دليلي ديگر بر مشاکله انبياء و اوصياء
راه ديگري براي استدلال بر حقانيت آنچه ما شرح داديم راجع بمشابهت انبياء و اوصياء عليهم السلام اين است که خداي تبارک و تعالي در کتاب خود (در سوره احزاب آيه 21) ميفرمايد هر آينه براي شما است نسبت برسول خدا پيروي نيکو و پسنديده و در (سوره حشر آيه 7) ميفرمايد آنچه رسول خدا بشما داد بگيريد و آنچه شما را از آن بازداشت وانهيد خدا بما دستور داده که برهبري رسول خدا رهبري شويم و همه کارها را در حدود اجراءات رسول خدا مجري داريم چه گفتار و چه کردار و يکي از گفته هاي رسول خدا که دليل است بر مشابهت کامل انبياء و ائمه اين است که فرمود مقام و منزله علي نسبت بمن چون مقام و منزله هرونست نسبت بموسي (ع) جز اينکه پس از من پيغمبري نيست و رسول خدا بما اعلام کرده که علي پيغمبر نيست و با اين وصف شبيه هرونست که هم پيغمبر بود و هم رسول و بهمين وضع آنحضرت را بجمعي از پيغمبران تشبيه کرده است. عبد الله بن عباس گويد ما نزد رسول خدا نشسته بوديم که فرمود هر که خواهد بادم بنگرد در علمش و بنوح در صلح جوئيش و بابراهيم در بردباريش و بموسي در زير کيش و بداود و در زهدش بايد بنگرد باين شخص که ميايد ما همه خيره شديم بناگاه علي بن ابيطالب پيش آمد و با کمال وقار قدم بر ميداشت، چون استوار باشد که رسول خدا يکي از ائمه را بانبياء و رسول شبيه شمارد براي ما استوار باشد که همه ائمه را بانبياء و رسل شبيه دانيم و اين دليل قانع کننده است و بتحقيق
[ صفحه 105]
ثابت شده که صاحب الزمان ما در غيبت بحضرت موسي و انبياء ديگر که غيبت داشته اند همانند گرديده براي آنکه غيبت امام زمان براي خاطر سرکشان و طاغيانست بملاحظه مصلحتي که در فصل اول آنرا يادآورد کرديم و از ملاحظاتي که گفتار مخالفان ما را در شبيه نبودن ائمه بانبيا و رسل باطل ميکند اين است که رسولاني که پيش از عصر پيغمبر (ص) ما بودند اوصيائشان مقام نبوت داشتند و هر وصي پيغمبري که پيش از زمان پيغمبر ما قائمقام حجت پيش از خويش بود از وفات آدم تا عصر پيغمبر ما (ص) پيغمبر بود چون وصي حضرت آدم شيث فرزند او که هبته الله است در علم آل محمد (ع) و خود پيغمبر بود و مثل وصي حضرت نوح فرزندش سام که پيغمبر بود و مثل حضرت ابراهيم که اسحق پسرش وصي او بود و پيغمبر هم بود و مثل حضرت موسي که وصيش يوشع بن نون پيغمبر بود و مثل حضرت عيسي که وصيش شمعون الصفاء پيغمبر بود و مثل حضرت داود که وصيش سليمان پسرش پيغمبر بود ولي اوصياء پيغمبر ما (ص) پيغمبر نبودند چونکه خداي عز و جل محمد (ع) را خاتم انبياء نمود و امتش را خاتم همه امم براي کرامت و برتري او پس انبياء و ائمه از نظر مقام وصايت هم شکل باشند چنانکه در اوصافي که پيش گفتيم هم شکل باشند پيغمبر وصي است و وصي امام است و بني امام است و بني حجت است و امام هم حجت است در ميان هم شکلان هم شکلتر از ائمه و پيغمبران نخواهد بود و همچنين پيغمبر بما خبر داده است که اوصياء گذشته و اوصياء او هم در کارهاي خود و پيش آمدها شبيه هستند چنانچه در داستان يوشع بن نون وصي حضرت موسي و صفوره دختر شعيب زن موسي ملاحظه ميشود با داستان اميرالمومنين وصي رسول خدا و عايشه دختر ابي بکر و در اينکه غسل دادن هر پيغمبري بر وصي او بخصوص لازمست
[ صفحه 106]
