بازگشت

نص خداي تعالي بر قائم و اين که او دوازدهمين امام است


وهب بن منبه در حديثي که رسول خدا (ص) رسانيده گويد رسول خدا فرمود، چون در معراج نزد پروردگار جل جلاله بردند ندا آمد اي محمد، گفتم لبيک رب العظمه لبيک خدا بمن وحي کرد اي محمد براي چه خاص بملاء اعلي گرديدي؟ عرض کرد معبودا نميدانم، فرمود اي محمد از ميان آدميان وزيري و برادري و وصيي پس از خود گرفتي؟ عرض کردم معبودا چه کسي را بگيرم شما براي من انتخاب کنيد، خدا بمن وحي فرستاد اي محمد من از ميان آدميان علي بن ابيطالب را براي تو انتخاب کردم.



[ صفحه 362]



عرض کردم معبودا پسر عمم را ميفرمائيد خدا بمن وحي کرد اي محمد براستي علي وارث تو و وارث علم بعد از تو و پرچمدار تو است لواء حمد در روز قيامت بدست او است و سر کار حوض تو است هر کس از مومنان امتت وارد شود بدست او سيراب ميشود. سپس خداي عز و جل وحي کرد که اي محمد بدرستيکه من قسم ياد کردم بر خود قسمي درست که دشمن تو و خاندانت و نژاد طيب و طاهرت از اين حوض نچشد درست درست ميگويم محمد هر آينه همه امتت را ببهشت برم جز آنکه نخواهد، عرض کردم معبودا کسي هست که نخواهد ببهشت رود، خدا بمن وحي کرد آري، عرض کردم چگونه نميخواهد، خدا بمن وحي کرد من تو را از خلق خود انتخاب کردم و براي تو يک وصي بعد از تو انتخاب کردم و او را نسبت بتو چون هرون قرار دادم نسبت بموسي جز آنکه بعد از تو پيغمبري نيست، محبتشرا در دل تو انداختم و او را پدر فرزندانست ساختم پس بعد از تو حق او بر امت تو چون حق تو است بر آنها در زمان حيات هر کس حق او را منکر شود حق تو را منکر شده، هر کس ابا از ولايت او کند ابا از ولايت تو کرده و ابا از رفتن در بهشت کرده است من براي خداي عز و جل بسجده افتادم بشکرانه نعمتي که بمن داده بناگاه يک منادي فرياد کرد اي محمد سربردار و بخواه از من تا بتو بدهم، عرض کردم معبودا همه امت مرا بعد از من بولايت علي بن ابيطالب جمع کن تا همه روز قيامت وارد سر حوض من گردند، خدا بمن وحي کرد اي محمد من پيش از آنکه بندگان خود را بيافرينم نسبت بانها پيش بيني ها داشتم و قضاي من نسبت بانها گذر است تا آنکه هر که را خواهم بدان هلاک کنم و هر که را خواهم بدان هدايت کنم من علم تو را بعد از تو بوي دادم براي عزم بر اينکه در بهشت درآورم هر کس او را دوست دارد و ببهشت نبرم هر کس او را دشمن دارد و با او عداوت ورزد و بعد از تو منکر ولايت او باشد، هر که او را دشمن گيرد تو را دشمني کرده هر کس تو را دشمني کند با من دشمني کرده، هر کس با او عداوت ورزد با تو عداوت ورزيده هر کس با تو عداوت ورزد



[ صفحه 363]



