بازگشت

اثبات غيبت


و روايت شده که ولادت امام زمان پنهاني است و شخص او از نظر مردم غايب است تا آنکه چون ظهور کند بيعت هيچکس بگردن او نباشد و او کسي باشد که زنده است و سهم ارث او را تقسيم



[ صفحه 126]



کنند و من اين حديث را با سند آن در محل مناسب اين کتاب بيرون نويس کرده ام، منظور من از نقل اين خبر اثبات وفات امام يازدهم بود و چون غيبت محمد حنيفه و امام صادق جعفر بن محمد و موسي بن جعفر و حسن بن علي عسکري عليهم السلام باطل شد براي صحت و ثبوت وفات آنان تحقق آن درباره کسيکه پيغمبر (ص) و يازده امام (ع) تصريح کرده اند درست باشد و او حجه بن الحسن بن علي بن محمد عسکري است و من اخبار نصوص غيبت شخص آنحضرت را از قول آنان با سند خود در اين کتاب درج کرده ام هر کدام از مخالفين که راجع بغيبت امام قائم از ما پرسش ميکنند يا معتقد بامامت يازده امام، پدران آنحضرت هستند يا نيستند اگر هستند بايست امامت دوازدهمي را بپذيرند زيرا پدران او که امامان پيش از اويند باسم و نسب او را معرفي کرده اند و شيعه اتفاق دارند که او امام قائم است که بعد از يک غيبت طولاني ظهور ميکند و زمين را پر از عدل و داد مينمايد چنانچه پر از جور و ستم شده و اگر سئوال کنند عقيده بامامت يازده امام پيش از او ندارد ما درباره امام غائب جوابي باو نخواهيم داد و بايد اول امامت يازده امام پدران او را بر او ثابت کنيم، چنانچه اگر يک يهودي بگويد چرا نماز ظهر چهار رکعت و نماز عصر چهار رکعت و نماز عشاء چهار رکعت است و نماز صبح دو رکعت و مغرب سه رکعت است جوابي ندارد بايد باو گفت تو منکر پيغمبري هستي که اين نمازها را دستور داده و شماره بر رکعات آنها نهاده بايد اول در نبوت او و اثبات آن با تو سخن گوئيم اگر نبوت او باطل شد اين نمازها باطل است و پرسش از آن جا ندارد و اگر نبوت او درست است بايست باين نمازها و عدد رکعات آنها اقرار کني چون پيغمبر آنها را



[ صفحه 127]



مقرر کرده و اجماع امت آنرا ثابت نموده علت آن را بداني يا نداني بهمين وضع است پرسش از حضرت قائم طبق النعل بالنعل جواب اعتراض ديگر راجع بغيبت امام زمان عجل الله فرجه بسا معترضي باشد که آثار حکمت را نداند و از وضع تدبير درست ملت بيخبر باشد و بعنوان اعتراض بگويد چرا امام دوازدهم غائب شد و يکي از امامان پيش از او غائب نشد که پدران او بودند و بعقيده شما امام بودند با اينکه اکنون که زمان غيبت او است زندگاني شيعه از زمان بني اميه بسيار رفاه تر است و آزادي بيشتر دارند زيرا سخت گيري بشيعه در زمان آنها تا حدي بود که

1- مسئول مقامات دولتي بني اميه بودند که از اميرالمومنين عليه السلام بيزاري جويند

2 - مورد تعقيب نيروي آنها بودند و بيرحمانه بجرم تشيع کشته ميشدند و تبعيد و آواره ميگرديدند ولي شيعه اماميه امروزه در آرامش و سلامت بسر ميبرند و شماره آنها افزون شده و پيروان و ياران بسياري دارند و بواسطه دوستي و پشتيباني بزرگان اهل دولت وقت و صاحبان سلطنت و نيرو، قدرت فراواني يافته اند و مذهب آن ها آشکار گرديده و پيروزمند شده. من بتوفيق خدا در جواب اين اعتراض ميگويم ناداني بيخبران و اشخاص بي عقيده و ايمان هميشه هست، ما پيش از اين گفتيم که ظهور حجتهاي الهي در غيبت آن ها در جريان حکمت نامتناهي است و بمناسبت امکان و استفاده اهل ايمان است گرچه حقيقت آن بر ما معلوم نباشد و براي توضيح بايد گفت از روي دقت نظر با اين تکاثر و تظاهر شيعيان وضع امام بحق از زمان امامان گذشته مشکلتر و سختر است و رنج آورتر براي آن که.

