بازگشت

علت نيازمندي به امام


ابي حمزه ثمالي گويد بامام ششم عرض کردم زمين بي امام بجا ميماند؟ فرمود اگر يکساعت زمين بي امام باشد فرو ميرود. محمد بن فضيل از امام هشتم پرسيد آيا زمين بي امام بجا ميماند؟ فرمود نه گويد عرض کردم از امام ششم بما روايتي رسيده که زمين بي امام بجا نميماند جز آنکه خدا بر اهل زمين يا بندگان خود خشم کند فرمود اگر بي امام بماند فرو ميرود. امام پنجم فرمود اگر امام را از زمين بردارند يکساعت اهل خود را فرو برد چنانچه دريا کسي را که در آن افتد زير موج گيرد..



[ صفحه 309]



امام ششم در ضمن حديثي درباره امام حسين در پايان آن فرمود اگر حجتهاي خدا در زمين نباشند زمين هر چه را در آنست بتکاند و آنچه بر آنست بدور اندازد و براستي زمين يکساعت خالي از حجت نيست.. احمد بن عمر خلال گويد بامام هشتم عرض کرد از امام ششم بما روايت رسيده که فرمود زمين بي امام بجا نميماند آيا بي امام بجا ميماند؟ فرمود پناه بر خدا يکساعت هم نميماند در اينصورت فرو ميرود.. امام هشتم فرمود ما حجتهاي خدائيم ميان خلق او و جانشينان اوئيم در ميان بندگانش و امين اسرار او هستيم ما کلمه تقوي و عروه الوثقي هستيم ما شهيدان خدا و نشانه هاي او در آفريدگار اوئم بوسيله ما خدا آسمان و زمين را نگاه ميدارد که از جا در نروند براي ما استکه باران فرود ميايد و رحمت نازل ميگردد زمين خالي از سرپرستي از ماها نيست که يا آشکار است و يا پنهان اگر يک روز بي حجت باشد اهل خود را در زير موج گيرد چنانچه دريا اهل خود را در زير موج گيرد.. حسن بن زياد گويد شنيدم امام ششم ميفرمود زمين بي آن نيست که يک امام دانا در او باشد زمين را جز او اصلاح نکند و مردم را هم جز او اصلاح نکند.. احمد بن عمر گويد از امام هفتم پرسيدم زمين بي امام بجا



[ صفحه 310]



ميماند؟ گويد فرمود نه عرض کردم که روايتي بما رسيده استکه زمين بي امام نميماند مگر آنکه خدا بر بندگان خشم گيرد. فرمود باقي نميماند در اينصورت فرو ميرود.. امام پنجم فرمود اگر امام را از زمين بردارند اهل خود را در موج گيرد چنانچه دريا اهل خود را در موج گيرد.. حمزه طيار گويد از امام ششم شنيدم ميفرمود اگر در زمين نماند جز دو تن يکي از آنها امام است يا فرمود دومي آنها امام است ترديد در تعبير از محمد بن سنان يکي از راويان سند است.. امام ششم فرمود خداي تبارک و تعالي زمين را وانگذارد مگر آنکه در او عالمي باشد که هر کم و زيادي را بداند و اگر مومنان چيزي افزودند آنها را برگرداند و اگر کم کردند چيزي براي آنها تکميل کند اگر چنين نباشد کار دين بر مومنين اشتباه و درهم شود. ابي بصير گويد امام ششم فرمود براستي خداي عز و جل زمين را بي امام وانگذارد اگر چنين باشد حق از باطل شناخته نشود.. زراره گويد بامام ششم (ع) عرض کردم امامي در ميگذرد و فرزندي ندارد، فرمود اين شدني نيست عرض کردم پس چگونه است؟ فرمود اين نميشود مگر آنکه خداي عز و جل بر خلقش غضب کند و زود آنها را نيست کند عمرو بن ثابت از پدرش باز گفته است



[ صفحه 311]



