا براستيکه خداي عز و جل کارت را آسان کند و سينه ات را بگشايد و شهادت ان لا اله الا الله را در هنگام جان دادن بتو تلقين کند، ابي بانحضرت عرض کرد يا رسول الله اين نطفه که در صلب حبيبم حسين
[ صفحه 381]
است چيست؟ فرمود مثل آن نطفه مثل ما هست و آن براي بيان احکام است، هر کس او را پيروي کند هدايت يافته و هر که از او گمراه باشد سقوط کرده، عرض کرد نامش چيست و دعائش کدامست؟ فرمود نامش علي است و دعايش اينست: يا دائم يا ديموم يا حي و يا قيوم و يا کاشف الغم و يا فارج الهم و يا باعث الرسل يا صادق الوعد هر کس اين دعا را بخواند خداي عز و جل بهمراهي علي بن الحسين (ع) او را بهشت رهبري کند، ابي عرض کرد او هم جانشين و وصي دارد؟ فرمود آري جانشينش مواريث آسمان و زمين را دارد، عرض کرد يا رسول الله مواريث آسمانها و زمين چيست؟ فرمود قضاوت بحق و حکم بديانت و تاويل احکام و بيان آنچه ميباشد. فرمود نامش چيست؟ فرمود نامش محمد استکه ملائکه آسمان بدان الفت دارند و در دعايش ميگويد اللهم ان کان لي عندک رضوان و ود فاغفر لي و لمن تبعني من اخواني و شيعتي و طيب ما في صلبي يا ارحم الراحمين، خدا در صلبش بک نطفه مبارک زکي ترکيب نمايد، جبرئيل بمن خبر داده که خداي عز و جل اين نطفه را پاک کرده و او را جعفر ناميده و او را هادي و مهدي و راضي و مرضي قرار داده پروردگارش را ميخواند و در دعايش ميگويد يا ديان غير متوان يا ارحم الراحمين را جعل لشيعتي من النار و قاء و لهم عندک رضاء فاغفر ذنوبهم و يسر امورهم و اقض ديونهم و استر عوراتهم و اغفر لهم الکبائر التي بينک و بينهم يا من لا يخاف الضيم و لا تاخذه سنه و لا نوم اجعل لي من کل هم و غم فرجا هر کس اين دعا را بخواند خدا او را با حضرت جعفر بن محمد رو سفيد وارد بهشت گرداند اي ابي و براستي خدا با اين نطفه نطفه مبارکه زکيه طيبه ديگر ترکيب کرده رحمت بر او فرستاده و نامشرا
[ صفحه 382]
موسي نهاده و او را امام نموده، ابي عرض کرد يا رسول الله همه آنان هم وصف باشند و هم نسل و بهم ارث دهند و يکديگر را معرفي کنند؟ فرمود جبرئيل عليه السلام آنها را براي من توصيف کرده از طرف پروردگار جهانيان جل جلاله، گفت آيا موسي هم دعائي دارد جز دعاي پدرانش؟ فرمود آري در دعايش ميگويد: يا خالق الخلق و يا باسط الرزق و يا فالق الحب و النوي و يا باري ء التسم و محيي الموتي و مميت الاحياء يا دائم الثبات و يخرج النبات افعل بي ما انت اهله هر کس اين دعا را بخواند خداي عز و جل حوائج او را برآورد و روز قيامت او را با موسي بن جعفر محشور سازد و خدا در صلب او نطفه طيبه زکيه مرضيه اي ترکيب کرده و نزد خود او را علي ناميده و براي خدا پسنديده است در خلق و در علم و حکمت و او را حجت شيعيان ساخته که روز قيامت باو احتجاج کنند و دعائي دارد که بان دعا کند اللهم اعطني الهدي و ثبتني عليه و احشرني عليه آمنا امن من لا خوف عليه و لا حزن لا جزع انک اهل التقوي و اهل المغفره. خدا در صلبش نطفه مبارک و طيبي ترکيب کرده که زکي است و مرضي و نامشرا محمد بن علي گذاشته او شفيع شيعه خود و وارث علم جد خود است يک نشانه پديدار و حجت آشکار دارد چون زائيده شود گويد لا اله الا الله محمد رسول الله (ص) و در دعاي خود گويد يا من لا شبيه له و لا مثال انت الله لا اله الا انت و لا خالق الا انت تفني المخلوقين و تبقي انت حلمت عمن عصاک و في المغفره رضاک هر کس اين دعا را بخواند براستي روز قيامت محمد بن علي شفيع او باشد و براستي خداي
[ صفحه 383]