عبد الله بن مسعود گويد بپيغمبر عرض کردم وقتي از دنيا بروي کي تو را غسل ميدهد؟ فرمود هر پيغمبري را وصي او غسل ميدهد عرض کردم وصي شما کيست يا رسول الله؟ فرمود علي بن ابيطالب عرض کردم يا رسول الله بعد از شما چند زنده باشد فرمود سي سال زيرا يوشع بن نون وصي موسي پس از او سي سال زنده بود و صفوراء دختر شعيب زن حضرت موسي بر او شوريد و گفت من بخلافت از تو شايسته ترم يوشع با وي جنگيد و طرفدارانش را کشت و خودش را اسير کرد و با او خوشرفتاري نمود دختر ابي بکر هم بزودي بر علي بشورد با چند هزار از امتم و با او بجنگد و طرفدارانش را بکشد و خودش را اسير کند و با او خوشرفتاري کند و درباره او است که خداي عز و جل (در سوره احزاب آيه 32) فرمايد در خانه هاي خود بمانيد و مانند زمان جاهليت نخست خودنمائي نکنيد مقصود از آن صفوراء دختر شعيب است پس همانندي پيغمبران و ائمه ثابت شد در نام و وصف و نعت و کار و هر چه براي پيغمبران روا باشد براي ائمه رواست و مجري ميشود طبق النعل بالنعل و اگر روا باشد که امامت صاحب الزمان بخاطر غيبت او انکار شود بعد از وجود امامان گذشته و ظهور آنها لازم آيد که نبوت موسي بن عمران هم انکار شود بخاطر انکه غايب شد چون همه پيغمبران غيبت نداشتند و چون غيبت موسي باعث سقوط نبوتش نيست و با غيبت نبوتش برجا است مانند همان پيغمبراني که آشکار بودند و غيبت نداشتند هم چنين امامت صاحب الزمان ما هم با غيبت او صحيح است چنانچه امامت اماماني که پيش از او بودند و غيبت نداشتند صحيح است و چنانچه روا باشد حضرت موسي در دامن تربت فرعون باشد و او را نشناسد و فرزندان بني اسرائيل را در طلبش بکشد همچنين جائز است صاحب الزمان ما بشخصه در ميان مردم موجود باشد، در
[ صفحه 107]
مجالس آنها درآيد پا روي فرش آنها بگذارد و در بازارهاي آنها راه برود و او را تا گذشت مدت مقرر نشناسند از امام ششم صادق جعفر بن محمد روايت شده که فرمود در حضرت قائم روشي است از موسي و روشي است از يوسف و روشي است از عيسي و روشي است از محمد (ع) اما روش موسي اين است که ترس دارد و انتظار ميکشد، روش يوسف اينست که برادرانش با او سخن گويند و خريد و فروش کنند و وي را نشناسند روش عيسي گردش در زمين است و روش محمد (ص) شمشير است. جواب اعتراض ديگري راجع بغيبت امام زمان عجل الله فرجه در اينجا ممکن است مخالفين ما باعتراض خود بيفزايند و بگويند، بر شما ثابت شد که امام زمان مانند حضرت موسي و ديگر پيغمبران غايب است و کسي او را نمي شناسد ولي حجتهاي غائب چون موسي بن عمران تا غائب بودند اثري نداشتند و اطاعت آنان واجب نبود تا آنکه اظهار دعوت کردند و خود را معرفي نمودند و امام زمان شما هم تا مکانش نهان و شخصش پنهانست حجت بر مردم نيست مگر آنکه ظهور کند و قيام بدعوت نمايد. بتوفيق خدا در پاسخ آنان ميگويم مخالفين ما غافلند از آنچه لازمست بر خلق نسبت بحجتهاي خدا در حال ظهور و غيبت با اينکه خدا در کتاب خود حجت را بر آنها تمام کرده و آنها را در اشتباه و ناداني وانگذاشته ولي آنها در قرآن مجيد تدبر نميکنند و حقايق آنرا نمي فهمند چنانچه خداي عز و جل (در سوره محمد آيه 24 فرمايد) آيا تدبر نميکنند در قرآن يا قفل بر دل آنها زده شده است، خدا در داستان موسي براي ما بيان کرده که وجود او در حال غيبت و قبل از قيام رسمي بدعوت بي اثر نبوده وظائف ممکنه را انجام مي داده و مردم را بمناسبت همان موقعيت غيبت رهبري مي کرده و در همان حال پيرواني داشتند که او را ميشناختند و باو وابسته بودند و پيش از اظهار دعوت و معرفي خود
[ صفحه 108]
