بازگشت

ذکر آشکار شدن نبوت نوح


امام صادق جعفر بن محمد عليهما السلام فرمود چون خداي تبارک و تعالي نبوت نوح عليه السلام را آشکار کرد و شيعه يقين بفرج نمودند گرفتاري سخت شد و شهر بزرگ شد تا کار بيک سختي ناگواري کشيد که بر شيعه چرخيد و مخالفان به نوح هجوم کردند و او را بسختي زدند تا پاره اي اوقات سه روز بيهوش افتاده بود و خون از گوشش ميريخت تا بهوش آمد، اين حادثه بعد از سيصد سال از بعثت او رخ داد که آن حضرت در ميان اين مدت شب و روز آن ها را دعوت ميکرد و ميگريختند، پنهاني دعوت ميکرد اجابت نميکردند آشکارا دعوت مي کرد رو بر ميگردانيدند، پس از سيصد سال در دل گرفت که بانها نفرين کند و پس از نماز بامداد براي نفرين نشسته بود که يکدسته از آسمان هفتم بوي فرود آمدند و مرکب از سه فرشته بودند، بر او سلام کردند و عرض کردند اي پيغمبر خدا ما يک حاجت داريم فرمود چيست؟ گفتند نفرين بر قوم خود را وا پس انداز زيرا اين نخست سطوتي است که خدا در زمين اظهار ميکند فرمود نفرين بر آنان را سيصد سال ديگر پس انداختيم و بسوي آن ها برگشت و همان کار دعوت را پيش گرفت و آن ها هم همان کارها را کردند تا چون سيصد سال گذشت و از ايمان آن ها نوميد شد و در هنگام ظهر براي نفرين بان ها نشسته بود که يکدسته از آسمان ششم بر او فرود آمدند و سه فرشته بودند بر او سلام کردند و گفتند ما يکدسته از آسمان ششم هستيم بامداد بيرون شديم و نيمه روز نزد تو آمديم سپس از او همان درخواست نمايندگان آسمان هفتم را نمودند و آن ها را بهمان پاسخ آنان پاسخ داد و بسوي قوم برگشت و بدعوت آن ها ادامه داد



[ صفحه 235]



دعايش جز گريز اثري در آنها نداشت تا سيصد سال ديگر گذشت که تتمه نهصد سال بود شيعه نزد وي آمدند و از آنچه که از آزار عامه و سرکشان قوم ميکشيدند بوي شکايت کردند و از او خواستند دعا کند تا فرج آيد آن ها را اجابت کرد و دعا کرد، جبرئيل عليه السلام فرود آمد باو عرض کرد خداي تبارک و تعالي دعوت تو را اجابت کرد بشيعه بگو خرما بخورندند و هسته اش را بکارند و پرورش دهند تا ميوه دهد، چون ميوه داد فرج آيد، خدا را حمد و ثنا گفت و بان ها اين موضوع را فهمانيد بدين مژده شاد شدند و خرما خوردند و هسته را کاشتند و پروريد تا ميوه آورد و خرماي آنرا نزد نوح عليه السلام بردند و درخواست وفاي بوعده کردند و نوح از خداي عز و جل خواهش فرج کرد خدا باو وحي کرد بان ها بگو همين خرما را هم بخورند و هسته اش را بکارند و چون ميوه آورد بشما فرج مي دهم چون گمان بردند وعده نوح خلف شده سه يک آن ها را از دين برگشتند و دو سوم آن ها باقي ماندند و خرما را خوردند و دانه اش کشتند تا چون ميوه آورد نزد نوح عليه السلام آوردند و باو خبر دادند و از او خواهش کردند که بوعده عمل شود او هم از خداي عز و جل خواهش فرج کرد و خدا باو وحي کرد بان ها بگو اين ميوه را هم بخوريد و هسته اش را بکاريد يک سوم ديگر هم از دين برگشتند و يک سوم بجا ماندند و خرماها را خوردند و هسته آنرا کشتند و چون ميوه آورد نزد نوح آوردند و گفتند از ما کمي باقي مانده و ما هم در صورت تاخير فرج بر خود نگرانيم و مي ترسيم که هلاک شويم نوح نماز خواند و عرض کرد پروردگارا از يارانم جز اين دسته نمانده است مي ترسم هلاک شوند اگر باز فرج بتاخير افتد خدا باو وحي کرد من دعاي تو را اجابت کردم اکنون کشتي را بساز ميان اجابت دعا و طوفان هم پنجاه سال فاصله شد



