خبر زيد بن عمرو بن نفيل
زيد بن عمرو بن نفيل از کساني بود که در زمان جاهليت در جستجوي کيش توحيد بود و بعثت پيغمبر را ميدانست و منتظر ظهور او بود و بجستجوي آنحضرت بيرون شد و در راه کشته شد. محمد بن اسحاق بن بشار مدني گويد زيد بن عمرو بن نفيل قصد داشت از مکه مسافرت کند و در زمين بگردد و دين حنيف توحيد را بجويد همان دين حضرت ابراهيم عليه السلام را، هر وقت زنش صفيه بنت الحضرمي ميديد بار بسته و بر آستانه سفر نشسته خطاب بن نفيل را خبر ميکرد و جلوش را ميگرفت تا آخر زيد بشام سفرکرد و از اهل کتابهاي قديم درخواست دين ابراهيم نمود و از آن پرسش ميکرد و بگمانشان هميشه دنبال اين مقصد بود تا همه موصل و الجزيره را گردش کرد تا براهبي از اهل بلقا برخورد از او پيروي کرد، اين راهب کسي بود که بعقيده آنان علم نصرانيت باو رسيده
[ صفحه 306]
بود زيد دين حنيف ابراهيم را از او پرسشکرد، راهب باو گفت تو از يک ديني پرسش ميکني که امروزه هيچکس نيست تو را بدان رهنمائي کند علم آن از ميان رفته و استادان آن مرده اند ولي در همين زمان تو پيغمبري در سرزمين خودت که از آن بيرون آمدي مبعوث ميشود که همان کيش حنيف ابراهيم دارد بايد بروي بشهر خود که اکنون او مبعوث شده و زمان او فرا رسيده زيد کيش يهود و نصاريرا هم آزمايش کرده بود و نپسنديده بود، چون اين سخن رااز آن راهب شنيد شتابانه بسوي مکه رهسپار شد و چون بزمين قبائل لخم وارد شد بر او تاختند و او را کشتند. ورقه بن نوفل که خود پيرو مسلک زيد بود ولي آن تلاش زيد را نکرده بود چون خبر قتل او را شنيد بر او گريست و شعري در سوگواري او سرود.
1 - رشاد و نعمت يافتي اي پسر عمرو - همانا به دينداري خود از تور آتش تافته بر کنار شدي.
2 - خداي بي مثل و مانند را پرستيدي - بتهاي سرکش چناني را وگذاشتي
3 - بسا باشد انسان رحمت پروردگارش را دريابد - اگرچه زير زمين شصت وادي خطرناک باشد. عمر بن خطاب و سعيد بن زيد برسول خدا (ص) عرض کردند ما براي زيد از خدا آمرزش جوئيم؟ فرمود آري براي وي آمرزش خواست و فرمود روز قيامت يک امت مخصوص مبعوث شود. نفيل بن هشام از پدرش باز گفته که جدش سعيد بن زيد از رسول خدا را جمع بپدرش زيد بن عمرو پرسش کرد عرض
[ صفحه 307]
کرد يا رسول الله پدرم زيد بن عمرو چنان بوده که شما خودتان ديديد و اخبارش بشما رسيده و اگر توفيق درک حضور شما را يافته بود بشما ايمان مياورد من براي او آمرزش خواهم؟ فرمود آري و براي او استغفار کرد و فرمود در روز قيامت يک امت مخصوص آيد و گفته اند که او در جستجوي دين بود و در حال جستجو از دنيا رفت. مصنف اين کتاب گويد حال پيغمبر (ص) پيش از اظهار نبوت همانحال امام قائم ما و صاحب الزمان ما عليه السلام بوده در اين زمان ما براي آنکه در تاريخ خبر ظهور پيغمبر را جز عده معدودي از دانشمندان يهود و نصاري که بوسيله پيغمبران و کتب سابقه علم ببعثت او داشتند کسي ديگر نمي دانست و اسلام آينده در ميان آنها و در دست آنها غريب بود وقتي يکي از آنها از خداي تبارک و تعالي تعجيل فرج و ظهور پيغمبر را درخواست ميکرد جاهلان و گمراهان او را مسخره ميکردند و ميگفتند آخر ديگر کي اين پيغمبر را درخواست ميکرد جاهلان و گمراهان او را مسخره ميکردند و ميگفتند آخر ديگر کي اين پيغمبريکه شما عقيده داريد ظاهر ميشود و دست بشمشير ميبرد و دعوتش بمشرق و مغرب ميرسد و پادشاهان روي زمين مطيع او ميشوند چنانچه امروزه جهال بما ميگويند کي اين مهديکه شما باو معتقديد و ميگوئيد بايد خارج شود و ظهور کند بيرون ميايد؟ دسته اي بوجود او اعتراف دارند و دسته ديگر انکار ميکنند، پيغمبر (ص) فرموده است اسلام غريب آغاز شد. محققا بغريبي برگردد، خوشا بحال غريبان - اسلام در اين روزگار بهمان حالي برگشته است که او فرمود و بزودي بوسيله ظهور ولي و حجت خدا نيرومند شود چنانچه بظهور پيغمبر خدا و رسولش نيرومند شد و بدينوسيله ديده منتظرانش روشن گردد و معتقدين بامامتش خوشدل شوند چنانچه چشم منتظران رسول خدا و عارفان وي بعد از ظهورش روشن شد و براستي خداي عز و جل بوعده ايکه بدوستانش
[ صفحه 308]
داده وفا کند و کلمه آنانرا برتري دهد و نور هدايتش را کامل کند و اگرچه مشرکين را بد آيد. علي عليه السلام فرمود که پيغمبر فرمود اسلام غريب آغاز شد. محققا بغريبي برگردد خوشا بحال غريبان.. علي بن فضال از امام هشتم پدرانش همين مضمون را از پيغمبر روايت کرده است.