1 - امامان گذشته محرمان بشيعيان و دوستان و طرفدارانشان در هر مقامي و بهر مناسبتي گفته بودند که امام شمشير زن و مقتدر در برابر مخالفين همان امام دوازدهم است و ما وظيفه سکوت داريم



[ صفحه 128]



و آن امام هم قيام نميکند تا آشکارا از آسمان بنام خود و پدرش فرياد عمومي بلند شوند و با اينکه اين تعليمات محرمانه بوده باندازه اي مورد سفارش شده که بگوش دشمنان رسيده و مردم هم عادت دارند هر چه بشنوند و احساس کنند منتشر سازند، اين موضوع در ميان شيعيان آل محمد منتشر بود بگوش دولتهاي مخالف و ديگران هم رسيده بود و آنها هم امامان شيعه را راستگو و دانشمند و فاضل مي دانستند نظر بموقعيت عمومي آن ها از شتاب در کشتارشان توقف ميکردند و از آزار آن ها خودداري مينمودند و حکمت و تدبير خدا هم موجب ظهور و نگهداري آن ها بود و بايست بهمين وضع هر کس بدانچه سزاوار است از هدايت و ضلالت برسد چنانچه خداي تعالي (در سوره کهف آيه 17) فرمايد هر که را خدا توفيق هدايت داد رهبري شده و هر کس را بوادي ضلالت وانهاد تو هرگز پيشوا و رهبري براي او نخواهي يافت و خداي عز و جل (در سوره مائده آيه 68) فرمايد بيفزايد محققا بسياري از آنان را آنچه بتو از پروردگارت نازل شده سرکشي و کفر اندوه مخور بر مردم کافر ولي در اين زمان اخبار نص و اشاره باحوال صاحب الزمان بگوش همه مردم رسيده و همه مطلع شده اند که صاحب الزمان با شمشير ظهور کند، مردم هم عادت دارند هر چه بشنوند و ببينند و مشاهده کنند منتشر سازند، اگر صاحب الزمان در عيان باشد و با شيعيان خود تماس گيرد ميان مردم شيعه شهرت يابد و بگوش دشمنان برسد بلکه جاسوسان مخفي بوجود او پي برند و بسا دوستان هنگام جدال با مخالفان تحت تاثير احساسات خود او را معرفي کخنند و محل او نشان دهند، چنانچه هشام بن حکم موقع مناظره با شخص شامي در حضور امام صادق عليه السلام تحت اين تاثير قرار گرفت و او را معرفي کرد، در گرم مناظره شخص شامي بهشام گفت اماميکه باو اشاره ميکني اين القاب و صفات را براي معتقدي کجا وجود خارجي دارد؟ هشام بيخودانه



[ صفحه 129]



با دست خود بامام اشاره کرد او را معرفي کرد و گفت همين آقا است. و اگر امام زمان بطور خصوصي با شيعيان خود هم تماس گيرد در مجالس آنها منتشر شود و بناچار نشاني شخص و نسب و مکانش بگوش مخالفان رسد در اينصورت نه بوي رحم کنند و نه بشيعيان وي مهلت دهند چنانچه فرعون بحساب اينکه شينده بود موسي پيغمبر ناجي بني اسرائيل است و هلاکت فرعون و کشورش بدست او است و از آنها بوجود ميايد بيرحمانه مشغول کشتار فرزندان بني اسرائيل شد و پيش از او بمحض اينکه خبر زايش حضرت ابراهيم بگوش نمرود رسيد و فهميد که هلاکت او و ويراني کشورش بدست او است شروع بکشتار فرزندان رعايا و اهل کشورش کرد و هم چنان خليفه ناحق و سرکش زمان وفات امام حسن بن علي عليه السلام پدر صاحب الزمان در جستجوي فرزند او برآمد خانه او را تحت نظر گرفت و کنيزانشرا زنداني کرد و انتظار حملي را که در آنها گمان ميبرد کشيد و اگر منظورشان همانوضع زمان ابراهيم و موسي نبود اين کارها را نمي کردند آن حضرت اهل و فرزند خود را بجا گذاشت و مخالفين ميدانستند که مذهب و دين او اين است که با وجود فرزند يا يکي از ابوين هيچکس جز زوج و زوجه از ارث نميبرد، شخص عاقل جز اين را نپندارد و فهم نکند و مقتضاي تدبير و حکمت الهي هم در موضوع غيبت و ظهور در ميان بود و چون چنين سخت گيري در ميان بود امام بناچار غائب شد و شخص او پشت پرده رفت و نتوانستند محل او را بدانند، سپس يکخنفر در ميان بود امام بناچار غائب شد و شخص او پشت پرده رفت و نتوانستند محل او را بدانند، سپس يکنفر از شيعيانش پاره از وضعيت غيبت آنحضرت را منتشر ساخت چنانچه ما وصف نموديم و امام در حال استتار مورد توجه دشمنان گرديد و بازرساني از طرف سرکش آن عصر يا فتنه انگيزي از ميان عوام بتفحص پرداخت نسبت باستتار امام و اخباري که درباره او رسيده بود بازرسي نمود ولي شخصي که باو اشاره شود و شبهه اي که دست آويز او گردد نيافت در اينجا دشمن شکست خورد و فتنه خوابيد و عصبيت عقب کشيد و در اين