تبارک و تعالي در صلب او نطفه زکيه باهره مبارکه طيبه طاهره اي ترکيب کرده و او را علي بن محمد ناميده او را بسکينه و وقار ملبس کرده و علوم و هر چيز مکتومي را باو سپرده هر کس او را ملاقات کند و در دلش چيزي باشد او را آگاه کند و از دشمنش در حذر باشد و در عايش گويد يا نور النور يا برهان يا منير يا مبين يا رب اکفني شر الشرور و آفات الذهور و اسالک النجات يوم ينفخ في الصور هر کس اين دعا را بخواند علي بن محمد شفيع و قائد او ببهشت گردد و خداي تعالي در صلبش نطفه اي ترکيب کرد و نامشرا حسن بن علي نهاد و او را نور بلاد و خليفه زمين خود و عزت امت و هادي شيعه و شفيع آنها در قيامت نزد پروردگارشان و نقمت بر مخالفان و حجت دوستان و برهان کساني که او را بامامت شناسند ساخت در دعايش ميگويد يا عزيز العز فر عز يا عزيز اعزني بعزتک و ايدني بنصرک و ابعد عني همزات الشياطين و ادفع عني بدفعک و امنع عني بمنعک و اجعلني من خيار خلقک يا واحد يا احد يا فرد و يا صمد هر کس اين دعا را بخواند خداي عز و جلش با او محشور سازد و آن وسيله نجات او از آتش باشد و اگرچه مستحق آن باشد و براستي خداوند عز و جل در صلب حسن نطفه اي ترکيب کرده است مبارک زکي طيبه طاهره و مطهره و هر مومني که خدا پيمان ولايت از او گرفته او را پسندد و هر منکري باو کافر باشد امامي است تقي و نقي خرم و مرضي و هادي و مهدي اول و آخر عدالت او خداي عز و جل را تصديق دارد و خدا هم گفته او را تصديق دارد، از تهامه ظهور کند تا دلائل و علامات خود را عيان کند و براي او در طالقان گنجهائي ذخيره استکه نه طلا است و نه نقره بلکه اسباني تنومند و مرداني داغدار خدا از شهرهاي دور دست بشماره اصحاب بدر سيصد و سيزده تن بدور او جمع کند
[ صفحه 384]
با وي نامه اي مهر زده باشد که در آن شماره اصحابش بنام و نسب و محل سکونت و شغل و زبان و کنيه ثبت است، پيشروان در جنگ و مجد در اطاعت باشند، ابي عرض کرد دلائل و علامتش چيست يا رسول الله؟ فرمود علمي دارد که چون وقت ظهورش شود خودش باز گردد و خداي تبارک و تعالي او را بزبان آرد باو عرض کند يا ولي الله بيرون شو و دشمنان خدا را بکش و او دو پرچم دارد و دو نشان و شمشيري در غلاف دارد که در موقع ظهورش از جلد بيرون آيد و خداي عز و جل او را گويا کند و باو ندا کند اي ولي خدا بيرون آي ديگر روا نيست از دشمنان خدا دست بداري خروج کند و دشمنان خدا را بکشد هر جا بيابد و حدود خدا را برپا سازد و بحکم خدا حکم کند جبرئيل از طرف راستش خروج کند و ميکائيل از سمت چپش و شعيب و صالح جلودار او باشند و زود باشد که آنچه گويم بياد آريد و افوض امري الي الله عز و جل و لو بعد حين اي ابي خوشا بر کسيکه او را ملاقات کند و خوشا بر کسيکه دوستش دارد و خوشا بر کسيکه باو عقيده دارد خدا از هلاکت نجاتش دهد، اقرار باو و به رسول خدا و بجميع ائمه بهشت را بر آنان بگشايد مثل آنها در زمين مثل مشک استکه بويش پراکنده شود و هرگز تغيير نيابد و مثل آنان در آسمان مثل ماه منير است که هرگز خاموش و تيره نگردد. ابي گفت يا رسول الله (ص) خداي عز و جل چگونه حال اين ائمه را بيان کرده؟ فرمود براستي خداي تبارک و تعالي بر من دوازده مهر و دوازده صحيفه نازل کرده و نام هر امامي بر مهر و بر صحيفه اش ميباشد صلي الله عليه و آله امام سوم گويد من و برادرم خدمت جدم رسول خدا (ص) رفتيم مرا بر يک زانو نشانيد و
[ صفحه 385]
برادرم را بر زانوي ديگر و ما را بوسيد و فرمود پدرم قربان شما دو امام شايسته و دو سبط خدا شما را از من انتخاب کرده و از پدر و مادرتان، اي حسين از پشت تو نه امام انتخابکرده که نهمي آنان قائم آنها است و همه شما در فضيلت نزد خدا برابريد جابر بن عبد الله انصاري گويد خدمت فاطمه زهرا (ع) رسيدم در پيش او لوحي بود که نام امامان از فرزندانش بر آن نقش بود من تا دوازده شمردم که آخري آنها قائم بود سه محمد نام داشتند و چهار علي عليهما السلام سرسول خدا سه بار فرمود مژده گيريد همانا امت من چون بارانند ندانند که آغازشان بهتر است يا انجامشان، همانا امتم چون باغي باشند که فوجي امسال از آن اطعام شوند و فوجي سال ديگر شايد فوج دومي عريض تر و عميقتر و پربار و برتر و پر محبت تر باشند و چگونه هلاک شوند امتي که من اولشان باشم و دوازده امام بعد از من از سعداء و اوالالباب با عيسي بن مريم آخرشان باشد، در اين ميانه فتنه اي سخت باشد و ترشحي مفسده خيز آنها از من نيستند و من از آنها نباشم عبد الله بن جعفر طيار گويد من بهمراه حسن و حسين و عبد الله بن عباس و عمر بن ابي سلمه و اسامه بن زيد نزد معاويه بوديم و گفتگوئي ميان خودش و معاويه ذکر کرده استکه او بمعاويه بن ابي سفيان