انتظار او را داشتند آنجا که (در سوره قصص آيه 105) مي فرمايد. وارد شهر شد هنگامي که مردمش غافل بودند دو مرد را يافت که با هم قتال ميکردند اين از شيعيانش بود و اين از دشمنانش آنکه از شيعيانش بود از او کمک خواست بر عليه دشمنش و خداوند در بيان حال شيعيانش در سوره اعراف آيه 129 فرمايد قوم موسي گفتند پيش از اينکه بنجات ما بيائي در آزار بوديم و بعد هم که آمدي تا آخر آيه، خدا در قرآنش بما خبر داده که موسي پيش از آنکه اظهار نبوت خويش کند و قيام بدعوت نمايد شيعياني داشته که او را ميشناختند و آنها را مي شناخته و طرفداران خود مي دانسته و اگرچه آنها در آنوقت نمي دانستند اين شخص همان موسي است که منتظر اويند زيرا ظهور نبوت موسي پس از آن بود که از پيش شعيب برگشت و پس از سالها که گله چراني او کرد و تسلط بر خانواده خود يافت با خانواده خود بسمت مصر آمد و داستان ملاقات آن دو نفر که موقع ورود بي خبر خود در شهر مصر دارد پيش از رفتن او نزد شعيب بوده است و همچنين راجع بشخص محمد (ع) هم مردماني بودند که پيش از ولادتش و بعد از آن قبل از بعثتش از کار او خبر داشتند خروج او و دار الهجره او مدينه را ميدانستند با آنکه هنوز خود را بنبوت معرفي نکرده بود و اظهار دعوت ننموده بود و اشخاص نامبرده.
1- سلمان فارس رضي
2 - قس بن ساعده ايادي
3 - تبع پادشاه حمير از اهل يمن
5 و 4 - حضرت عبد المطلب و ابيطالب (جد و عم بزرگوار خود پيغمبر)
6 - سيف بن ذي يزن از ملوک يمن
7 - بحيراء راهب ساکن شامات
8 - بسياري از راهبان راه مدينه بشام
9 - ابي مويهب رهب
[ صفحه 109]
10- سطيح کاهن
11 - يوسف يهودي
12 - ابن حواش دانشمندي که از شام ميامد
13 - زيد بن عمرو بن نفيل از اهالي خود شهر مکه و اشخاص بسيار ديگر مانند اينها بودند که پيغمبر (ص) را بصفت و مشخصات و نام و نسب چه پيش از ولادت او و چه پس از ولادت او مي شناختند و اخبار آن پيش عامه و خاصه موجود است و من آنها را با ذکر سند در مواضع مناسب در همين کتاب بيرون نويس کرده ام، هيچکدام از حجتهاي خداي عز و جل از پيغمبر و امام نبوده است مگر آنکه اهل ايمان وقت پيدايش و زايش او را ضبط کرده و پدر و مادر و نژادش را در هر عصر و زماني مي شناختند براي آنکه امر حجتهاي خداي عز و جل بر آنها اشتباه نشود چه در حال ظهور و چه در حال غيبت ولي اهل انکار و گمراهي و عناد بهيچوجه وضعيت آنها را نمي دانستند وضعيت امام زمان ما عليه السلام هم همين طور است، دوستان مئمنش که اهل معرفت و دانش هستند وقت و زمانشرا ضبط کردند و نشانه هاي او را شناختند و گواه ايام و پيدايش او و هنگام زايش او را و نژاد او رامي دانند و ايشان درباره او چه در حال غيبت و چه در حال حضور يقين دارند خداي عز و جل فرمايد روزي که بيايد بعضي از آيات پروردگار هيچکس را ايمان آن روز سود ندهد در صورتي که پيش از آن بي ايمان بوده امام صادق از تفسير اين آيه پرسش شد فرمود آيات امامانند و آيت منتظر همان قائم مهدي است عليه السلام چون قيام کند ايمان هيچکس که پيش از قيام او با شمشير ايمان نداشته سود ندهد اگر چه بپدران گذشته او هم ايمان داشته و تصديق اينکه مقصود از آيات حجج هستند از
[ صفحه 110]
قرآن مجيد قول خداي عز و جل است (در سوره مومنون آيه 50 و قرار داديم پسر مريم و مادرش را آيه يعني حجت و گفته خداي عز و جل براي ارميا هنگامي که پس از صد سال مرگ او را زنده کرد (در سوره بقره آيه 259 نگاه کن بخر خود و براي آنکه تو را براي مردم آيت قرار دهيم، يعني حجت، خدا او را حجت بر خلق ساخت و آيه ناميد و چون نزد عموم مردم مسلمان امر غيبت امامي بعد از پيغمبر بوده بعض در موضوع آن باشتباه رفته و آنرا عوضي تطبيق کرده اند.