بشارت عيسي بن مريم به خود پيامبر اکرم
عبد الله بن سليمان که مردي بود دانشمند و کتب آسماني را خوانده بود ميگويد من در انجيل چنين خوانده ام اي عيسي در دستورات من جدي باش و آن ها را بشوخي مگير اي پسر طاهر و طهر باکره بتول بشنو و فرمانبر باش من ترا بدون مردي از بطن مريم آفريدم تا نشانه اي باشي براي خداشناسي در ميان همه اهل جهان مرا بپرست و بس بر من اعتماد کن و بس کتاب انجيل را با دست توانا بگير و نزد مردم سوريه برو و آنها را بوجود پسري شايسته مژده بده و هر کس در پيش تو است نيستش کن که براستي منم آن خداي دائمي که زوالي ندارم پيغمبري را تصديق کنيد باين نشانه ها شتر سوار است زره بر تن دارد و تاجي که عمامه است بر سر و نعلين در پا عصا بر دست دو چشمش گشاده و گيراست پيشانيش صاف است دو گونه اش درخشنده است بيني مبارکش راست و قلمي است دندانهايش پيوسته است گردن او صاف و درخشنده است بمانند يک تنگ نقره گويا از دو طرف گلوگاهش طلا موج ميزند يک رشته موي لطيف از سينه تا ناف مبارکش کشيده شده شکم و سينه او مو ندارد و گندم گون است انگشتانش باريک و کف و قدم مبارکش ستبر است چون بکسي متوجه شود همه روي مبارک را باو کند و چون راه رود سنگين و باوقار است و چنان به آرامي گام بر ميدارد که گويا از پا سنگ ميکند و از بلندي بسر سرازير ميشود چون در ميان جمعي آيد بر همه سربلندي دارد و عرق روي مبارکش چون لولو رطب است و بوي مشکي از آن ميدهد پيش از وي کسي مانند او ديده نشده و نه بعد از او خوش بو است بسيار زن ميگيرد ولي فرزند از
[ صفحه 266]
او کم بماند ذريه او تنها از يک دختر با برکت است که در بهشت خانه اي دارد که در آن شکاف و رگي نيست باو برسان که در آخر الزمان آن دختر را تربيت و کفالت کند چنانچه زکريا مادر تو مريم را کفالت کرد براي آن دختر دو فرزند عزيز است که در راه حق شهيد شوند کلام او قرآن است دينش اسلام است و از نام من که سلام است گرفته خوشا بحال کسي که زمان وي را دريابد و در روزگارش باشد و سخنش را بشنود عيسي عرض کرد پروردگارا طوبي چيست فرمود درختي است در بهشت که من بدست خود آن را کاشته ام بر همه بهشت سايه اندازد ريشه اش از رضوان است و آبش از چشمه تسنيم آب اين چشمه در خنکي چون کافور است و در مزه چون زنجبيل هر کس از اين چشمه يک جرعه نوشد هرگز تشنه نگردد. عيسي (ع) عرض کرد بار خدايا از آب اين چمه مرا سيرآب کن فرمود اي عيسي بر بشر غدغن است که از اين چشمه بنوشند تا آن پيغمبر از آن بنوشد و بر همه امت ها غدغن است که از آن چشمه بنوشند تا امت آن پيغمبر بنوشند من تو را بسوي بالا مي آورم و آخر الزمان بزمين فرو ميفرستم تا شگفتي هاي امت اين پيغمبر را به بيني و در دفع دجال ملعون آن ها را کمک کني وقت نماز تو را فرو ميفرستم تا با آن ها نماز بخواني براستي آنها امت مرحومه هستند. از براي حضرت مسيح (ع) چند بار غيبت اتفاق افتاد ناشناس در اطراف زمين ميگرديد و قوم و شيعيانش او را نميشناختند و از او خبري نداشتند در آخرين بار که ظهور کرد شمعون ابن حمون (ع) را وصي خويش ساخت و چون شمعون درگذشت حجت هاي الهي بعد از وي پنهان بودند تعقيب اهل دين سخت شد و گرفتاري بزرگ شد و دين کهنه گرديد و حقوق ضايع شد و واجبات و سنن الهي از ميان رفت مردم بي رهبر براست يا چپ پيوستند و حقي را از باطل نمي شناختند و غيبت اين دوره
[ صفحه 267]
250سال طول کشيد: امام ششم (ع) فرمود مردم بعد از عيسي (ع) 250 سال بدون امام ظاهري گذراندند امام ششم (ع) فرمود ميان عيسي و محمد (ص) پانصد سال فاصله بود که در 250 سالش پيغمبر و عالمي در ميان مردم ظاهر و با نفوذ نبود يعقوب ابن شعيب راوي حديث گويد عرض کردم مردم در دين داري خود چه ميکردند فرمود بدين عيسي (ع) عمل ميکردند عرض کردم چه حالي داشتند فرمود مومن بودند سپس فرمود زمين هميشه داراي يک عالم و رهبر ديني است که اهل ايمان مي توانند از او استفاده کنند و يکي از آن کسانيکه در جستجوي حجت الهي در اطراف زمين سفرها کرد سلمان فارسي بود و پي در پي از عالمي بعالم ديگر منتقل مي شد و از فقيهي به فقيه ديگر پيوسته و از اسرار و رموز حجت آينده بحث ميکرد و باخبار انبياء گذشته استدلال مي جست و انتظار قيام سيد اولين و آخرين محمد (ص) را چهار صد سال در دل داشت تا آن که مژده ولادت ويرا دريافت و چون يقين فرج کرد بسوي سرزمين عربستان و طهامه رهسپار شد و اسير گرديد.