با من عداوت ورزيده، هر کس او را دوست دارد تو را دوست داشته باشد و هر کس تو را دوست دارد مرا دوست داشته اين فضيلت را باو دادم و بتو عطا کردم که از پشت او يازده مهدي بيرون آورم که همه از نژاد تو باشند از بطن بکر بتول و آخر مرد آنها کسي باشد که عيسي بن مريم پشت سرش نماز گذارد و زمين را پر از عدل کند چنانچه پر از ظلم و جور شده باشد، من از هلاکت بوسيله او نجات دهم و بوسيله او گمراهان را هدايت کنم و بوسيله او کوران را بينا کنم و بيماران را شفا بخشم، عرض کردم معبودا سيدا کي اين ميباشد؟ خداي عز و جل و عز بمن وحي کرد آنگاه که دانش برداشته شود و ناداني آشکار گردد، قاريان فراوان باشند و عمل بقرآن کم گردد کشتار زياد شود و فقهاء هادين کم شوند و فقهاء ضلالت و خائنين بسيار شوند و شعراء بسيار شوند و نزد گورهايشان مساجد بر پا شود قرآنها زيور شوند و مساجد نقاشي گردند و جور و فساد فراوان شود منکر آشکار شود و امتت بدان امر کنند و نهي از کار نيک نمايند و مردان با مردان درآميزند و زنان با زنان و فرماندهان از کافران باشند و دوستانشان از نابکاران و يارانشان از ستمکاران و صاحبان راي از آنان فاسقان باشند در اين هنگام سه خسف واقع شود يک خسفي در مشرق و يکي در مغرب و يکي در جزيره العرب و بصره بدست يکي از ذريه تو ويران شود که زنجيان از او پيروي کنند و يکي از فرزندان حسين بن علي خروج کند و دجال خروج کند از طرف مشرق از سيستان درآيد و سفياني خروج کند، عرض کردم معبودا کي بعد از من فتنه ها برپا شود؟ خدا بمن وحي کرد و مرا از فتنه بني اميه و فتنه عموزادهايم عباس و آنچه باشد و خواهد بود تا روز قيامت خبر داد منهم چون بزمين فرود آمدم همه را بپسر عمويم وصيتکردم هنگاميکه اداي رسالت



[ صفحه 364]



نمودم و لله الحمد علي ذلک کما حمده النبيون و کما حمده کل نبي قبلي و ما هو خالقه الي يوم القيمه اميرالمومنين عليه السلام فرمايد که رسول خدا (ص) فرمود چون مرا باسمان گردش دادند، پروردگارم جل جلاله بمن وحي کرد و فرمود اي محمد براستي من يک نظري بزمين کردم و تو را از آن برگزيدم و تو را پيغمبر نمودم و از نام خودم براي تو نامي باز گرفتم من محمودم و تو محمدي سپس دوباره نظري افکندم و علي را در آن انتخاب کردم و او را وصي تو وخليفه تو و شوهر دختر تو و پدر نژاد تو نمودم و براي او هم نامي از نامهاي خود برگفتم من علي اعلايم و او علي است و فاطمه و حسن و حسين را از نور شما آفريدم سپس ولايت آنها را بفرشتگان عرضه داشتم، هر کس پذيرفت نزد من از مقربين شد، اي محمد اگر بنده مرا عبادت کند تا بريده شود و مانند مشک پوسيده گردد و منکر ولايت آنان نزد من آيد من او را در بهشت جاندهم و زير عرشم سايه نبخشم، اي محمد دوست داري آنها را ببيني؟ عرض کردم آري پروردگارا خداي عز و جل فرمود سر بلند کن سر بلند کردم و ناگاه انوار علي و فاطمه و حسن و حسين و علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمد بن علي و علي بن محمد و الحسن بن علي و محمد بن الحسن قائم را ديدم و قائم در وسط آنها مانند ستاره درخشنده بود، عرض کردم پروردگارا اينها کيانند؟ فرمود امامان و اينست قائم آنکه حلال مرا حلال کند و حرام مرا حرام کند و بوسيله او از دشمنانم انتقام بکشم و او راحت دوستان منست و او استکه دل شيعيانت را شفا ميدهد از ظالمين و جاهدين و کافرين و لات و عزي را تر و تازه بيرون مياورد و آنها را مي



[ صفحه 365]



سوزاند و مردم در آن روز بانها فريفته شوند و در آزمايش قرار گيرند سخت تر از فتنه گوساله و سامري. جابر بن يزيد گويد از جابر بن عبد الله انصاري شنيدم ميفرمود چون خداي عز و جل بر پيغمبرش اين آيه را نازل کرد يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و الرسول و اولي الامر منکم. اي کسانيکه ايمان آورديد اطاعت کنيد خدا را و اطاعت کنيد رسول را و اولو الامر را از خودتان عرض کردم يا رسول الله من خدا و رسول او را شناختم اولوالامر کيانند که خدا اطاعت آنها را مقرون طاعت تو ساخته فرمود اي جابر آنها خليفه هاي منند و بعد از من ائمه مسلمين اند اول آنها علي بن ابيطالب است و سپس حسن و حسين و سپس محمد بن علي که در تورات معروف است بباقر و محقق او را درک کني اي جابر هر گاه باو برخوردي سلام مرا باو برسان سپس صادق جعفر بن محمد سپس موسي بن جعفر سپس علي بن موسي سپس محمد بن علي سپس علي بن محمد و بعد حسن بن علي بعد هم نام و هم کنيه من حجه الله في ارضه و بقيته في عباده پسر حسن بن علي بن آنچنان کسي است که خداي تعالي ذکره مشارق و مغارب زمين را بدست او فتح کند اين آنستکه از شيعيان و دوستانش غايب شود و باقي نماند بر عقيده امامت او مگر کسيکه خدا دلش را بايمان امتحان کرده جابر گويد باو عرض کردم يا رسول الله آيا براي شيعيانش در حال غيبت خود نفعي دارد؟ فرمود بدانکه مرا بنبوت فرستاده است آري آنان بنور وي روشني کسب کنند و بولايت او در حال غيبت منتفع شوند مانند انتفاع مردم بافتابيکه ابر آنرا پوشانيده، اي جابر اين سر مکنون خدا و علم مخزون او است آنرا از اهلش بپوشان