[ صفحه 386]
گفته است من از رسول خدا (ص) شنيدم که ميفرمود من از مومنان بر خودشان اولي هستم سپس برادرم علي اولي است بمومنان از خودشان و چون شهيد شود پسرش حسن اولي است بمومنان از خودشان سپس پسرم حسين اولي است بمومنان از خودشان و چون شهيد شود پسرش علي اولي است بمومنان از خودشان و اي علي تو محققا او را درک خواهي کرد سپس پسرش محمد بن علي اولي است بمومنان از خودشان و اي حسين تو او را محققا درک ميکني سپس دوازده امام کامل شود که نه تن آنها از نژاد حسين باشند: عبد الله گويد سپس از حسن و حسين (ع) و عبد الله بن عباس و عمر بن ابي سلمه و اسامه بن زيد گواهي خواستم و نزد معاويه براي من گواهي دادند، سليمان بن قيس راوي اينحديث گويد من اين حديث را از سلمان و ابوذر و مقداد و اسامه بن زيد شنيدم و حديث کردند که آنرا از رسول خدا (ص) شنيده اند مسروق گويد در اين ميانکه ما نزد عبد الله بن مسعود بوديم و قرآنهاي خود را با او مقابله ميکرديم بناگاه يک جواني باو گفت آيا پيغمبر شما بشما سپرده استکه بعد از او چند خليفه خواهد بود؟ گفت تو جوان نورسي هستي و اين چيزيستکه تاکنون کسي از من نپرسيده آري پيغمبر ما بما سپرده استکه بعد از او دوازده خليفه خواهد بود بشماره نقيبان بني اسرائيل قيس بن عبيد گويد ما در يک حلقه اي نشسته بوديم که عبد الله بن مسعود در آن بود يک اعرابي آمد و گفت کدام شما عبد الله هستيد، عبد الله بن مسعود گفت منم عبد الله گفت آيا پيغمبر شما بشما حديث کرده استکه بعد از او چند خليفه باشد؟ گفت آري دوازده تا بشماره نقباء بني اسرائيل.
[ صفحه 387]
در حديث مطرف از قيس بن عبيد روايت شده که گويد ما در مسجد نشسته بوديم و عبد الله بن مسعود ميان ما بود يک اعرابي آمد و گفت عبد الله بن مسعود ميان شما است؟ گفت آري من عبد الله هستم چه حاجتي داري؟ گفت اي عبد الله پيغمبر شما بشما خبر داده استکه در شما چند خليفه ميباشد، گفت چيزي از من پرسيدي که از آنگاه که بعراق آمدم تاکنون کسي از من نپرسيده است آري دوازده خليفه بشماره نقباء بني اسرائيل، در حديث ابو عروبه گفته است آري بشما نقباء بني اسرائيل اشعث از ابن مسعود روايت کرده که گفت پيغمبر فرمود خلفاء بعد از من دوازده باشند نقباء بني اسرائيل جابر بن سمره گويد من با پدرم خدمت پيغمبر بوديم شنيدم ميفرمود بعد از من دوازده امير است سپس آوازش پنهان شد من بپدرم گفتم چه بود که پنهان پيغمبر فرمود گفت فرمود همه از قريشند
[ صفحه 388]
جابر بن سمره گويد با پدرم بسمجد آمدم پيغمبر خطبه ميخواند شنيدم فرمود بعد از من دوازده ميباشند يعني امير سپس آوازش را کوتاه کرد و من نفهميدم چه فرمود بپدرم گفتم چه فرمود؟ گفت فرمود همه از قريشند جابر بن سمره گويد ما خدمت پيغمبر بوديم فرمود والي اين امر شوند دوازده در اينجا مردم فرياد کشيدند و نشنيدم چه فرمود از پدرم که برسول خدا (ص) نزديکتر بود پرسيدم رسول خدا (ص) چه گفت، گفت همه از قريشند و همه بي مانند کسي چون آنها نديده من اينحديث را از طريق عبد الله بن مسعود و از طريق جابر بن سمره در باب نص بر ائمه اثني عشر نقل کردم از مکحول نقل شده که از او سئوال شد براستي پيغمبر (ص) فرموده استکه بعد از من دوازده خليفه خواهد بود مکحول گفت آري و لفظ ديگري هم فرمود شمال گويد از جابر بن سمره شنيدم که ميگفت از پيغمبر شنيدم ميفرمود بعد از من دوازده
[ صفحه 389]
امير قيام ميکنند، سپس کلمه اي گفت که نفهميدم و از مردم پرسيدم گفتند فرمود همه آن ها از قريشند عامر گويد رسول خدا (ص) فرمود هميشه کار امتم روشن و پيش است تا دوازده خليفه بگذرند که همه از قريش باشند سليم بن قيس هلالي گويد، در زمان خلافت عثمان ديدم علي عليه السلام با جمعي در مسجد رسول خدا نشسته اند حديث ميگويند و مذاکره علم و فقه مينمايند ما قريش را يادآور شديم از نظر شرافت و فضيلت و سابقه و هجرت و آنچه رسول خدا درباره قريش فضيلت بيان کرده بود مانند: ائمه از قريشند
2 - مردم تابع قريشند
3 - قريش ائمه عربند.
