بازگشت

مقدمه


بنام خداوند بخشاينده مهربان: حمد از آن خداي يگانه يکتاي تنها است بي نياز زنده و توانا و دانا و حکيم و علي و عظيم که برتر است از صفات آفريدگان، خداوند جلال و کرامت و فضيلت بخشي و نعمت است آنکه اسماء حسني و امثال علياء و حکمت بالغه دارد، و داراي خواست نافذ و اراده کامل است، نيست مانندش چيزي و او است شنوا و بينا، ديدگانش در نيابند و او ديدگان را دريابد و او است لطيف و خبير و گواهم که سزاوار پرستشي جز خداي يگانه و بي شريک نيست آفريننده همه چيز و مالک هر چيز است و گزارنده هر چيز و پديد آورنده هر چيز و پرورنده هر چيز او است که براستي دادگري کند و در حکم عدالت وزد، ببرابري فرمان دهد و دستور عدالت و احسان و همراهي با خويشان صادر کند و از هرزگي و زشتي و ستم غدقن فرمايد و بکسي بيرون توانائي تکليف نکند و بيش از طاقت بر کسي بار ننهد، حجه رسا از آن او است و اگر خواهد همه مردم را ره نمايد، بخانه سلامت و آسايش بخواند و هر کس را خواهد راه راست بنمايد، در شکنجه شتاب نکند و جز پس از وضوح حجت و تقديم آيات و بينات و ترسانيدن، عذاب نکند: بندگان خود را بدانچه بر ايشان بيان نکرده



[ صفحه 72]



بپرسش نخواند و آنها را باطاعت پيشوائي که بر ايشان معين نکرده دستور ندهد و بندگان خود را در امور ديني بخود و اختيار و نظر آنان وانگذارد، و خلافت خود را بابتکار آنها نسپرده خدا بسيار از اين برتر است و گواهم که محمد (ص) بنده و فرستاده و امين او است از پروردگار خود تبليخ کرده و براه او بحکمت و پند نيک دعوت نموده، بقرآن عمل کرده و به پيروي آن فرمان داده و تمسک بدان را سفارش کرده بهمراهي خاندانش که پس از او ائمه هستند (ص) و فرموده اين دو از هم جدا نشوند تا سر حوض بمن درانيد و براستي اعتماد مسلمانان باين دو بر پايه حجت روشن و راه راست و طبق دين يگانه پرستي درخشاني است که شبش چون روز روشن است و درونش چون برون و نهانش چون آشکار است، امت خود را در اشتباه و کوري نسبت بکار خود وانگذاشته و هيچ دلالت و رهنمائي و اندرزي را از آنان دريغ نکرده و هيچ برهان و حجتي را از نظر دور ننموده است جز آنکه براي آنان راهش را روشن کرده و دليلش را آورده تا پس از رسولان خدا مرم را حجتي بر مخالفت حق نباشد و هر کس بهلاکت رسد دانسته و از روي بينه باشد و هر کس زنده پيروي خدا گردد با گواه و بينه باشد و من گواهم که هيچ مرد مومن و زن مومنه را نرسد که در برابر قضاوت خدا و رسولش در امري خودسر باشد و اختياردار خود گردد و براستي خداست که هر چه خواهد بيافريند و هر چه خواهد اختيار کند، براستي آنان مومن نباشند تا آنکه تو را در اختلافات ميان خود حکم سازند و سپس از آنچه تو حکم کني ميان آنها دلتنگ نشوند و براستي تسليم باشند (آيه 65 سوره نساء) و براستي هر کس حلالي را حرام کند و حرامي را حلال کند يا سنتي را ديگرگون نمايد يا واجبي را منکر شود يا دستور شرعي را وارونه کند يا بدعتي در آن پديد آرد و بخواهد از او پيروي شود و روي مردم بسوي او گردد و بتحقيق که خود را شريک خدا ساخته و هر کس چنين کسي را پيروي کند بتحقيق که او را با خدا بپروردگاري پذيرفته و گرفتار خشم خدا شده است



[ صفحه 73]