[ صفحه 366]



جابر بن زيد گويد جابر بن عبد الله انصاري خدمت علي بن الحسين عليه السلام رسيد در اين ميان که با آنحضرت حديث ميکرد ناگاه محمد بن علي باقر از ميان زنان آنحضرت بيرون آمده گيسواني بر سرش بود و بچه پسري بوي چون جابر او را ديد بلرزه آمد و مو بر بدنش راست شد و بدقت بر او نگريست سپس باو گفت اي غلام پيش آي پيش آمد و سپس باو گفت پس برو پس رفت جابر گفت بپروردگار کعبه شمائل رسول خدا را دارد و برخاست و نزديک او رفت باو گفت نامت چيست؟ گفت محمد عرض کرد پسر کيستي؟ گفت علي بن الحسين عرض کرد فرزندم جانم بقربانت تو همان باقري؟ فرمود آري سپس فرمود آنچه را رسول خدا بتو سپرده بمن برسان جابر عرض کرد اي مولاي من براستي رسول خدا (ص) بتو سلام ميرساند ابوجعفر عليه السلام فرمود اي جابر سلام بر رسول خدا تا آسمان و زمين برپا است و سلام بر تو اي جابر چنانچه سلام را رسانيدي، جابر بعد از آن نزد او رفت و آمد ميکرد و از او مياموخت يک روز محمد بن علي چيزي از او پرسيد جابر عرض کرد بخدا من خود را در نهي رسول خدا وارد نميکنم بتحقيق بمن خبر داده استکه شا امامان هدايت هستيد از خاندانش بعد از او از کوچکي حکيمترين مردميد و در بزرگي اعلم ناس هستيد فرمود بانها نياموزيد که آنها از شما داناترند، ابوجعفر عليه السلام فرمود بخدا من بدانچه از تو ميپرسم اعلم هستم و در کودکي حکم من آمده همه اينها از از فضل خداست بر ما خانواده



[ صفحه 367]



از علي بن ابي طالب گويد رسول خدا (ص) فرمود خدا نيافريده خلقي که بهتر از من باشد و نزد او گرامي تر از من باشد علي عليه السلام فرمود عرض کردم يا رسول الله تو بهتري يا جبرئيل؟ فرمود خداي تبارک و تعالي پيغمبران مرسل خود را بر فرشتگان مقرب برتري داده و مرا بر همه پيغمبران و مرسلين برتري داده و پس از من ايعلي برتري از تو و امامان بعد از تو است زيرا که فرشتگان خادمين ما و خدام دوستان ما هستند يا علي آنانکه عرش و کسانيکه حول آنند حمل ميکنند تسبيح بحمد پروردگارشان گويند و آمرزش براي آنانکه گرويدند بولايت ما جويند، ايعلي اگر ما نبوديم؟ خدا آدم و حوا و بهشت و دوزخ و آسمان و زمين را نميافريد و چگونه ما از فرشتگان برتر نباشيم با آنکه در خداشناسي و توحيد بر آنها پيشي گرفتيم و در شناسائي پروردگار عز و جل و تسبيح او و تقديس او و تهليل او زيرا اول چيزيکه خداي عز و جل آفريد ارواح ما بود ما را بتوحيد و تمجيد خود گويا کرد سپس فرشتگان را آفريد و چون ارواح ما را يک نور مشاهده کردند امور ما را بزرگ شمردند پس ما تسبيح گفتم تا ملائکه بدانند که ما هم خلقي هستيم آفريده شده و خدا از صفات ما منزه است و ملائکه از تسبيح ما خدا را تسبيح گفتند و از صفات ما منزه دانستند و چون بزرگي مقام ما را مشاهده کردند ما تهليل گفتيم تا ملائکه بدانند که نيست معبودي جز خداي يگانه و چون بزرگي مقام ما را مشاهده کردند ما تکبير گفتيم تا ملائکه بدانند خدا بزرگتر است از اينکه در دسترس باشد و موقعيت او بزرگ است و چون آن قدرت و نيروئيکه خدا بما داده است مشاهده کردند ما گفتيم لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم تا ملائکه بدانند که لا حول و لا قوه الا بالله چون مشاهده کردند آن نعمتيکه خدا بر ما داده و طاعت ما را واجب شمرده گفتيم الحمد لله تا بملائکه بياموزيم آنچه را خداي تعالي ذکره بما حق دارد