4 - بقريش دشنام ندهيد
5 - يک قرشي توان دو مرد از ديگران را دارد
6 - هر کس قريشرا دشمن دارد خدا او را دشمن دارد
7 - هر کس خواري قريش را خواهد خدا او را خوار کند و ذکر انصار را بميان کشيدند، فضل آنها سوابق آنها، نصرت آنها و آنچه را خداي تبارک و تعالي در قرآن بر آنها ستايش کرده است و آنچه فضيلت رسول خدا درباره آنها بيان کرده و ذکر کرده اند آنچه را درباره سعد بن عباده فرموده که او عين الملاء ميباشد و چيزي از فضائل که هر طائفه اي داشتند وانگذاشتند تا کار بمفاخره بمردان کشيد گفتند فلان از ما است و فلان از ما است قريش گفتند از ما است رسول خدا (ص) از ما است جعفر، از ما است حمزه، از ما است عبيده بن
[ صفحه 390]
حرث و زيد بن حارثه و ابوبکر و عمر و عثمان و سعيد و ابوعبيده و سالم بن عوف، هيچکس از رجال سابقه دار را از ذکر نينداختند در حلقه اين مذاکره بيش از دويست تن رجال اسلامي نشسته بودند که در ميان آنها: علي بن ابيطالب (ع) و سعد بن ابي وقاص و عبد الرحمن بن عوف و طلحه و زبير و عمار و مقداد و ابوذر و هاشم بن عتبه و ابن عمر و حسن و حسين و ابن عباس و محمد بن ابي بکر و عبد الله بن جعفر وجود داشتند و از انصار هم: ابي بن کعب و زيد بن عبد الله الثابت و ابو ايوب انصاري و ابو الهيثم بن التيهان و محمد بن مسلمه و قيس بن سعد بن عباده و جابر بن عبد الله انصاري و انس بن مالک و زيد بن ارقم و عبد الله بن ابي اوفي و ابو ليلي بودند و با ابوليلي پسرش عبدالرحمن همراه بود، عبد الرحمن پسر بچه اي امرد و زيبا بود که پهلوي پدرش نشسته بود، ابوالحسن بصري هم آمد و پسرش حسن را هم همراه آورد حسن هم بچه پسر امرد زيبا رو و خوش قامت بود، راوي گويد گاهي باو نگاه ميکردم گاهي بعبد الرحمن بن ابي ليلي نتوانستم بفهمم کدام يک زيباترند ولي حسن تنومندتر و بلند بالاتر بود مردم از صبح تا زوال ظهر در اين مذاکرات بودند و عثمان هم در خانه خود نشسته بود اطلاعي از اين جريان نداشت، علي بن ابيطالب هم در ميان اين جمع ساکت بود و نه او و نه احدي از خانه اش سخني نميگفتند، مردم باو رو کردند و گفتند اي ابوالحسن چه مانعي داريد که سخن نميگوئيد، فرمود هر دو طائفه فضل خود را اظهار کردند و حق خود را ثابت نمودند، ايگروه قريش و انصار اکنون من از شما ميپرسم بوسيله کي خداوند اين فضيلت را بشماها داده آيا بخاطر خودتان يا عشيره تان يا اهالي خاندانتان يا ديگران؟
[ صفحه 391]
عرض کردند خدا بوسيله محمد و خاندانش اين فضيلت را بما داده است نه بخاطر خودمان و عشاير و اهل بيوتات ماها فرمود ايگروه قريش و انصار راست گفتيد آيا ندانستيد که هر خيري در دنيا و آخرت درک کرديد بوسيله اهل بيت خاص پيغمبر بوده نه ديگران و براستي پسر عم پيغمبر (ص) فرمود براستي من و اهل بيتم پيش از چهار هزار سال از آنکه خداي عز و جل آدم را بيافزيند نوري بوديم که در پيشگاه خداي تبارک و تعالي ميکوشيد، چون آدم را آفريد آن نور را در صلب وي نهاد و او را بزمين فرود آورد سپس در صلب نوح بر کشتي حمل شد و در پشت ابراهيم باتش پرتاب شد سپس هميشه خداي عز و جل ما را در اصلاب کريمه و ارحام طاهره و از ارحام در اصلاب کريمه پدران و مادران جابجا کرد هيچکدام از ما بر زنا بر نخورده است هرگز، اهل سابقه و پيشينان اهل بدر و اهل احد گفتند آري، اين را از رسول خدا (ص) شنيديم سپس فرمود شما را بخدا ميدانيد که خدا در کتاب خود سابق را بر مسبوق تفضيل داده در چند آيه و کسي در اين امت بخدا و رسولش (ص) از من سبقت نجسته گفتند آري بخدا، فرمود شما را بخدا ميدانيد آيه 100 سوره توبه پيشينان نخست از مهاجر و انصار و آيه 11 -10 سوره واقعه السابقون السابقون اولئک المقربون در کجا نازل شده اند، فرمود پيغمبر درباره آنها پرسش شد فرمود خداي تعالي آنها را درباره پيغمبران و اوصياء نازل کرده من افضل انبياء و رسلم و علي بن ابيطالب وصي من افضل اوصياء است گفتند بار خدايا آري، فرمود شما را بخداي عز و جل ميدانيد در کجا نازل شده است آيه يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولوا الامر منکم و کجا نازل شده است آيه 55 سوره مائده همانا ولي شما خدا است و رسولش و آنکسانيکه نماز را بر پا دارند و زکوه را بدهند و آنها رکوع کنندگانند و در کجا نازل شده است آيه 16 سوره توبه و نگرفتند