[ صفحه 236]



ابي عبد الله الصادق (ع) فرمايد پس از آنکه نوح از کشتي فرود آمد پنجاه سال زندگي کرد سپس جبرئيل بر آن حضرت نازل شد و عرض کرد اي نوح نبوت تو گذشت و روزگارت بسر رسيد اسم اکبر و ميراث نبوت و آثار علم نبوتي که با تو است در نظر بگير و به پسرت سام تحويل بده زيرا من زمين را وانگذارم جز آنکه عالمي در آن باشد که تا بعثت پيغمبر ديگر وسيله طاعت من و نجات مردم گردد و مردم را بدون حجت و دعوت کننده بسوي خود و راهنماي راه من و عارف بامر من و انگذارم من حکم کرده ام که براي هر قومي رهبري باشد تا سعادتمندان بوسيله او رهبري شوند و حجت بر اشقياء تمام شود حضرت نوح اسم اکبر و ميراث علم و آثار نبوت را بفرزندش سام داد ولي حام و يافث علمي نداشتند که از آن بهره برند فرمود نوح مژده هود را بانان داد و دستور داد از او پيروي کنند و هر ساله يک روز وصيت او را مورد نظر قرار دهند و عيد آنها باشد چنانچه آدم بانها امر کرده بود فرزندام حام و يافث زورگوئي پيشه کردند و فرزندان سام علمي که داشتند پنهان کردند و بعد نوح از دولت حام و يافث بر سام تسلط يافت و اينست فرموده خداي عز و جل در سوره (و الصافات آيه 87) و واگذارديم بر او در آخرين ميفرمايد واگذارد بر نوح دولت زورگويان را و با ذکر اين پيش آمد محمد (ص) را تسليت مي دهد فرمود اولاد حام سند و هند و حبش است و اولاد سام عرب و عجم است و دولت بر آن ها تسلط داشت و وصيت نوح را عالم بعالم از هم ارث ميبردند تا خدا هود عليه السلام را مبعوث کرد



[ صفحه 237]



امام صادق فرمود چون وفات نوح رسيد شيعه خود را طلبيد و بان ها گفت بدانيد که پس از من غيبتي خواهد بود که سرکشان ظاهر شوند و خداي عز و جل بيک قائمي از فرزندان من که نامش هود است و خوش سيما و سنگين و باوقار است و در شمائل و اخلاق شبيه من است بشما فرج مي دهد و با ظهور او دشمنان شما را هلاک ميکند و هميشه چشم بهود داشتند و انتظار ظهور او را ميکشيدند تا مدت دراز شد و دل بيشترشان سخت شد و خداي تعالي ذکره بعد از نوميدي آن ها پيغمبرش هود را ظاهر کرد و بگرفتاري آنان پايان داد و دشمنان را با باد بي سودي که وصف آن را کرده هلاک کرد چنانچه در سوره و الذاريات آيه 42 فرمايد بر هر چه گذشت آنرا خاکستر کرد سپس غيبت واقع شد تا ظهور صالح عليه السلام. امام صادق جعفر بن محمد عليه السلام فرمود چون خداوند هود را مبعوث کرد بازماندگان اولاد سام باو ايمان آوردند و ديگران گفتند کيست که از ما نيرومندتر؟ باشد و با باد بي سود هلاک شدند و هود بان ها وصيت کرد و بظهور صالح مژده داد.