بازگشت

سخنان ابوجعفر بن قبه رازي


جواب گوئي محمد بن عبد الرحمن قبه رازي از اعتراضات کتاب اشهاد ابي زيد علوي صاحب کتاب اشهاد بعد از ذکر مطالب بسياري که نزاعي در آن نيست گفته است، زيديه و اماميه گويند بايد حجت خدا از فرزندان فاطمه زهرا باشد بواسطه گفته مورد اتفاق رسول خدا (ص) که در حجه الوداع و روزيکه در آخرين بيماري خود براي نماز بمسجد آمد بيان کرد، اي مردم در ميان شما بجا گذاردم کتاب خدا و عترت خود را هلا از هم جدا نشوند تا در سر حوض بر من در آيند هلا تا شما باين دو تمسک جوئيد هرگز گمراه نشويد سپس صاحب کتاب اين خبر را تاييد کرده و تعبيري کرده که خلافي در آن نيست. بعد از آن گفته اماميه مخالف اجماع رفته اند و مدعي شدند که امامت بايد در يک خانواده مخصوص از عترت پيغمبر باشد و سائر خانوادهاي عترت حقي بدان ندارند در اين خاندان هم بايد در هر عصري منحصرا يک امام باشد توفيق از خدا جويم و در جوابش گويم که فرمايش پيغمبر (ص) بر ادعاي اماميه دلالت



[ صفحه 188]



روشني دارد براي آن که پيغمبر (ص) فرموده من در ميان شما ميگذارم چيزي را که تا بدان تمسک جوئيد هرگز گمراه نشويد کتاب خدا و عترتم، اهل بيتم، در اين بيان ما را دلالت کرده که حجت بعد از او از عجم و سائر قبائل عرب نيست بلکه از عترت و خاندان او است سپس قرينه آورده که مقصود خود را فهمانيده فرموده اين دوازدهم جدا نباشند تا سر حوض بر من درآيند بما اعلام کرده که حجت از عترت و از قرآن جدا نيست و ما هم تا بکسي که از قرآن جدا نيست تمسک کنيم گمراه نشويم، کسيکه از قرآن جدا نيست و بر امت لازمست باو تمسک جويند لازمست بحکم عقل که

1 - قرآن را درست بداند، بر آن امين باشد ناسخ و منسوخ و خاص و عام واجب و مستحب و محکم و متشابه آن را بداند تا هر کدام را بجائي که خدا معين کرده بگذارد موخر را مقدم نکند مقدم را موخر نکند.

2 - بايد همه علوم دين را بداند تا در موقع اختلاف امت و نزاع در تاويل کتاب و سنت تمسک بوي و گفته وي ممکن باشد. اگر يک چيزي از قرآن نداند تمسک بوي در آن ممکن نيست و امين بر قرآن نيست و جائز است بغلط رود ناسخ را جاي منسوخ گذارد و محکم را بجاي متشابه و مستحب را بجاي واجب و غلط هاي بسيار کند و اگر چنين باشد حجت و ديگران برابر باشند و چون اين گفته فاسد باشد گفته اماميه درست آيد که حجت از عترت همان استکه جامع علم دين و معصوم و امين بر قرآنست اگر زيديه در ميان امامان خود کسي جامع اين اوصاف دارند ما اول مطيع او هستيم و اگر نه بايد از حق پيروي کرد.



[ صفحه 189]



يکي از بزرگان اماميه گفته است ما نگوئيم هر کدام فرزندان فاطمه زهراء بدون قيد و شرط امامند و اين خبر را تنها دليل آن نياوريم بلکه دليل ما اين خبر با اخبار ديگر است اولا پيغمبر (ص) از ميان عترت خود اميرالمومنين و حسن و حسين را امتيازاتي داد و بجلالت مقام و بزرگواري و برتري موقع آنها نزد خداي عز و جل رهبري کرد بوسيله اظهار الطافيکه در هر مغاسبت و پيش آمد با آنها نمود که شهرت آن در ميان ما و زيديه از ذکر آن ما را بي نياز ميکند

1 - خدا علو شان آنان را پايه تطهير اعلام کرد و فرمود همانا خدا ميخواهد پليدي را از شما خاندان ببرد و شما را کاملا پاکيزه کند.