[ صفحه 392]
جز خدا و رسولش و مومنان پشتيباني مردم گفتند يا رسول الله اين مخصوص ببعضي مومنانست يا براي همه است خداي عز و جل بپيغمبرش دستور داد که واليان امور را بانها تعليم کند و ولايت را براي آنها تفسير کند بدانچه نماز و زکوه و روزه و حج آنها را تفسير کرد پس مرا در روز غدير خم براي مردم نصب کرد و نطق کرد فرمود اي مردم براستي خداوند عز و جل مرا برسالتي فرستاد که بر سينه ام گران بود و گمان ميکردم مردم مرا تکذيب ميکنند مرا تهديد کرد که آنرا بايد تبليغ کني اگر نه عذاب ميشوي، سپس جار زدند براي نماز جماعت و براي مردم خطبه خواند و فرمود اي مردم ميدانيد که خداي عز و جل مولاي من و من مولاي مومنين هستم و از خودشان بر آنها اولي هستم گفتند آري يا رسول الله فرمود برخيز اي علي برخواستم فرمود هر کس را من مولا و آقا هستم علي مولا و آقا است خدايا دوستشرا دوست دار و دشمنش را دشمن دار سلمان برخاست و عرض کرد يا رسول الله چگونه ولائي؟ فرمود ولائي چون ولاء خودم بهر کس من از خودش اولي هستم علي هم نسبت باو از خودش اولي است خدا هم اين آيه 3 سوره مائده را نازل کرد امروز دين شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و دين اسلام را براي شما پسنديدم، رسول خدا (ص) تکبير گفت و فرمود تماميت نبوتم و تماميت دينم که دين خداي عز و جل است بولايت علي است پس از من ابوبکر و عمر برپا خواستند و عرض کردند يا رسول الله اين آيات مخصوص بعلي است؟ فرمود بلي درباره او و اوصياء من است تا روز قيامت عرض کردند يا رسول الله آنها را براي ما بيان کن فرمود علي برادر و وزير و وارث و وصي و خليفه من است در امتم و ولي هر مومني است بعد از من سپس فرزندم حسن و پس فرزندم حسين
[ صفحه 393]
و بعد نه تن از اولاد حسين يکي بعد از ديگري قرآن با آنها است و آنها با قرآن از او جدا نشوند و از آنها جدا نشود تا در سر حوض بر من درآيند، گفتند چرا بخدا ما آنرا شنيديم و بر آن گواهيم چنانچه ميگوئي تماما بعضي گفتند اکثر آنچه را گفتي ياد داريم و همه را ياد نداريم و اينانند آنکسانيکه حافظ اخبار ما هستند و افاضل ما هستند، حضرت فرموده راست گفتيد همه مردم در حافظه برابر نيستند شما را بخدا سوگند هر که اينها را از رسول خدا حفظ کرده باشد قيام کند و گزارش دهد زيد بن ارقم، براء بن عازب، سلمان، ابوذر، مقداد، عمار برخاستند و گفتند ما گواهيم و حافظ فرمايش رسول خدائيم که بر منبر ايستاده بود و تو در کنارش بودي و ميفرمود ايمردم براستي خدا بمن دستور داده براي شما امام نصب کنم و آنکه بعد از من خداي عز و جل طاعت او را بر مومنان در قرآن خود واجب کرده و قرين طاعت خود و من قرار داده معرفي کنم و بشما دستور دهم ولايت مرا و او را زيرا من از ترس طعنه منافقين و تکذيب آنها در اين باره بخدا مراجعه کردم ولي او مرا تهديد و توعيد کرد که باد آنرا تبليغ کني و اگر نه معذب ميشوي اي مردم خدا در قرآنش شما را دستور نماز داده و من آن را بيان کردم و دستور زکوه و روزه و حج داده من آنها را بيان کردم براي شما و شما را دستور بولايت داده و براستي من گواهم که منظور خصوص همين است و دست خود را روي شانه علي بن ابيطالب گذاشت سپس براي دو پسر او است بعد از او سپس براي اوصياء بعد از او از فرزندان آنان از قرآن جدا نشوند و قرآن از آنها جدا نشود تا آنکه بر سر حوضم بر من درآيند اي مردم پناهگاه شما را پس از خود و امام و دليل و هادي شما را بيان کردم که برادرم علي بن ابيطالب است او در ميان شما چون خود من است در دين خود از او تقليد کنيد و در همه امور خود از او اطاعت کنيد زيرا هر چه خدا بمن آموخته از حکمت خود نزد او است از او بپرسيد و از اوصياءش بعد از او، بانها
[ صفحه 394]