[ صفحه 130]



صورت مخالفين نسبت بشيعيان او بهانه اي ندارند و نميتوانند آنها را محکوم و معدوم نمايند، آتش جنگ خاموش شد و دشمن بجاي خود نشست و فرصتي براي انديشه و تامل بدست آمد جويندگان حقيقت بصحت امامت آنان پي بردند و هر شخص با ايماني که درست فکر کرد حقانيت مذهب اماميه را فهميد و کسانيکه در حيرت جهالت بودند و باولياء حجت الهي پيوستند، پرده تاريکي در مهلت تامل و تحقيق در علامات و شواهد امامت بکنار رفت چنانچه حقيقت امامت و صحت مذهب اماميه براي هر کس طالب حق باشد از مطالعه همين کتاب ما روشن و هويدا گردد در صورتيکه جوياي نجات باشد و از گمراهي گريزان گردد و خود را در زمره پيشروان سرانجام خوشيکه خدا مقرره کرده وارد کند و راه حق را بر گمراهي انتخاب نمايد. جواب شبهه ديگر راجع بغيبت امام عصر عجل الله فرجه يکي از اعتراضاتيکه جهال معاندين حق دارند اينست که ميگويند بما از وضع فعلي امام غائب خبر دهيد آيا مدعي امامت هست يا نيست؟ در فرض اينکه ما نزد او برويم و از احکام دين از او پرسش کنيم اگر جواب دهد و مدعي امامت باشد امام است و اگر در صورت مراجعه بوي مدعي امامت نباشد و جواب ما را ندهد او با کسيکه امام نيست برابر است و امامت او فائده و مفهومي ندارد، در جواب اين اعتراض بايد گفت.

1 - امام راستگوئيکه پيش از وي بوده ما را بامامت او دلالت کرده و نيازي ندارد که خود مدعي امامت باشد بلکه وظيفه مردم است که او را بامامت بشناسند و اگر خودش هم اظهار امامت کند براي ياد آوري و تاکيد است نه براي اثبات و اقامه دليل زيرا اماميکه پيش از وي ظاهر بوده بامامت او تصريح کرده و وضع او را روشن نموده و او را از ادعاء امامت و اقامه برهان بي نياز ساخته نظير آن



[ صفحه 131]



عقيده ما است درباره علي بن ابيطالب عليه السلام که بنص پيغمبر (ص) امامت او ثابت شده و محتاج نبود که خود دعواي امامت کند و دليل بر آن اقامه کند، اما راجع بپرسش از احکام دين از آنحضرت البته اگر از روي معرفت باو رجوع شود و مقصود طلب رشاد و آموختن مسائل باشد و با اعتقاد بامامت او و اقرار بمقام او باشد خود را بشناساند و بشما بياموزد و جواب گويد ولي اگر بقصد دشمني و جاسوسي باو رجوع شود و در دل گرفته شود که وسيله مزاحمت او نزد دشمنان دين فراهم گردد و بدست آويز اطلاع بر اسرار دين بدست دشمنان سپرده شود بشما جواب نخواهد داد زيرا از شما به جان خويش ميترسد. اگر اين جواب قانع کننده نباشد ما در مقام جواب اين پرسش را طرح ميکنيم که

2- در آن زمانيکه پيغمبر (ص) در غار پنهان بود اگر مردم ميخواستند باو رجوع کنند از احکام دين بپرسند ميتوانستند او را ملاقات کنند و خدمت او برسند يا نه؟ اگر ميتوانستند که حضرت پنهان نبوده و اگر نميتوانستند پس وجود و عدم او در عالم بنا بر نظر شما برابر بود، اگر بگوئيد پيغمبر در اين پنهاني حفظ جان خود ميکرد گفته شود که امام هم در دوره غيبت حفظ جان خود ميکند، اگر بگوئيد که پيغمبر بعد از آن آشکار شد و دعواي نبوت کرد، ميگوئيم چه فرق دارد منظور اينست که پيش از خروج از استتار در غار و ظهور خود پيغمبر بود و اين غيبت مايه نقصي در نبوت او نشد امام هم تا براي حفظ خود در پرده غيبت است امام است و اين غيبت موجب نقص امامت او نيست.