2 - بسوره هل اتي و مانند آن چون اين مقدمات را آماده کرد و بامت فهمانيد که در ميان عترتش از نظر منزله و مقام و رفعت کسي بر آن ها مقدم نيست و دانستيم که پيغمبر اهل بخشش بي مورد نيست و دوستي و محبت و احترام او فقط بحساب ديانت است مي دانيم که اين مقام را روي شايستگي دريافت کرده اند و چون پيغمبر بعد از همه اينها فرمود من قرآن و عترت خود را در ميان شما خليفه نمودم دانستيم که مقصودش اينان بود نه ديگران زيرا اگر فرد ديگري در عترت اين مقام را داشت او را امتياز ميداد و بموقعيت او اعلام ميکرد تا آنکه امتيازاتيکه نسبت باميرالمومنين و حسن و حسين عملي کرده بود بخشش مجاني نباشد و اين واضح است و الحمد لله سپس دليل بر امامت حسن بعد از پدرش اميرالمومنين اين است که پدرش او را خليفه خود کرد و برادرش حسين هم بدلخواه از او پيروي کرد و اما اينکه گفته است اماميه بر خلاف اجماع مدعي شده اند که امامت در خاندان مخصوصي از عترت است در جوابش گفته ميشود کدام اجماعتي پيش از آن



[ صفحه 190]



بوده که مخالفت کرده باشيم ما از آن اطلاعي نداريم بار خدايا مگر مخالفت اماميه با زيديه مخالفت اجماع باشد اگر مقصودش اينست ما هم ميگوئيم زيديه در ادعاي خود مخالفت اجماع اماميه کرده اند بعلاوه تو ميگوئي امامت مخصوص اولاد حسن و حسين است براي ما بيان کن اين اختصاص را در ميان عترت بچه دليل ميگوئي تا ما دليل بهترين بر اختصاص خود بياوريم و در جاي خودش برهان آن ذکر مي شود انشاء الله سپس صاحب کتاب گفته است زيديه امامت را براي عترت جائز دانسته در همه آنها شناخته براي آنکه فرموده رسول خدا عموم دارد و تخصيص بيکي دون ديگري ندارد و براي آنکه خدا راجع بانها نه ديگران باجماع آنان (در سوره فاطر آيه 32) فرموده است سپس بارث داديم کتاب را بانانکه برگزيديم از بندگان خود تا آخر آيه من بتوفيق خدا ميگويم صاحب کتاب در آنچه نقل کرده بغلط رفته زيرا زيديه امامت را مخصوص فرزندان حسن و حسين مي دانند و عترت در لغه شاعل عم و عموزاده مي شود الا قرب فالاقرب و هرگز اهل لغت نگويند و از آنها نقل نشده که عترت منحصر بفرزند دختر از عموزاده است اين مطلبي استکه زيديه آرزو کرده اند و خود را بدان گول زده اند بدون برهان و دليل تنها مدعي آن هستند اينکه ادعا کرده است نه دليل عقلي دارد نه قرآني نه خبري دارد و نه در هيچ لغتي ثابت است اين اهل لغت حاضرنداز آن ها بپرسيد تا بشما بگويند معني عترت الاقرب فالاقرب از عم است و عم زاده اگر صاحب کتاب گويد چرا تو معتقدي که امامت بني عباس درست نيست با آنکه جزء عترت محسوبند نزد تو ميگوئيم اينرا بي دليل نگفتيم و براي پيروي از عمل پيغمبر نسبت باين سه کس (علي و حسن و حسين) نه ديگران گفتيم و اگر چه جز و عترت باشند و اگر پيغمبر بعباس عم خود هم اين امتيازات را داده بود ما جز اطاعت و حرف



[ صفحه 191]