نياموزيد و بر آنها پيش نيفتيد و از آنها رو نگردانيد زيرا آنان با حقند و حق با آنها است از آنها کنار نرود و آنها از او کنار نروند سپس اين گواهان نشستند، سليم گويد سپس علي فرمود اي مردم ميدانيد که خداي عز و جل در کتاب خود نازل کرده است (در سوره احزاب آيه 33) همانا خدا خواسته پليدي را از شما خاندان ببرد و شما را پاکيزه کند پاکيزه گي نماياني پيغمبر ما و فاطمه را و دو پسرم حسن و حسين را جمع کرد و عباهي خود را بر سر ما انداخت و فرمود بار خدايا اينهايند خاندان من و گوشت من بدردم آرد آنچه بدردشان آرد و جراحتم رساند آنچه را جراحت رساند ببر از آنها پليدي را خوب پاکشان کن ام سلمه عرض کرد مرا هم يا رسول الله؟ فرمود تو نيکي ولي اين آيه درباره من و برادرم علي بن ابيطالب و دو فرزندم و درباره نه تن از اولاد فرزندم حسين بخصوص نازل شده است احدي در اينجا از ديگران با ما نيست همه گفتند ما گواهيم که ام سلمه اين حديث را بما گفته است و از رسول خدا پرسش کرديم او هم مانند ام سلمه حديث را فرمود سپس علي (ع) فرمود شما را بخدا ميدانيد که چون خداي عز و جل در کتاب خود (سوره توبه آيه 119) نازل کرد اي آن چنان کسانيکه گرويدند از خدا بپرهيزيد و با راستگويان باشيد، سلمان عرض کرد يا رسول الله اين عمومي است يا مقصود خاصي دارد، فرمود مامور همه مومنانند که بدان دستور يافته اند و اما مقصود از صادقين خصوص برادرم علي و اوصياء بعد از او است تا روز قيامت گفتند بخدا آري فرمود شما را بخدا ميدانيد که در غزوه تبوک برسول خدا عرض کردم چرا مرا با کودکان و زنان بجا گذاشتي؟ فرمود اصلاح مدينه بمن است يا بتو و تو نسبت بمن چون هروني نسبت بموسي جز آنکه بعد از من پيغمبري نيست گفتند آري بخدا فرمود ميدانيد که خدا در سوره حج فرموده آيه 77 اي آن چنان کسانيکه
[ صفحه 395]
گرويديد رکوع کنيد و سجود کنيد و خدا را بپرستيد و کار نيک کنيد تا آخر سوره را نازل کرد سلمان از جا برخاست و عرض کرد يا رسول الله آنها که تو بر آنها گواهي و آنان بر مردم آنکسانيکه خدا آنها را برگزيده و بر آنها حرج و سختي در دين ننهاده و ملت پدر شما ابراهيم ميباشند کيانند؟ فرمود مقصود از آنها سيزده کسند در اين امت بالخصوص نه ديگران سلمان عرض کرد آنها را براي ما بيان کن يا رسول الله، فرمود من و برادرم علي و يازده تن فرزندان من عرض کردند بخدا آري، فرمود شما را بخدا ميدانيد که رسول خدا در آخريه خطبه خود که ديگر بعد از آن خطبه نخواند فرمود اي مردم براستي من در ميان شما دو ثقل بجا ميگذارم کتاب خدا و عترت خودم اهل بيتم بانها تمسک کنيد تا هرگز گمراه نشويد زيرا لطيف خبير بمن خبر داده و عهد نموده هرگز از هم جدا نشوند تا در سر حوض بر من درآيند عمر بن خطاب خشم آلود بپا خاست و عرض کرد يا رسول الله همه اهل بيت تو؟ فرمود نه اوصياء من که اولشان برادرم و وزيرم و وارثم و خليفه ام در امتم و ولي هر مومن و مومنه بعد از خودم ميباشد او اول آنها است سپس فرزندم حسن سپس فرزندم حسين سپس نه تن از فرزندان حسين يکي بعد از ديگري تا بر حوض من بر من وارد شوند اينها شهداء خدا باشند در زمينش و حجت بر خلقش و خزان علمش و معادن حکمتش، هر کس اطاعت آنها کند اطاعت خدا کرده و هر که مخالفت کند مخالفت خداي عز و جل کرده است، همه گفتند گواهيم رسول خدا اينرا گفته است، سپس دنباله سئوالات کشيده شد
[ صفحه 396]
خدمت علي (ع) آنحضرت چيزي را وانگذاشت که با قيد سوگند از آنها پرسيد تا آخر آنچه رسول خدا فرموده و همه را تصديق کردند و شهادت دادند که درست است مسروق گويد از عبد الله پرسيدم آيا پيغمبر بتو خبر داده که بعد از او چند خليفه خواهد بود؟ گفت آري دوازده خليفه که همه از قريشند عبد الله بن عباس گويد رسول خدا (ص) فرمود براستي خلفاء من و اوصياء من و حجج خدا بر خلق بعد از من دوازده کسند اولشان برادر من است و آخرشان پسرم عرض شد يا رسول الله برادرت کيست؟ فرمود علي بن ابيطالب عرض شد پسرت کيست؟ فرمود مهدي آنکه زمين را پر از عدل و داد کند چنانچه پر از جور و ظلم شده بانکه مرا بحق بشير مبعوث کرده اگر نماند از دنيا مگر يک روز هر آينه خدا اين يک روز را طولاني کند تا آنکه فرزندم مهدي ظهور کند و روح الله عيسي بن مريم فرود آيد و پشت سرش نماز بخواند و زمين بنورش روشن گردد و حکومتش به مشرق و مغرب برسد. عبد الله بن عباس گويد شنيدم رسول خدا (ص) ميفرمود من و علي و حسن و حسين و نه تن از فرزندان حسين مطهر و معصوميم
[ صفحه 397]