3 - بصاحبان اين اعتراض گفته ميشود در جواب اين پرسش چه ميگويند؟ جمعي از افاضل اصحاب پيغمبر و راستگويان آنها با آنحضرت بيک لشگر جرار و خونخوار مشرکين برخورده اند و آن لشگر دشمن در جستجوي شخص پيغمبراند که او را از ميان ببرند ولي شخص آنحضرت را نميشناسند و از همان اصحاب مپرسند که اين شخص پيغمبر است و چگونه ميشود او را گرفت؟



[ صفحه 132]



و کجا است؟ بناچار براي رفع شر دشمن از پيغمبر ميگويند ما محل او را نميدانيم، اين شخص پيغمبر نيست آيا در اين جواب دروغگو و مورد ملامت هستند و بد کاري کرده اند؟ اگر بگوئيد دروغگو هستند بواسطه تکذيب اصحاب پيغمبر (ص) از دين بيرون رفته ايد و اگر بگوئيد دروغ نگفته اند بلکه براي حفظ جان پيغمبر سخن مبهمي گفته اند و در دل معني ديگر داشته اند که از دروغ پرهيز کرده باشند اگر چه ظاهر گفتارشان دروغ باشد و ملامتي بدانها متوجه نيست بلکه کارشان پسنديده و بجا است زيرا از جان پيغمبر دفاع کرده اند در اينصورت بانها گفته شود اگر امام هم در برابر دشمنان خود بگويد من امام نيستم و جواب پرسشهاي آنها را ندهد امامت او زائل نگردد زير از جان خود ترسيده، اگر انکار امامت در برابر دشمن در حال ترس سبب بطلان امامت باشد بايد اصحاب پيغمبر (ص) که در جواب دشمن انکار نبوت او را کنند راستگو و مسلمان نباشند و اگر اينگونه انکار خلل براستگوئي و اسلام صحابه ندارد پنهان کردن امام شخص خود را خللي در امامت پديد نکند و در اين ميان فرقي نيست و اگر مسلماني بدست کفاري گرفتار شد که هر مسلماني را بدست آرند ميکشند و از او پرسيدند تو مسلماني؟ گفت نه، اين انکار اضطراري او را از اسلام بيرون نميبرد اگر امام هم در برابر دشمنان جاني خود انکار امامت خود کند از امامت خارج نشود اگر بگويند يک مسلمان در عالم وظيفه تربيت مردم و اقامه حدود ندارد، از اينراه يک مسلمان با يک امام فرق دارد و لازمست که امام خود را پنهان نکند تا مردم از او استفاده کنند جواب گوئيم که امام خود را پنهان نکرده براي آنکه خداي عز و جل او را بامامت نصب کرده و مقام او را بمردم معرفي کرده بگفته امام صادقي که پيش از او بوده او را بخلافت خود برگزيده ما ميگوئيم امام براي ترس از اينکه دشمنانش او را بکشند پيش دشمناني جاني خود اقرار



[ صفحه 133]