از امام پنجم عليه السلام گويد شنيدم ميفرمود اگر زمين يکروز بي امام از ماها بماند اهلش را فرو برد و خدا آنان را بسخت ترين عذاب گرفتار کند، خداي تبارک و تعالي ما را در زمين خود حجت نهاده و وسيله امان زمين براي اهل زمين گردانيده هميشه از برکت ما در امانند از اينکه آنها را فرو برد تا در ميان آنهائيم چون خدا خواهد آنها را نيست کند و مهلت ندهد و تاخيرشان نيندازد ما را از ميان آنها بيرون برد و بسوي خود بالا برد. سپس هر چه را دوست دارد و خواهد انجام دهد سليمان جعفري گويد از امام هشتم پرسيدم و عرض کردم آيا زمين خالي از حجت ميشود؟ فرمود اگر يک چشم بهمزدن از حجت خالي شود اهلشرا فرو برد.. عبد الاعلي بن اعين گويد از امام پنجم شنيدم ميفرمود خدا زمين را بي عالم نگذارد تا آنچه بيفزايند کم کند و آنچه کم گزارند بيفزايد و اگر چنين نباشد کار مردم درهم و برهم شود محمد بن ابراهيم بامام ششم عليه السلام نوشت ما را از فضل خودتان اهل بيت خبر دهيد، امام ششم عليه السلام در جوابش نوشت ستارگان در آسمان امان اهل آسمانند و گاهيکه ستارگان آسمان بروند اهل آسمان بوعده نهائي رسند و رسول خدا (ص) فرمود اهل بيت من امان امت من قرار داده شده اند چون اهل بيت من بروند بامت من آنچه وعده شده اند برسد.. پيغمبر فرمود ستاره ها امانند براي اهل آسمان و اهل



[ صفحه 312]



بيت من امانند براي امتم. امام يکم فرمود که رسول خدا (ص) فرمود ستاره ها امان اهل آسمانند و چون ستاره ها بروند اهل آسمان ميروند و اهل بيت من امان اهل زمينند و هر گاه اهل بيت من بروند اهل زمين هم ميروند.. خثيمه جعفي گويد شنيدم امام پنجم ميفرمود ما نزديکان خدائيم، ما برگزيدگان خدائيم، ما انتخاب شدگان خدائيم، ما وديعه نگاهداران مواريث پيغمبرانيم، ما امانت داران خداي عز و جل هستيم ما حجتهاي خدائيم، ما پايه هاي ايمان هستيم ما ستونهاي اسلاميم ما رحمت خدائيم بر خلقش ما کساني هستيم که بما آغاز شد و بما پايان شده و ما پيشوايان هدايت هستيم و ما چراغهاي تاريکي هستيم و ما روشني بخش هدايتيم، ما سبقت جويان سبقت گيرانيم و ما پايان جهانيم ما پرچمي هستيم که براي خلق بلند شده است. هر کس بما تمسک جويد نجات يابد و بمقصد رسد و هر کس از ما عقب ماند غرق شده ما پيشروان غر محجلين هستيم، ما طريق روشن و صراط مستقيم بخداي عز و جل هستيم، ما نعمت خدائيم بر خلق او، ما راه خدائيم، ما معدن نبوتيم، ما موضع رسالتيم، مائيم که فرشتگان نزد ما رفت و آمد ميکردند، ما چراغ آنانيم که از پرتو آن استفاده برند و راه حقيم براي کسانيکه از ما پيروي کنند، ما هاديان بهشتيم و ما حلقه هاي اسلاميم و ما پلها و قنطره هائيم که هر کس



[ صفحه 313]



بر آن گذرد بر او پيشدستي نشود و هر کس از آن تخلف ورزد نابود شوند. ما سنام اعظميم، مائيم که خداي عز و جل بخاطر ما رحمت فرو فرستد و بخاطر ما بياران سيراب شوند، و مائيم آنانکه بما از شما عذاب بگردد هر که ما را بشناسد و بما بصيرت داشته باشد و حق ما را بشناسد و دستور ما را بگيرد او از ماست و با ما است.. امام پنجم فرمود که رسول خدا باميرالمومنين عليه السلام فرمود آنچه من بر تو املاء کنم بنويس گفت اي پيغمبر خدا آيا ميترسي فراموش کنم؟ فرمود من بر تو از فراموشي نمي ترسم با اينکه از خدا خواستم تو را حافظه دهد و از نسيان نگهدارد ولي بنويس براي شريکان خود گويد عرض کردم شرکاء من کيانند يا نبي الله؟ فرمود ائمه فرزندان تو که بخاطر آنها امتم از باران سيراب شوند و بخاطر آنها دعايشان مستجاب شود و خدا از آنها بدي و بلارا بگرداند و بديشان رحمت فرو بارد، اين (اشاره بحسن کرد) اول آنها است سپس اشاره بحسين عليه السلام کرد و فرمود امامان او اولاد اويند.. امام چهارم فرمود ما امامان مسلمانانيم و حجتهاي بر عالميان و آقاي مومنان و قائد دست و رو سفيدان و مولاي اهل ايمان، ما امان اهل زمين هستيم چنانچه ستارگان امان اهل آسمانند مائيم که خداوند بما آسمان را نگهداشته تا بر زمين نيفتد مگر باذن او و بما زمين را نگهداشته که اهلش را نلرزاند بما باران فرو فرستد و رحمت منتشر سازد و برکات زمين را بيرون آورد و اگر حجت ما