عبد الله بن عباس گويد رسول خدا (ص) فرمود من سيد پيغمبرانم و علي بن ابي طالب سيد اوصياء است و براستي اوصياء بعد از من دوازده کسند اولشان علي بن ابيطالب و آخرشان قائم عليه السلام امام نهم از پدرش از پدرانش عليهم السلام حديث کرده که اميرالمومنين (ع) به اصحابش مي فرمود بشب قدر ايمان بياوريد آن شب براي علي بن ابي طالب و يازده فرزند او است بعد از او معروف بن خربوز گويد شنيدم امام پنجم عليه السلام ميفرمود رسول خدا (ص) فرمود اهل بيتم در اين امت مانند ستاره هاي آسمانند هر آنگاه ستاره اي فرو رود ستاره اي درآيد. امام ششم فرمود که رسول خدا (ص) فرمود بدرستيکه خداي عز و جل از روزها جمعه را اختيار کرده و از ماهها رمضان را و از شبها شب قدر را و از همه پيغمبران مرا و از طرف من اختيار کرده علي را و او را بر همه اوصياء تفضيل داده و از طرف علي اختيار کرده است حسن و حسين را و از حسين اختيار کرد اوصياء از فرزنداش را که از قرآن تحريف غالين و زياد کردن مبطلين
[ صفحه 398]
را و تاويلات گمراهان را دفع کنند نهم آنها قائم آن ها است او ظاهر آن ها است و او باطن آن ها است. رسول خدا فرمود دوازده تن از اهل بيت منند که خداي تعالي بانها فهم و علم و حکمت مرا داده و از گل من آنان را سرشته واي بر آنان که بعد از من بر آنها بزرگي فروشند و حق مرا درباره آن ها رعايت نکنند، چه دارند؟ خدا شفاعتم را نصيب آنها نکند از زيد بن علي بن الحسين (ع) بسند پدرانش روايت شده که رسول خدا (ص) فرمود چگونه هلاک شوند امتي که من و علي و يازده تن از فرزندان من که صاحب آيات هستند اول آنها است و مسيح پسر مريم آخر آنها بلي در اين ميان هلاک شوند کسانيکه من از آن ها نيستم و آن ها از من نيستند. امام يکم ميفرمود که رسول خدا (ص) فرمود ائمه بعد از من دوازده اند اولشان توئي اي علي و آخرشان قائمي استکه خداي عز و جل بدست او مشارق و مغارب زمين را بگشايد ابن عباس گويد از رسول خدا شنيدم ميفرمود براي خداي تبارک و تعالي فرشته ايست که
[ صفحه 399]
دروئيل نام دارد شانزده هزار پر دارد که ميان هر پري تا پر ديگري هوي است و هوي باندازه از آسمانست تا زمين يک روز پيش خود گفت آيا برتر از پروردگار ما جل جلاله چيزي هست؟ خدا گفته او را دانست و باندازه ايکه پر داشت باو پر و بال افزود و داراي سي و دو هزار بال گرديد سپس خداي عز و جل باو وحي کرد که بپر مقدار پنجاه سال پريد و بسر يکي از ستونهاي عرش نرسيد، چون خدا دانست که خسته شده باو وحي کرد اي ملک بجاي خود برگرد من بزرگم بالاتر هر بزرگم و برتر از من چيزي نيست و مکاني ندارم، خدا پرهاي او را گرفت مقام او را از صفوف ملائکه گرفت، چون حسين عليه السلام پسين پنجشنبه و شب جمعه بدنيا آمد خداي عز و جل بمالک خازن دوزخ وحي کرد دوزخ را خاموش کند بر اهل آن ببرکت مولودي که براي محمد (ص) متولد شده و برضوان خازن جنان وحي کرد بهشت را نگار ببندد و زينت کند و معطر سازد ببرکت مولوديکه بمحمد در دار دنيا عطا کرده و خداي تبارک و تعالي بحوريان دستور داد زينت کنند و بديدن يکديگر روند ببرکت مولودي که در دار دنيا بمحمد (ص) عطا شده و خداي عز و جل بملائکه وحي کرد با ذکر تسبيح و تحميد و تمجيد و تکبير صف بندند ببرکت مولوي که در دنيا بمحمد عطا شده و خداي تبارک و تعالي بجبرئيل وحي کرد که با هزار فوج فرشته که هر فوجي هزار هزار باشند سوار بر اسبهاي ابلق با زين و لجام که بر آنها قباب در و ياقوت باشد بهمراه ملائکه روحانيون که طبقهاي نور در دست دارند بزمين فرود شوند بمحمد مبارک گويند بدين مولود و باو فرمود اي جبرئيل من نامشرا حسين گذاشتم باو هم تهنيت بگو و هم تعزيت بگو
[ صفحه 400]
باو بگو اي محمد بدترين امت تو سوار بر بدترين مرکوبها او را بکشند واي بر کشنده، واي بر جلودار، واي بر راننده کشند حسين من از او بيزارم و او از من بيزار است، زيرا روز قيامت هيچ کس در عرصه محشر نيامد مگر آنکه گناه کشنده حسين از او بيشتر باشد کشنده حسين در گروه مشرکين بدوزخ رود و جهنم بکشنده حسين مشتاق تر است از اشتياق بندگان مطيع خدا ببهشت فرمود در اين ميان که جبرئيل باسمان دنيا فرود ميايد بدردائيل گذر کرد. دردائيل باو گفت اي جبرئيل اين چه شبي است در آسمان آيا قيامت بر اهل دنيا برپا شده فرمود نه ولي مولودي در دنيا بمحمد عطا شده و خدا مرا فرستاده که باو