بامامت ندارد ولي اينطور نيستکه از همه خلق پنهان باشد و هيچکس او را نشناسد براي آن که اگر همه مردم از امام طائفه اماميه پرسش کنند که کيست گفته شود فلان بن فلان است و نزد همه امت اسلامي معروف است و سخن ما در اين بود که امام وظيفه دارد نزد دشمن خود اقرار بامامت کند يا نه و با شما معارضه کرديم باينکه پيغمبر هم يک وقت از ترس دشمن خود را در غار پنهان کرد با اينکه صاحب معجزات بود و شريعت تازه آورده و شريعت پيش را نسخ کرده و مردم از همه راه محتاج مراجعه باو بودند و گفتيم چون از جان خود بترسد حق دارد پيش دشمنان خود انکار امامت کند و جواب سئوالات آنها را ندهد و اين معني او را از امامت خارج نکند و فرقي ميان غيبت پيغمبر در غار و غيبت امام زمان نيست در اينجا از طرف مخالفين سئوال ديگري پيش ميايد باين مضمون. شما که براي امام جائز ميدانيد از ترس دشمنان انکار امامت کند براي پيغمبر هم جائز ميدانيد از ترس دشمن انکار نبوت کند. جواب - در اينجا دو عقيده است اول آن که پيغمبر و امام در اينمورد با هم فرق دارند، پيغمبر چون تنها وسيله ميان خدا و خلق است و او خودش بايد دعوي رسالت کند و مقام خود را براي مردم بيان کند اگر از روي تقيه هم انکار نبوت خود کرد حجت از ميان ميرود و ديگري نيست که مقام او را بيان کند و بمردم اتمام حجت نمايد ولي امام جانشين پيغمبر است و پيغمبر او را تعيين کرده و بمردم معرفي نموده و اتمام حجت شده و اگر خاموش باشد يا انکار مقام خود کند پيغمبر بجاي او وضع او را روشن کرده و اشکالي ندارد ولي ما اينطور جواب ندهيم ولي ميگوئيم حکم پيغمبر (ص) و حکم امام در حال تقيه يکسان است پيغمبر هم در صورتيکه بامر الهي قيام کرده و تبليغ رسالت نموده و معجزه آورده باشد و سپس گرفتار دشمن گردد براي حفظ خود ميتواند تقيه کند ولي پيش از آن نميتواند دليلش آنستکه پيغمبر اسلام (ص) در صلح حديبيه عنوان نبوت خود را از صلحنامه محو کرد چون سهيل بن عمرو و حفص بن احنف نمايندگان مشرکين منکر نبوت او شدند حضرت



[ صفحه 134]



بعلي بن ابيطالب فرمود کلمه نبي را پاک کن و بنويس هذا ما صالح عليه محمد بن عبد الله اين قرار صلح محمد بن عبد الله است و اين موضوع ضرري بمقام نبوت او نداشت زيرا نشانه و دلائل نبوتش پيش از آن براي مردم روشن شده بود. خداي عز و جل عذر عمار را پذيرفت آنگاه که مشرکين او را بدشنام و بدگوئي پيغمبر واداشتند و ميخواستند او را بکشند و بد گفت و نجات يافت و چون نزد پيغمبر هجرت کرد باو فرمود چهره رستگاري داري عرض کرد رستگار نيست که بشما بد گفته فرمود مگر دلت ايمان پا بر جا نداشت؟ عرض کرد چرا يا رسول الله خداي تبارک و تعالي (در سوره نحل آيه 106) نازل کرد مگر کسيکه اکراه شود و دلش مطمئن بايمان باشد و حق اين موضوع همان شرع استکه اين کار در موقي جايز است و در موقعي ممنوع است و چون براي امام جائز استکه براي تقيه امامت خود را انکار کند و مقام خود را پنهان دارد جائز است که باقتضاي مصلحت شخص خود را هم پنهان نمايد اگر غيبت يک روز جائز باشد براي حکمتي باقتضاي حکمت غيبت يک سال هم جائز باشد اگر يکسال جائز شد صد سال هم جائز است و بيش از آن هم باقتضاي حکمت جائز است تا وقتي فرا رسد که مصلحت در ظهور باشد و لا قوه الا بالله تا اينجا براي جواب مخالفين بود ولي عقيده مذهبي ما اينست که امام هر وضعي بخود گيرد از غيبت و ظهور و غير آن طبق دستوري است که از رسول خدا باو رسيده و بايد عمل کند چنانچه اخباري از ائمه ما در اينموضوع وارد شده. امام هشتم از قول پدرش از قول پدرانش بازگو کرده است که پيغمبر (ص) فرمود بانکه مرا به مژده دادن فرستاده هر آينه امام قائم از فرزندان من طبق دستور معيني از طرف من غائب شود تا آنکه بيشتر مردم گويند خدا را در خاندان محمد حاجتي نيست و ديگران در اصل ولادت او شک کنند هر کس زمان او را درک کند بايد بدين او متمسک شود



[ صفحه 135]



و شيطان را بخود راه ندهد تا او را بوسوسه از ملت من براند و از دين من بيرون برد او پدر و مادر شما را از بهشت بيرون کرد پيش از اين و خداي عز و جل شياطين را دوستان کسانيکه ايمان ندارند قرار داده.