[ صفحه 314]



بر زمين نباشد اهلش را فرو برد، سپس فرمود از روزيکه خدا آدم را آفريده خالي از حجت نيست که يا ظاهر است و مشهور يا غائب است و مستور و تا روز قيامت از حجت خالي نباشد و اگر نه خدا پرستيده نشود، سليمان گويد بامام ششم عرض کردم چگونه مردم از امام غائب بهره مند شوند فرمود چنانچه بافتاب پشت ابر بهره مند ميشوند. يونس بن يعقوب گويد جمعي از اصحاب حضور امام ششم جمع بودند چون حمران بن اعين و مومن الطاق و هشام بن سالم و طيار و جمعي ديگر از اصحاب و هشام بن حکم که جواني بود در ميان آنها بود امام ششم فرمود يا هشام عرض کرد لبيک يا ابن رسول الله فرمود بمن نميگوئي که با عمرو بن عبيد چه کردي و چگونه از او پرسش نمودي؟ عرض کرد قربانت گردم يابن رسول الله من شما را بزرگ ميدانم و خجالت ميکشم و زبانم خدمت شما بکار نميافتد، امام ششم فرمود چون شما را بکاري دستور دادم بجا آريد، هشام عرض کرد بمن مقام عمرو بن عبيد و مجلس ارشاديکه در مسجد بصره تشکيل داده است واصل شد و بر من گران آمد، رفتم او را ببينيم، روز جمعه وارد بصره شدم و رفتم بمسجد بصره ديدم يک دوره بزرگي تشکيل شده و عمرو بن عبيد که با يک قطيفه سياه موئي ازاري بسته و قطيفه ديگري بدوش انداخته در آن ميان نشسته و مردم از او پرسش ميکنند، مردم را شکافتم و در صف نزديک او بر دو زانو نشستم سپس گفتم اي عالم من مردي غريبم آيا اجازه ميدهي از تو مسئله اي بپرسم فرمود آري گويد باو گفتم شما چشم داريد؟ گفت پسر جان اين چه سئوالي است چيزيرا که مي بيني چگونه از او ميپرسي گفتم اين سئوال من است، گفت پسر جان بپرس



[ صفحه 316]



با من نگفت سپس رو بمن کرد و گفت تو هشامي؟ گفتم نه گفت با او همنشيني گفتم نه گفت پس از کجا آمدي؟ گفتم اهل کوفه ام گفت پس همان خود او هستي گويد سپس مرا نزد خود برد و در جاي خود نشاند و ديگر سخني نگفت تا من برخواستم، امام ششم خنديد و فرمود اي هشام کي اين درس را بتو آموخته بود گويد گفتم يابن رسول الله خود بخود بر زبانم آمد فرمود اي هشام بخدا اين در صحف ابراهيم و موسي و عيسي عليه السلام نوشته شده است. مصنف اين کتاب گويد مصدق گفته ما که ميگوئيم بجا ماندن عالم بر مصلحت خود نيازمند بامام است اين است که خداي عز و جل هيچ قومي را عذاب نکرد مگر آنکه پيغمبر خود را از ميان آنها بيرون برد چنانچه در داستان حضرت نوح عليه السلام (در سوره هود آيه 40 (فرمايد تا چون دستور ما آمد و تنور جوشش کرد گفتيم از هر جفتي دو تا در کشتي حمل کن و خانواده ات را مگر آنکه گفته اي پيش از اين درباره او شده، خدا باو دستور داد که بهمراهي مومنان از آنها کناره کند و با آنها درهم نباشد و خداي عز و جل (در آيه 37 هود) فرمود درباره آنانکه ستم کردند با من سخن مگو براستي آنها غرق شده گانند و هم چنين فرموده است خداي عز و جل در داستان لوط عليه السلام در (سوره هود آيه 11 (خاندانت را در پاسي از شب بيرون بر و هيچکدام توجه بدان شهر نکنيد و رو بر نگردانيد جز زنت که باو رسد آنچه بانها رسيده باشد خداي عز و جل بوي هم دستور خروج از ميان آنها داد پيش از آنکه عذاب بر آنها نازل شود زيرا ممکن نبود تا لوط در ميان آنها است خداي عز و جل عذاب بر آنها نازل کند و همچنان خداي عز و جل هر امتي را خواست هلاک کند به پيغمبر آنها دستور داد از ميان آنها بيرون رود و از آنها کناره کند چنانچه حضرت ابراهيم در مقام تهديد قوم خود بانها گفت از شما و آنچه جز خدا ميخوانيد کناره ميگيرم و پروردگار خود را ميخوانم اميد