شنوي راهي نداشتيم و اما آنچه راجع پايه ثم اورثنا الکتاب الذين اصطفينا من عبادنا تا آخر گفته در جوابش گفته شود که در تاويل اين آيه طرفهاي تو از معتزله و ديگران با تو مخالفند و اماميه هم مخالفند تو مي دانيکه اماميه سابق بر خيرات را که در اين آيه است چه کساني مي دانند دست کم بر تو که اين کتاب را براي بيان حق نوشتي و بدان دعوت کردي لازم بود براي ادعاي خود دليلي بياوري وگرنه يک مويدي که طرف را قانع کند و اگر نداشتي چيزي نگوئي که دليل براي تو در برابر طرف نباشد، ذکر يک آيه قرآن و ادعاي تاويل آن بي دليل چيزيستکه هيچکس از آن عاجز نيست، طرفهاي ما و تو هر دو در قول خداي عز و جل (در سوره آل عمران آيه 110 شما بهتر امتي هستيد که براي مردم بيرون آورده شديد گفته اند مقصود همه علماي امت است و مقام علماي عترت و علماي مرجئه يکي است و اجماع و حجت بعلماي عترت تنها تمام نيست ميان تو و آن ها چه فرقي است آيا بصرف ادعاي آنها قانع ميشوي يا دليل از آنها ميخواهي اگر بگوئي دليل از آنها ميخواهم اکنون تو خودت دليل بياور که مقصود از اين آيه که خواندي خصوص عترت است و عترت بمعني ذريه است و ذريه هم خصوص فرزند حسن و حسين است نه ديگران از اولاد جعفر و عموزادگان ديگر و کسانيکه مادرشان زنان فاطميه هستند. گفته است باماميه گوئيم چه دليل داريد بر اينکه بايد از ميان همه عترت فقط يکي امام باشد و ديگران ممنوع باشند اگر بگويند دليل انحصار وراثت و وصيت است گفته شود شيعه مغيريه امامت را مخصوص اولاد حسن بن علي مي دانند و سپس در يک خاندان از اولاد حسن بن حسن در هر عصر و زماني بوراثت و وصيت پدر و با شما در اين قول بانحصار مخالفند چنانچه شما با ديگران مخالف هستيد



[ صفحه 192]



با اعتماد بخدا در جواب گويم دليل اينکه امام در هر عصري جز يکي نباشد اين است که امام بايد افضل مردم باشد و افضل يکي از دو معني ميدهد يا مقصود افضل از همه ديگرانست يا افضل از هر فردي ديگر و بهر معني جز بر يک فرد صدق نکند زيرا محال است او افضل همه امت يا هر فردي از امت باشد و در امت کسي افضل از او يافت شود چون اين جائز نيست بدليلي که خود زيديه هم اعتراف بصحت آن دارند و ميگويند امام بايد افضل باشد درست آيد که در هر عصري جز يک امام نباشد و امتياز ما از طائفه مغيريه آسانست و روشن و نزديک بفهم و المنه لله بيانش اين است که پيغمبر (ص) حسن و حسين را مورد دلالت روشن امامت نمود و آن ها را از ساير عترت بامتيازات روشني جدا کرد چنانچه ذکر نموديم و توصيف کرديم و چون حسن (ص) درگذشت حسين احق و اولي بامامت بود. چون پيروي معرفي رسول خدا و اختصاص او (ع) امام حسن بامامت وي رهبري کرد و او را معين نمود و اگر امام حسن بامامت پسرش وصيت ميکرد مخالف رسول خدا (ص) ميشد و او از اينموضوع مبراست و بعد ذلک ما هيچ شک و ريبي نداريم که حسين عليه السلام افضل است از حسن بن حسن بن علي و افضل بعقيده ما و زيديه همان امام بحق است و بدين بيان دروغ مغيريه ثابت شد و اساس گفتار آن ها منهدم گرديد و ما مقامي را که براي علي بن الحسين معتقديم از روي بخشش و تقليد احدي نيست ولي اخباري که درباره فضل و مقام او بگوش رسيده درباره حسن بن حسن نرسيده و اينها دليل استکه او اعلم و افضل بوده است در علم حلال و حرام از حسن بن حسن و از جانشين بعد از او و از گفتار حسن بن حسن چيزي نشنيديم که ممکن باشد آن را با علم علي بن الحسين مقابله کرد و عالم در احکام دين احق بامامت است از کسيکه علم ندارد شما اي گروه زيديه اگر براي حسن بن حسن علم بحلال و حرام بدست داريد بيرون آريد و اگر نه انديشه کنيد در قول خداي عز و جل آيا کسيکه