[ صفحه 368]



از حمد بر نعمتهايش ملائکه هم گفتند الحمد لله ملائکه بوسيله ما رهنمائي شدند بشناختن خداي تعالي ذکره و تسبيح و تهليل و حمد او سپس خداي تعالي آدم را آفريد و ما را در پشت او سپرد و ملائکه را دستور داد براي او سجده کنند براي تعظيم و احترام ما و سجده آنها براي خداي عز و جل بندگي بود و براي آدم احترام و طاعت بود براي آنکه ما در پشت او بوديم، چگونه ما از ملائکه بهتر نباشيم با آنکه همه و همه آنها براي آدم سجده کردند و براي آنکه چون مرا باسمانها بالا بردند جبرئيل دو دو اذان گفت سپس گفت ايمحمد پيش بايست گفتم اي جبرئيل بر تو پيش باشم؟ گفت آري زيرا خداي تبارک و تعالي اسمه برتري داده است پيغمبرانش را بر همه فرشتگان و تو را بخصوص برتري داده من جلو ايستادم و براي آنها نماز خواندم و افتخاري ندارد، و چون بحجابهاي نور رسيديم جبرئيل بمن گفت ايمحمد پيش برو و دنبال سر من ماند، گفتم اي جبرئيل در چنين جائي از من مفارقت ميکني؟ گفت تا اينجا استکه خدا بمن دستور داده اگر از آن بگذرم پرهايم ميسوزد زيرا از حدود پروردگارم فراتر رفتم خدا مرا در نور بطور ناگفتني فرو برد تا بانجاي ملکوت رسيدم که خداي عز و جل خواست پس ندا رسيد يا محمد عرض کردم لبيک ربي و سعديک تبارکت و تعاليت باز ندا شدم يا محمد تو بنده مني و من پروردگار توام مرا بس عبادت کن و بر من توکل کن زيرا تو نور مني در بندگان من و رسول مني در خلق من و حجت مني در آفريدگان من، براي کسيکه تو را پيروي کند بهشتم را آفريدم براي کسيکه نافرماني و مخالفت تو را کند دوزخم را آفريدم و کرامتم را براي اوصياء تو لازم کردم و ثوابم را براي شيعيان تو عرض کردم پروردگارا اوصياء من کيانند؟ ندا رسيد اي محمد اوصياء تو بر ساق عرش



[ صفحه 369]



نوشته شدند در پيشگاه پروردگار خود بساق عرش نگريستم دوازده نور ديدم در هر نوري با يک سطر سبز نام يکي از اوصياء من نوشته اس اول آنان علي بن ابيطالب و آخرشان مهدي امت من بوده گفتم پروردگارا آنان اوصياي منند پس از من ندا شدم ايمحمد آنان اولياء و احباء و اصفياء و حجج منند بعد از تو بر خلق من و آنان اوصياء و خلفاء تواند و بهترين خلقند بعد از تو بعزت و جلالم سوگند هر آينه دنيم را بانها ظاهر ميکنم و کلمه خود را بانها بلند مينمايم و زمين را با آخرين آنها از دشمنانم پاک ميکنم و مشارق و مغارب زمين را ملک او مينمايم و بادها را براي او مسخر ميکنم و گردن هاي سخت را براي او رام ميسازم و او را بوسائل مسلط مينمايم و بلشگر ياري ميکنم و بفرشتگانم مدد ميرسانم تا دعوت مرا بلند کند و همه خلق را بر توحيد من جمع آوري نمايد سپس ملک او را ادامه دهم و حکومت را بدست اولياء خودم دست بدست بچرخانم تا روز قيامت و الحمد لله رب العالمين و الصلوه علي نبينا محمد و آله الطيبين الطاهرين و سلم تسليما.