مبارکباد گويم آن فرشته بجبرئيل گفت بحق خدائيکه مرا و تو را آفريده چون بزمين رفتي سلام مرا بمحمد برسان و بگو تو را بحق اين مولود قسم ميدهم که از پروردگارت عز و جل بخواهي از من راضي شود و پرها و مقام مرا در ميان صفوف ملائکه بمن باز دهد، جبرئيل بپيغمبر (ص) نازلشد چنانچه خدا دستور داده بود باو تهنيت گفت و تعزيت، پيغمبر (ص) فرمود، امتم او را ميکشند عرض کرد آري اي محمد، پيغمبر فرمود آنها امت من نيستند، من از آنها بيزارم و خداي عز و جل از آنها بيزار است جبرئيل گفت منهم از آنها بيزارم اي محمد، پيغمبر نزد فاطمه (ع) آمد و او را تسليت داد و تعزيت گفت فاطمه گريست و گفت کاش او را نزائيده بودم کشنده حسين در دوزخ است پيغمبر فرمود اي فاطمه من بدان گواهم ولي اي فاطمه کشته نشود تا امامي از او بجا ماند که امامان هدايت کننده بعد از او باشند و سپس فرمود امامان بعد از من: الهادي علي، و المهتدي الحسن، و الناصر الحسين، و المقيور علي بن الحسين، و الشفاع محمد بن علي، و النفاع جعفر بن محمد، و الامين موسي بن جعفر و الموتمن علي بن موسي، و الامام محمد بن علي، و الفعال علي بن محمد، و العلام
[ صفحه 401]
الحسن بن علي، و کسيکه عيسي بن مريم پشت سرش نماز بخواند قائم عليه السلام، فاطمه از گريه خاموش شد، سپس جبرئيل داستان آن فرشته و گرفتاري او را به پيغمبر گزارش داد، ابن عباس گويد پيغمبر (ص) حسين را در ميان پارچه پشمي بدست گرفت و بطرف آسمان اشاره کرد و عرض کرد بار خدايا بحق اين مولود بر تو نه بلکه بحق تو بر او و بر جدش محمد و ابراهيم و اسمعيل و اسحق و يعقوب اگر براي حسين بن علي (ع) زاده فاطمه پيش تو مقامي است از دردانيل راضي شو و پرها و مقام او را در صفوف ملائکه باو برگردان دعايش مستجاب شد و او را آمرزيد و پرهايش را داد او را بصفوف ملائکه برگردانيد آن فرشته در بهشت بازاد کرده حسين بن علي و زاده فاطمه دختر رسول خدا معروف است سليم بن قيس هلالي گويد از علي (ع) شنيدم ميفرمود هيچ آيه اي از قرآن بر رسول خدا (ص) نازل نشد جز آنکه براي من خواند و املاء کرد و من آنرا بخط خود نوشتم و تاويل و تفسير و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آنرا بمن آموخت و دعا کرد که خداي عز و جل بمن فهم و حفظ آنرا تعليم دهد من هيچ آيه اي از کتاب خدا را فراموش نکردم و نه علي را که بمن املاء کرد و نوشتم و آنچه خداي عز و جل از حلال و حرام و امر و نهي آنچه بوده و ميباشد از طاعت و معصيت باو آموخت و بحفظ من سپرد و يک حرف از آن فراموش را نکردم سپس دستشرا بر سينه ام نهاد و از خداي عز و جل خواست
[ صفحه 402]
که دلم را پر از علم و فهم و حکمت و نور کند نه چيزي را فراموش کردم و نه از قلم انداختم، عرض کردم يا رسول الله ميترسي که من بعد فراموش کنم، فرمود نه از فراموشي تو ترس دارم و نه از ناداني تو پس از آنکه پروردگارم جل جلاله بمن خبر داده که دعاي مرا درباره تو و شرکاء تو که بعد از تواند مستجاب کرده عرض کردم يا رسول الله شرکاء بعد از من کيانند؟ فرمود آنانکه خداي عز و جل آنها را قرين خود و من ساخته و گفته اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولوا الامر منکم تا آخر آيه گفتم يا رسول الله کيانند؟ فرمود اوصياء منند تا در سر حوض بمن وارد شوند همه آنان هادي و مهدي باشند زيانشان ندارد هر که از آنها کناره گيرد آنها با قرآنند و قرآن با آنها است از آنها جدا نشود و از او جدا نشود بدانها امتم ياري شوند و بدانها باران درک کنند و بدانها بلا از آنها دفع شود و دعايشان مستجاب گردد، گفتم يا رسول الله نامشان را براي من بگو، فرمود اين پسرم دست بر سر حسن گذاشت سپس اين پسرم دستشرا بر سر حسين گذاشت سپس پسر او که علي نام دارد و در زندگي تو زائيده شود سلام مرا باو برسان سپس تا دوازده تن آنها را کامل گردانيد عرض کردم پدر و مادرم قربانت يک يک آنها را برايم نام ببر و آنها را يکان يکان نام برد و فرمود اي اخي بني هلال در ميان آنها است بخدا مهدي اين امت آنکه زمين را پر از عدل و داد کند چنانچه پر از ظلم و جور شده بخدا من ميشناسم کساني که را ميان رکن و مقام با او بيعت کنند و نام آنها را و قبائل آنها را ميدانم.
[ صفحه 403]