[ صفحه 193]



بحق رهبري ميکند شايسته تر استکه پيروي شود يا کسيکه رهبري شود چه بر شما است؟ چگونه قضاوت ميکنيد؟ (سوره يونس آيه 35) ما منکر نشويم که حسن بن حسن فضل و تقدم و طهارت و پاکدلي و عدالت داشت ولي رکن امامت علم بدين است و معرفت احکام رب العالمين و دانستن تاويل قرآن و تا امروز ما بهر کس از زيديه برخورديم که بامامت او قائل است مرجع او در تاويل قرآن استخراج معني است و در احکام اجتهاد و قياس است و معني قرآن را با استخراج و استنباط نميتوان فهميد بچند وجه

1 - اين در صورتيستکه قرآن بيک لغت مخصوص نازل شده بود و علماء آن لغت مقصود آن را مي دانستند ولي قرآن بلغات بسياري نازل شده.

2- موضوعات ديني مجمل بسياري در قرآن استکه جز ببيان از طرف خدا نتوان آنها را شناخت مثل نماز، روزه، زکوه، حج و آنچه از اين قبيل است.

3- در قرآن اسمائي است که مقصود از آن جز با بيان از طرف خدا مفهوم نشود (مانند حرف مقطعه اوائل سوره) و حمل قرآن بر صرف معناي لغوي درست نباشد زيرا اين در صورتيست که قبلا بداني کلامي را که ميخواهي تفسير کني در مجمل و مفصلش مطالب توقيفي نيست، اگر کسي از آنها گويد آنچه در قرآن محتاج ببيان از طرف خدا بوده رسول خدا براي صحابه بيان کرده و هر چه قابل استخراج بوده بعلماء واگذار شده و قرآن خودش را بيان ميکند و باين بيان ما از توقيف



[ صفحه 194]



محتاج بامام که شما ميگوئيد بي نياز هستيم در جوابش بايد گفت اين جائز نيست زيرا ما مي بينيم يک آيه از نظر دلالت لغت دو معني متضاد دارد و ممکن است هر کدام را حکم شرعي دانست و جائز نيست که متکلم حکم هر دو را خواسته باشد اگر گويد ممکن است در خود قرآن دليلي بر تشخيص يکي از دو معنا باشد که دانشمندان قرآن بتدبر مراد از آن را درک کنند ما جواب گوئيم اين که گوئي مورد انکار است براي آنکه اين دليلي که در خود قرآن براي تعيين يکي از دو معنا هست يا قابل تاويل هست يا نيست اگر قابل تاويل هست خودش محتاج بتفسير از امام است و اگر قابل تاويل نيست خودش توضيح مقصود است و مورد انکار نيست که بر حکيم رواست و پسنديده ولي ما چون در قرآن تدبر کنيم اين طور نيست و درک ميکنيم که اختلاف در تاويل آن ميان اهل علم بدين و لغت بر جا است و اگر آياتي بود که بطور قطع آيات ديگر را تفسير ميکرد و معلوم بود که مخالفين آن معاند هستند و کشف امر آنها آسان بود و معلوم بود تاويل آنها خارج از ميزان لغت و زبان اهل لغت است زيرا اگر کلامي قابل تاويل نباشد و آنرا حمل بر معناي مخالف لغت کني از آن لغتي که سخن بان ادا شده خارج شدي، شما گروه زيديه يک آيه مورد اختلاف را بما نشان دهيد که در قرآن دليل قاطعي بتعيين معناي آن باشد اين امر متعذر است و تعذرش دليل آنست که قرآن محتاج بمترجم مخصوصي است که مراد خداي تعالي را بداند از آن خبر دهد، اين موضوع بر من واضح است



[ صفحه 195]