[ صفحه 317]



است بخواندن پروردگار خود بدبخت نباشم چون از آنها و آنچه جز خدا پرستش ميکردند کناره کرد خدا آنان که او را آزار کردند و رنج دادند و در آتش انداختند هلاک کرد در اسفلين قرار داد و او را با لوط بسرزميني که براي جهانيان مبارک کرده بود نجات داد و خداي جلت عظمته اسحق و يعقوب را براي ابراهيم غنميت قرار داد و هر يک را از شايستگان و نيکان نمود و خداي عز و جل بپيغمبر خود محمد (ص) در سوره انفال آيه 33 (فرمايد نميشود که خدا آنها را عذاب کند با آنکه تو در ميان آن ها باشي و در اخبار صحيح ما از ائمه عليهم السلام روايت شده که هر کس خواب بيند رسول خدا يا يکي از ائمه (ص) داخل شهري يا دهي شدند، تعبيرش اين است که امانست براي اهل آن شهر يا ده از آنچه ميترسند و بدانچه خوش دارند و اميدوارند ميرسند و در حديث هشام با عمرو بن عبيد در بهره مندي از امام غائب عليه السلام گويد دل از همه اعضاء تن غائب است نه بچشم ديده شود، نه با بيني بوئيده شود، نه بدهان چشيده شود، نه با دست لمس شود و با اينکه از همه اين اعضاء غائب است و در همان وضع غيبت صلاح همه اين اعضاء براي او است و اگر دل نباشد کار اعضاء فاسد گردد و استوار نماند پس احتياج بدل براي اين است که صلاحيت اعضاء محفوظ بماند و احتياج بامام براي اينست که صلاحيت عالم محفوظ بماند و لا قوه الا بالله و چنانچه موقعيت دل نسبت بجسد تنها با خبر دانسته ميشود موقعيت و مکان حجت غائب هم بخبر دانسته ميشود و آن اخباريست که از ائمه ما رسيده است که آنحضرت در مکه است و از آنجا هم ظهور ميکند مقصود ما از دل آن پاره گوشت درون جگر نيست زيرا از آن



[ صفحه 318]



نفعي بديگر اعضاء نرسد همانا مقصود ما از دل آن جوهر لطيفي استکه خداي عز و جل در اين پاره گوشت نهاده که نه بچشم ديده شود و نه لمس شود و نه چشيده شود و درک نشود جز بدانستن آن زيرا قوه تشخيص و استواري کار و تدبير اعضاء بهمين جوهر لطيف دل است که حجت بر همه اعضاء است. و تا هست و باقي است تکليف بانها متوجه است و چون اين گوهر لطيف نابود شود تدبير جوارح فاسد گردد و همه از کار بمانند و تکليف از آنها ساقط شود و چنانچه براي خداي عز و جل رواست که اين لطيفه نهان از حس را حجت بر جوارح و اعضاء نمايد رواست که امام غائب از حس و ديده مردم را حجت آنان سازد و وسيله دفاع از آن ها قرار دهد و باو بانها روزي دهد و باران بر آنها ببارد و لا قوه الا بالله.