و جايش دوزخ است و بد جائي دارند ستمکاران و عملش حبط شده و از زيان کارانست و رحمت خدا بر محمد و خاندان پاکش شيخ ابوجعفر محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه ره مصنف اين کتاب گويد آنچه باعث شد من اين کتاب را تاليف کردم اينست که چون باندازه حاجت توفيق زيارت مولايم امام ابوالحسن الرضا صلوات الله و سلامه عليه را دريافتم و در برگشت بنيشابور اقامت کردم بسياري از شيعيان را که نزد من رفت و آمد ميکردند ديدم در موضوع غيبت حيرانند و در امر امام قائم عليه الف سلام در اشتباهند و از راه راست براي و قياس برگشته اند من تلاش فراوان کردم که آنها را بحق ارشاد کنم و براه درست برگردانم و در اين باره تمسک باخبار درستي ميکردم که در اين باره از پيغمبر و خاندان معصومش (ص) رسيده بود تا اينکه شيخ بزرگواري از دانشمندان قم که اهل فضل و علم و شخصيت بود از بخارا مراجعت کرد و بما وارد شد که من از دير زماني آرزوي ملاقات او را در دل داشتم و شيفته ديدار او بودم براي آنکه ديندار و درست نظر و خوش عقيده بود و او شيخ نجم الدين ابوسعيد محمد بن حسن بن محمد بن احمد بن علي بن صلت قمي ادام الله توفيقه و رضي الله عنه بود و پدر من رضي الله عنه از جدش محمد بن احمد بن علي بن صلت روح الله روحه روايت ميکرد و شاگردي او را داشت و علم و عمل و زهد و فضل و عبادت او را ميستود و احمد بن محمد بن عيسي بان فضل و جلالت رتبه خود از ابي طالب عبد الله بن صلت قمي رضي الله عنه روايت ميکرد و زنده بود تا محمد بن حسن صفار او را درک کرد و از او اخذ روايت کرد چون خداي تعالي ذکره مرا بخدمت اين بزرگواري که از اين خاندان والا مقام پيروزمند ساخت و ملاقات او را



[ صفحه 74]



نصيبم کرد و ببرادري او مرا گرامي داشت و بدوستي و صفاي او بر من بخشش کرد او را شکر گذاري کردم، در اين ميان که يک روز براي من صحبت ميکرد يادآور شد که در شهر بخارا يکي از بزرگان فلاسفه و منطق را ديدار کرده است و درباره قائم (ع) سخني از او شنيده است که او را سرگردان کرده و راجع بطول غيبت و بي خبري از او و برادر شک انداخته، من در اثبات وجود امام زمان چند فصل باو تذکر دادم درباره غيبت آنحضرت از گفتار پيغمبر (ص) و ائمه عليهم السلام اخباري روايت کردم که بوسيله آنها خاطرش آرام شد و آن شک و ترديد و شبهه اي که بدلش راه يافته بود زائل گرديد و آنچه از اخبار صحيحه را از من شنيد بسمع و طاعت و قبول و تسلم پذيرفت و از من خواست که در اين موضوع کتابي تاليف کنم من خواهش او را پذيرفتم و باو وعده دادم که چون خدا برگشت مرا بوطن و قرار گاهم شهر ري فراهم سازد آنچه خواسته او است جمع آوري مينمايم در اين ميانه يک شبي که درباره خانواده و فرزندان و برادران و زندگي پر نعمتي که در شهر ري باز گزاردم انديشه ميکردم بناگاه خواب بمن غلبه کرد، در خواب ديدم گويا در مکه ام و گرد خانه محترم خدا طواف ميکنم و در دور هفتم نزد حجر الاسود آمده ام آنرا ميسايم و ميبوسم و ميگويم (امانتي اديتها و ميثاقي تعاهدته لتشهد لي بالموافات 2) درين وقت مولاي خود قائم صاحب الزمان (ع) را ديدم که بر در خانه کعبه ايستاده من دلباخته و پريشان خاطر باو نزديک شدم آنحضرت از رخساره من بفراست خود راز درونم را دانست بر او سلام دادم و بمن جواب داد و



[ صفحه 75]



فرمود چرا درباره غيبت کتابي تاليف نميکني تا اندوه دلت را ببرد؟ عرض کردم يابن رسول الله درباره غيبت چيزهائي تاليف کرده ام، فرمود آنها بدين روش مطلوب نيستند که من دستور آنرا ميدهم اکنون مستقلا کتابي درباره غيبت تاليف کن و غيبت پيغمبران را در آن درج کن سپس آنحضرت صلوات الله عليه رفت و من از خواب هراسان برخاستم و تا طلوع فجر بدعا و گريه و درد دل کردن و شکايت نمودن بدرگاه خدا گذرانيدم و چون صبح کردم آغاز بتاليف اين کتاب نمودم براي امتثال امر ولي خدا (ع) و حجت او در حاليکه از خدا کمک جويا بودم و بر او توکل کردم و از تقصيرات خود آمرزش خواستم و ما توفيقي الا بالله عليه توکلت و اليه انيب (سوره هود آيه 88).